تئاتر شهر همیشه برایم معنا و مفهومی خاص داشته و دارد . بنایی مهم و تاریخی در چهار راهی خاطره انگیز . بنایی که حوادث تلخ و شیرینی را پشت سر گذاشته و همچنان باوقار و زیبا برای دوستدارانش ، خاطره می آفریند .
تئاتر شهر از جمله مکان هایی است که دیدن آن ، همیشه باعث نقش بستن لبخندی هرچند محو بر لبانم می شود ، چرا که برایم تداعی کننده خاطرات دور و نزدیک است .
اما متاسفانه مدتی است (مدتی طولانی) که هر گاه او را از دور می بینم ، به جای لبخند ، غمگین می شوم و سرشار می شوم از خشم ، حسرت و …
متاسفانه چند سالی است که تلاش شده ، (دلیلش برایم مشخص و قابل هضم نیست) به هر طریقی از عظمت و شکوه تئاتر شهر کاسته شود . از ساختِ ساختمانِ جنجالی پشت تئاتر شهر گرفته تا ورودی مترو که بهر حال نمای تئاتر شهر را مخدوش کرده است و به مرور زمان اضافه شدن انواع دست فروش ها در ضلع شمالی و غربی آن و امروز هم برپایی “جشنواره تابستانی شادستان تهران” که از سوی شهرداری در محوطه تئاتر شهر دایر شده و اختصاص دارد به معرفی اقوام ایرانی و غذاهای محلی آن ها .
خلاصه اینکه این روزها تئاتر شهر محصور شده در اتفاقاتی که نمی توان هیچگونه ارتباط معنا داری با هدف و رسالتی که این ساختمان فرهنگی که آن را می توان سمبل تئاتر پایتخت و حتی کشور دانست ، پیدا کرد . این سوال همیشه با من بوده است که مقصر اصلی این نابسامانی چه کسی یا چه ارگانی است ؟! دست فروش ها مقصرند یا سازمان شهرداری یا مسئولین تئاتر شهر که برای حل این معضل تاکنون راه حلی نیاندیشیده اند ؟! چرا کسی برای بهبود این وضعیت اقدامی نمی کند ؟! آیا واقعا محل دیگری برای برپایی “جشنواره تابستانی شادستان تهران” به غیر از محوطه تئاتر شهر ، در مرکز شهر تهران وجود ندارد ؟!
برای یافتن پاسخ پرسش هایم به تئاتر شهر رفتم .
از ادای احترام به سالن قشقایی تا اعتراض به نقد منتقدین
اگر وارد پیاده رویی که در امتداد آن بنای تئاتر شهر قرار دارد ، بشوی ، در ابتدا با بلال فروشی مواجه می شوی که جلوی ورودی مترو بساط کرده و با دود و بویِ محصولی که به فروش می رساند ، بلال ، محوطه را به اشغال خود در آورده است ، البته در کنار او ، دیگر صنوف از جمله غذا و پوشاک را هم می توانی مشاهده کنی . از این منطقه که بگذرید و به محوطه تئاتر شهر پا بگذارید با غرفه های اقوام مختلف ایرانی روبرو می شوید که هر کدام از آن ها به منطقه ای خاص از کشور اختصاص دارند و غذاهای محلی یا سوقات شهر خاصی را به فروش می رسانند .
حوض معروف تئاتر شهر که معمولا برای اجرای نمایش های خیابانی پوشیده می شود ، بر خلاف همیشه پر آب است و فواره اش هم روشن ! عده ای دور حوض نشسته اند و برخی هم مشغول بازدید و خرید از غرفه ها هستند . شروع به عکاسی می کنم و به سمت غرفه ی بزرگی که بنری در آن قرار دارد و رویش نوشته “جشنواره تابستانی شادستان تهران” کشیده می شوم . در همین حین مرد میانسالی که حدس زده است باید خبرنگار باشم ، سر صحبت را باز می کند .
آقای معماری ، یکی از برگزارکننده گان این جشنواره است . توضیح می دهد که محوطه تئاتر شهر از سمت سازمان شهرداری تهران ، در اختیار آن ها گذاشته شده و البته هیچ حمایت مالی از غرفه داران صورت نگرفته است .
می گوید که در زمینه دکور فیلم و لوکیشن های تاریخی فعالیت می کند و چادرها و خیمه هایی که در این محوطه برپا شده ، متعلق به اوست و البته به اندازه راه اندازی ۲۰ نمایشگاه مانند آنچه در تئاتر شهر در جریان است ، وسیله دارد .
جالب اینجا است که او هم شاکی است . از منتقدینی که به برپایی جشنواره ی اقوام در محوطه تئاتر شهر خرده گرفته اند و همچنین از شهرداری که این فضای کوچک را در اختیارشان گذاشته است !
