ژاله صامتی بازیگر عرصه ی تئاتر و سینما که نقش های ماندگار او را در خاطر داریم ، این روزها دومین تجربه ی کارگردانی خود در عرصه ی تئاتر را در تماشاخانه ایرانشهر به روی صحنه برده است . “یادم تو را فراموش” که نوشته پوریا کاکاوند است به گفته ی ژاله صامتی به موضوعی می پردازد که آن را یادمان رفته است ، یعنی تنهایی آدم ها . با آنکه آدم های زیادی در کنار ما هستند اما بازهم احساس تنهایی می کنیم . به بهانه ی اجرای “یادم تو را فراموش” گفت و گویی با ژاله صامتی داشته ایم که می توانید آن را در ادامه بخوانید .
شیما میرعبداللهی _ تئاتر فستیوال : گویا متن “یادم تو را فراموش” را که آقای کاکاوند نوشته اند ،بر اساس طرحی از شما بود . ایده اولیه متن برای شما از کجا شکل گرفت ؟ و چه شد که این ایده را با آقای کاکاوند در میان گذاشتید ؟
دلم می خواست یک تئاتر رئال به روی صحنه ببرم و به دنبال موضوعی برای آن بودم تا به این نتیجه رسیدم که کاری را به روی صحنه ببرم که در آن نخواهم حرف سیاسی یا اجتماعی بزنم . چرا که ما در طول روز آنقدر با مشکلات سیاسی و اجتماعی روبه رو می شویم ، و آن قدر مردم به این مسائل آگاه هستند که گفتن شان تکرار مکررات است . دوست داشتم راجع به موضوعی حرف بزنم که یادمان رفته است ، در رابطه با آدم ها و تنهایی هایشان . ما آنقدر که به دنبال حواشی آدمیت هستیم ، یادمان رفته چیزی به نام آدم وجود دارد . با اینکه آدم های زیادی دور ما هستند ولی بازهم تنهاییم . از اینجا قصه شکل گرفت .
می خواستم به زنی بپردازم که در قبل از انقلاب بازیگر است و یکباره با تغییراتی که در دنیای اطرافش اتفاق می افتد ، یعنی انقلاب و بعد جنگ ، خانه نشین ، ایزوله ، تنها و دچار ترس می شود . می بینیم که او با دنیای مجازی هیچ ارتباطی ندارد ولی کم کم دختری که همسایه او است وارد قصه می شود و او را با دنیای مجازی آشنا می کند . او عاشق کسی در آن طرف دنیا می شود و می خواهد با او ارتباط پیدا کند در حالی که کافه داری نزدیک خانه آن ها است که به هم ربط پیدا می کنند.
این قصه ی اولیه بود . در ابتدا من با نویسنده ی دیگری به غیر از آقای کاکاوند وارد صحبت شدم ، اوایل بهمن ماه بود . با هم جلو رفتیم ولی ماجرا به این شکل پیش رفت که بعد از ۳ ، ۴ ماه متوجه شدیم خیلی از هم فاصله داریم در حالی که اردیبهشت شده بود و من باید تیر اجرا می رفتم . این شد که مجبور شدم با آقای کاکاوند وارد صحبت شوم . اجبار که می گویم منظورم این نیست که ناراضی بودم بلکه به این خاطر که برای رسیدن به تعامل فرصت کمی داشتیم . بعد از صحبت با آقای کاکاوند ، ایشان لطف کردند و با ما همراه شدند ، برای تحویل متن و انتخاب بازیگر تنها یک هفته فرصت داشتیم .
یک دفعه قصه چرخید ، چیز دیگری ، با حرف دیگری شد . اما در نهایت ته مایه همان است ، اینکه ما حواسمان به اطراف مان نیست و یادمان رفته چقدر آدم تنهایی هستیم . زن و مرد هم ندارد . در بروشور نمایش هم نوشته ام که می خواستم دلتنگی های زنانه را بگویم اما دیدم مردها دلتنگ ترند . واقعیت این است که نخواستم قصه سپید یا سیاه باشد ، آن را به گونه ای خاکستری دیدم . عشقی را وارد این جریان کردم ، یک عشق چهل ساله را که فکر می کنم نمایش را جذاب تر کرده باشد .
