یادداشتی بر نمایش ” خرمگس ” به کارگردانی علی عابدی به بهانه ی حضورش در جشنواره تئاتر فجر
نمایش “خرمگس” که در دهمین روز از جشنواره تئاتر فجر به اجرا درآمد ، با استقبال بسیار فوق العاده ای از سوی مخاطبان جشنواره رو به رو شد .
نمایش “خرمگس” نمایشی خوب به کارگردانی بسیار خوب علی عابدی ، در قالب جنگ ولی با مفهومی روانشناشانه به خوبی اجرا شد . این اثر که در قالب طنز مربوط به نیروهای کهنه کار نظامی در لایه ای عمیق تر به عادات و روزمرگی های انسانی اشاره می کند ، اشاره درست به این مفهوم مخاطب را به فکر فرو برد و با تکرار جملاتی کلیدی همچون ” یک روز ، بگو یک ساعت ” در جایی که خاطره ی اصلی نمایشنامه حول آن می چرخد به درستی انتقال مفاهیم می کند . زمانی که انتقال پیام با کمترین دیالوگ و به صورت اکت به مخاطب مفهوم را برساند آنگاه نمایش بسیار دلچسب می شود و خستگی بی مفهوم !
این نمایش یا ریتمی متناسب و نمایشنامه ای بدون ضعف با میزانسنی درست و ساده و بی الایش نظرات مثبت تماشاچیان را به خود اختصاص داد . البته تنها موارد خوب این نمایش به این چند فاکتور ختم نشد و cast صحیح ، پرهیز از زیاده گوئی ، تبدیل تیپ های فانتزی نمایش به شخصیت و خلاقیت های جالب اکسسوار و میزانسن دست به دست هم دادند تا نمایشی به این خوبی را در کارنامه ی این کارگردان فهیم ثبت کنند . شناخت میزانسن به آنها این امکان را داد که با وجود نشستن عده ی زیادی به روی زمین ( سه ردیف ) کوچکترین برخورد فیزیکی با تماشاگران ایجاد نشود ، البته چیدمان جنگی میزانسن هم که قرار بود خانه ای نظامی را به رخ بکشد ، که بالا و پائین رفتن سختی را به همراه داشت به خوبی انجام می دادند !
اجرای خوب بازیگران که صرفا به خاطر فهم صحیح آنان از نمایشنامه و پرداخت اکت ها بود چرا که صرفا دیالوگ جذاب نیست ، زمانی ساده ترین دیالوگ خنده دار است که ( body language) زبان بدن در آن به درستی به کارگرفته شود و درست ترین مفهوم را به مخاطب القا کند و اکت های درست در این اجرا خستگی را از تنمان زدود . مفهوم مکانیکی شدن انسانها ی امروز که روز به روز بیشتر هم می شود ، نقش مهمی را در این کار به رخ کشید . روزمرگی خیلی از ما انسان های تکنولوژی باز دورنیست و در کمین مان است تا چند سال دیگر به طور کامل در ما نفوذ کند چه بسا همین الان هم در بسیاری از افراد به چشم می خورد . نکته ی دیگر خاطراتی که با توجه به رخ دادن آنها انسان ها محدود می شوند و این محدودیت است که انسان را تضعیف و دچار روزمرگی می کند و توانست مخاطبان خود را به فکر وا دارد .
خوب بودن این نمایش مرا به وجد آورد تا پیشنهاداتی هم بدهم . به نظر دو اپیزود پایانی کار فقط از محکم کاری بود و خیلی نیاز به نمایش نبود چرا که در طول نمایش به مخاطب فهماند که سرنوشت این افراد چه می شود . و مورد دیگر اینکه اسم نمایش خیلی در خور نمایش نبود و به نظر بی ربط است ، انتخاب اسمی دیگر بهتر به انتخاب تماشاچی کمک می کند .
با اینکه در نمایشنامه جمله ای دار که می گویید : احساس کنم خرمگس هستم و به درد نمیخورم ” که نه به درد زمین نه به در … نمیخورم ! مرا قانع نکرد که ارتباط میان اسم و مفهوم نمایش برقرار کنم .
راحیل مردانی – نویسنده ی مهمان