بعد از اینکه به او می گویم برپایی این چادرها ، مخصوصا بعد از حضور دست فروشانی که تئاتر شهر را احاطه کرده اند ، مسلما از سوی اهالی تئاتر نکته منفی به حساب می آید و حق دارند که اعتراض کنند ، می گوید :
– تئاتر شهر سمبل فرهنگ ما است . یک بار گفتند برای کشیدن خط مترو ، یکی از تالارها ترک خورده ، ما خودمان پیگیر شدیم . ما برای احترام به سالن قشقایی ، استیج مان را به صورت چادرهای ایل قشقایی تزئین کردیم ! (دوست مان در جریان نبود که دلیل نام گذاری سالن قشقایی ارتباطی به ایل قشقایی ندارد و برای ادای احترام به شهید حسین قشقایی که فارغ التحصیل دانشگاه هنرهای دراماتیک بود و در جریان انقلاب شهید می شود ، نامگذاری شده است .) خود من هم دارم عذاب می کشم . تئاتر شهر فقط در محاصره دست فروش ها نیست ، خیلی از عوامل اجتماعی دیگر هم هست . دست فروش کاسب است و برای خانواده اش نان می برد ولی کسانی در اطراف تئاتر شهر هستند که معضل اجتماعی اند .
شبی ۴۰۰ هزار تومان برای هر چادر
از عسل گرفته تا ترشی ، شیرینی ، آش و … ، هر چه بخواهی می توانی در این چادرها پیدا کنی . یک مکان اکازیون برای طرفداران شکم . در نزدیکی برخی از چادرها ، میز و صندلی چیده اند برای صرف غذا . تا چند روز پیش (قبل از فوت مرحوم عزت ا… انتظامی) بساط دایره و دنبک و رقص محلی هم به راه بود و مسلما استقبال بیشتر . (به کسی چه مربوط که در سالن های تئاتر شهر ، نمایشی در حال اجرا است ! )
با یکی از فروشنده ها مشغول گپ و گفت می شوم . می گوید در سایت شهرداری عضو بوده و از این طریق به او اطلاع داده اند که می تواند در اینجا غرفه داشته باشد . می گوید هر از چند گاهی تماس می گیرند و می گویند که در فلان پارک جشنواره برپا است و می توانی غرفه داشته باشی و از اینکه برای اجاره ی این چادرها ، شبی ۴۰۰ هزار تومان باید بدهند ، سرم سوت می کشد .
-فروش خوب است ؟ استقبال مردم چطور بوده ؟
-بد نیست . یک روز بیشتر و یک روز کمتر است . مشکل اینجا است که فروشنده اغذیه در اینجا زیاد است . چند روز پیش بهتر بود . موسیقی داشتیم و مردم بیشتری جذب می شدند .
چرا دست فروش داریم ؟
جمعیت زیادی که اکثریت قاطع شان را مردان تشکیل می دادند ، جلوی یکی از چادرها جمع شده اند . برای اینکه ببینم اوضاع از چه قرار است ، به آن سو می روم . یک توپ ، چند تکه چوب که روی هم چیده شده اند و بنری که رویش نوشته “با یک شوت ۵ تا چوب رو بریز ، ۵۰۰۰۰ تومان جایزه بگیر” . از درک اینکه این چادر به کدام یک از اقوام ایرانی اختصاص دارد ، عاجزم !
چند قدم آنطرف تر بساط دست فروش ها در پیاده رو خیابان ولیعصر تنگ هم چیده شده است . پیرمردی را می بینم که شلوار زنانه می فروشد . از ۵۰۰۰ تومان تا ۱۵۰۰۰ تومان . می گوید هیچ جا چنین قیمتی را پیدا نمی کنی .
۶۷ ساله است و شاکی از روزگار . از ۷ صبح تا ۱۱ شب کار می کند ، آن هم زیر گرمای ۴۰ درجه . شلوارش را نشان می دهد که نور آفتاب رنگ آن را از بین برده است .
می گوید : دست فروشی ، یومیه است و آب باریکه . اگر ۲ روز سرکار نیایم ، بدبخت می شوم . مامورین شهرداری گاهی می آیند و اذیت می کنند و بساط ما را جمع می کنند .
صحبت هایم با او برای فروشنده بغلی جالب است ، وارد بحث می شود . مرد جوانی است که به نظر ۳۲ ، ۳۳ ساله می آید . فوق دیپلم دارد و همچون یک کارشناس افتصاد صحبت می کند . مشکلات اقتصادی چه بخواهیم ، چه نخواهیم همه را کارشناس و مفسر کرده است .
از اقدامات مقطعی و بی نتیجه شهرداری برای ساماندهی وضعیت دست فروش ها می گوید . اینکه هر چند وقت یک بار به اسم ساماندهی و دادن کارت ، از آن ها پول می گیرند که البته در حد حرف باقی می ماند و در نهایت هم به ضررشان تمام می شود .
در مورد بازارهای روز توضیح می دهد که هر روز در نقاط مختلف شهر برپا می شوند و برای بساط کردن در آن ها به ازای هر متر ، باید مبلغی پرداخت شود اما در همان بازارها هم ساماندهی وجود ندارد .