بعد از نگارش متن و مطالعه ی آن ، متن بازنویسی هم شد ؟
نه . متاسفانه ما فرصتی برای بازنویسی نداشتیم . یعنی در مدت یک هفته تا ۱۰ روز ، آقای کاکاوند صحنه به صحنه متن را به ما دادند و ما شروع کردیم به تمرین و در تمرینات و دورخوانی ها به نتایجی رسیدم . ما تنها ۱۶ جلسه تمرین داشتیم و به نوعی می خواهم بگویم در همان تمرینات سعی کردیم ضعف های متن را با اتود زدن و صحبت کردن برطرف کنیم .
شما دومین کارگردانی خود را پشت سر می گذارید ، کارگردانی “برف سرخ” برایتان شیرین تر بود یا “یادم تو را فراموش” ؟ و اینکه چه تفاوت هایی با هم دارند ؟
این که بخواهم بگویم کدام شیرین تر است مثل این می ماند که بخواهم بگویم از بین دخترهایم ، یاس را بیشتر دوست دارم یا نیاز را . نیاز یک شکل است و یاس هم شکل دیگری . همینگونه ، “برف سرخ” ویژگی هایی داشت که “یادم تو را فراموش” ندارد . هر دو را در شرایط بدی کار کردم اما بهر حال “برف سرخ” دو بازیگر داشت و خودم می دانستم می خواهم چه کار کنم ، وقت داشتم ، متنم از قبل آماده بود یعنی رویش کار کرده بودم ، ضعف هایش را با ابوالفضل حاجی علی خانی برطرف کرده بودم ولی این فرصت را در “یادم تو را فراموش” نداشتم و این کار را خیلی سخت کرد .
جدای کارگردانی شما تجربه ی زیادی در زمینه ی بازیگری دارید ، بازیگر بودن به شما چه کمکی در زمینه ی کارگردانی می کند ؟
وقتی که بازیگر باشی ، می توانی در شخصیت شناسی و فراز و فرود نقش به بازیگرت کمک زیادی کنی . به عنوان بازیگر می توانی بازیگردانی کنی و بهر حال بعد این سال ها با بازی کردن نقش های مختلف ، روندی را طی می کنی که می توانی آن روند را به آن ها منتقل کنی . کارگردانی که خودش بازی می کند با کارگردانی که تجربه ی به روی صحنه رفتن ندارد خیلی فرق می کند . این مسئله می تواند یک امتیاز باشد و در عین حال هم برای برخی ها می تواند مخرب باشد . من خیلی سعی کردم از بخش مثبت آن استفاده کنم ، اینکه بازیگرانم را روی صحنه درک می کنم . خیلی چیزها در لحظه اتفاق می افتد و ممکن است پیش بینی نشده باشد . در این شرایط عملکرد کارگردانی که تنها از دور نشسته و عمل تو را غیرعادی می بیند با کارگردانی که خود بازیگری را تجربه کرده ، تفاوت دارد .
چگونه به این ترکیب از بازیگران رسیدید ؟
در مورد ایرج سنجری که از ابتدا می دانستم در کار هست . پژمان جمشیدی هم از اولین روز ، در جریان طرح من بود و از همان ابتدا انتخاب اولم برای نقش عطا ، بود چون می دانستم می تواند انجامش دهد . تنها ماند نقش مهرنگار ، در ابتدا قرار نبود خانم گودرزی این نقش را بازی کند . بازیگری که مد نظرم بود نمی توانست به ایران بیاید و همین کار را سخت می کرد ، البته او از من خواست که متن را برایش بفرستم ولی متاسفانه به این خاطر که متن شسته رفته و منظمی نداشتم ، نمی توانستم این کار را کنم . من عقیده داشتم کار باید به صورتی باشد که ارزش داشته باشد تا او به خاطر آن برگردد ، چون نمی دانستم چه اتفاقی می افتد و نمی خواستم از رابطه دوستی مان سوء استفاده کنم ، چنین کاری نکردم . به دوست دیگری برای این نقش رسیدیم ولی ایشان نیز نتوانستند در این اجرا همراهمان باشند و در نهایت خانم گودرزی با ما همراه شدند . ایشان بسیار به من لطف کردند و در این زمان کم و با توجه به این که اولین تجربه صحنه ای شان بود قبول کردند و به ما پیوستند .
به عنوان کارگردان چقدر بازیگر را در ارائه نقش خود آزاد می گذارید ؟
او را در حیطه نقشش خیلی آزاد می گذارم چون خودم در بازیگری خیلی از کارها را انجام می دهم به همین خاطر از ابتدا تشخیص می دهم که چه بازیگری را باید آزاد گذاشت و چه بازیگری را نباید آزاد گذاشت . اگر تشخیص دهم بازیگری توانایی اش را دارد خیلی در بند این نیستم که حتما در چارچوب متن و آنچه من گفته ام پیش رود . اگر ببینم خلاقیت هایی دارد که به کار کمک می کند ، حتما از آن استقبال می کنم .
اساسا بداهه گویی را برای بازیگر می پسندید ؟
نه ، اصلا . هر آنچه قرار است در صحنه ببینیم را باید در تمرینات به آن برسیم . دوست ندارم ناگهان بر سر صحنه غافلگیر شوم و از چنین ماجرایی استقبال نمی کنم .
در نهایت به نظرتان استقبال از کار چطور پیش می رود ؟
ما هیچگونه تبلیغاتی نداشتیم و بعد از شروع اجرا با روابط عمومی وارد صحبت شده ایم . با توجه به این که ما هیچ گونه تبلیغاتی نداشتیم ولی می توانم بگویم خدا را شکر در این شب هایی که گذشت اگر بگوییم سالن ۲۰۰ نفر ظرفیت دارد ، برای اجرای ما ۱۶۰ صندلی آن پر بود . من فکر می کنم برای نمایشی که هیچ تبلیغاتی در مورد آن نشده ، اتفاق خوبی است . انشالله پس از این نیز اتفاقات خوبی در جریان باشد .
در پایان اگر صحبتی با مخاطب تئاتر دارید ، بفرمائید .
در جریان به روی صحنه بردن این نمایش اتفاقات مختلفی افتاد . اردیبهشت پدرم بیمار شد و در بین نوشتن داستان بودم که پدرم از دنیا رفت ، همزمان خانه ام فروش رفت و باید به دنبال خانه می گشتم . همچنین فیلمم کلید خورد و الان بر سر فیلمبرداری هستم . این اتفاقات در هم تنیده شد ولی باز هم مصرانه پای کار ایستادم . وقتی تماشاچی به دیدن نمایش می آید و یک ساعت به تماشای آن می نشیند ، می خندد و بعد می رود ، این اتفاق برای من خیلی خوشایند است . با همه غم هایی که در این مدت داشتم ، این کار خیلی برایم جذاب است و دلم می خواهد که تماشاچی خوشحال باشد . من برای قلب و دل خودم کار می کنم و عاشق مردم هستم و دلم می خواهد که آن ها خوشحال باشند و اگر تماشاگری می آید و کار را دوست ندارد ، به حال و نیت خوب من ببخشد و اگر هم که دوست دارد من حتما انرژی او را دریافت می کنم، تشویق می شوم که با تمام مشکلات باز هم به کارم ادامه دهم .
شما با این همه دغدغه کی نمایشنامه رو نوشتین ؟
من این تئاتر رو دیدم
خیلی خوب بود
فضایی کاملا شاد
لذت بردم