از اختلاف طبقاتی و اوضاع اقتصادی گلایه می کند و اینکه به قول خودش “خوشی ها برای بالایی ها است ، بدبختی ها برای پایینی ها و اینکه در ایران هیچ وقت کفه های ترازو صاف نمی شود .”
می گوید مردم مجبورند که دست فروشی کنند . “قبلا در بالا شهر دست فروش نبود ، اما الان همه جا هست . از کهریزک ، پایین ترین نقطه تهران ، بگیرید تا بالاترین نقطه تهران ، تجریش ، سعادت آباد ، شهرک غرب و … هم بازار روز دارند و هم بعضی مواقع می توانند دست فروشی کنند .”
دغدغه اصلی اش این است که چرا در ایران دست فروش داریم ؟! اصلا چرا در ایران گدا هست ؟! و تاکید موکد که باید این قضایا را به جدیت دنبال کرد . (که کار ما نیست.)
شهرداری و قول های همیشگی اش !
گشت و گذارم در اطراف تئاتر شهر به پایان رسید . چند دقیقه ای مقابل بنای تئاتر شهر ایستادم و تمام صحبت ها و آنچه که مشاهده کرده بودم را در ذهن مرور کردم . تا به اینجا ، تنها با افرادی هم صحبت شده بودم که به نحوی در جبهه ی دشمن ! البته از نظر تئاتری ها و افراد دغدغه مند این حوزه ، قرار داشتند . برای آنکه همه ی دیدگاه ها را شنیده باشم به سراغ دکتر سعید اسدی ، رئیس تئاتر شهر رفتم .
مسئله ساماندهی محوطه اطراف تئاتر شهر از جمله معضلاتی است که مدیران پیشین این مجموعه همچون پیمان شریعتی نیز در این زمینه بسیار تلاش کرده اند و وقت و انرژی زیادی صرف آن شده است . امروز ، این دغدغه به سعید اسدی منتقل شده ، به گونه ای که از همان نخستین روزهایی که به ریاست تئاتر شهر منصوب شد ، برای حل این مشکل ، مشغول رایزنی با شهرداری منطقه بوده است .
نکته ی جالب توجه در مورد تئاتر شهر این است که ضلع غربی این بنا زیر نظر شهرداری منطقه ای و ضلع شمالی که در خیابان انقلاب قرار دارد ، مربوط به شهرداری منطقه دیگری است .
می گویند جلساتی با مسئولین شهرداری داشته اند و نقدها و اعتراضاتی که به مسئله دست فروشی و برپایی جشنواره اقوام در محوطه تئاتر شهر بوده است را به آن ها منتقل کرده ایم . صحبت خود را اینگونه ادامه می دهد :
-ما با نفس برپایی جشنواره اقوام مشکلی نداریم ، معرفی هنر اقوام و ایجاد نشاط و شادمانی برای مردم خوب است اما روی کیفیت و نوع برگزاری آن و رویکرد عملیاتی که اتفاق افتاده ، نقد و بحث وجود داشته و طی تعاملی که با شهرداری داشته ایم ، قرار بر این شد که از این پس شهرداری با هنرمندان تئاتر تعامل و مشارکت داشته باشد .
همچنین از پهنه ی فرهنگی رودکی می گوید که شامل منطقه ای می شود که از شمال به خیابان انقلاب ، از جنوب به خیابان نوفل لوشاتو ، از غرب به خیابان ولیعصر و از شرق به خیابان حافظ ختم شده است . در این ناحیه فرهنگی سالن های تئاتر قرار خواهند داشت که تئاتر شهر و تالار وحدت نقاط مرکزی آن هستند و حدفاصل تئاتر شهر تا تالار وحدت تبدیل به گذر فرهنگی می شود . و به اینکه این طرح بودجه ی مصوب دارد هم اشاره می کند .
در پایان صحبت هایش هم می گوید که شهرداری قول داده است از ۳۰ مرداد ، دست فروشان اطراف تئاتر شهر را ساماندهی کند و آبنمای ضلع غربی تئاتر شهر را رنگ آمیزی کند .
سعی کردیم با مسئولین شهرداری هم مستقیما صحبت کنیم که متاسفانه این امکان فراهم نشد !
صحبتی با مسئولین محترم
برای من به شخصه همیشه دست فروشان اطراف تئاتر شهر و معضلات اجتماعی موجود در این ناحیه دغدغه بوده و این سوال هم وجود داشته که چرا مسئولین شهرداری به این اوضاع رسیدگی نمی کنند . همیشه به طور قاطع می گفتم که باید بساط دست فروشی جمع شود و به اینکه چه بلایی سر دست فروشی که نان شب خانواده اش را از این راه کسب می کند ، نداشتم . اما با صحبت هایی که با دست فروشان داشتم ، ساختار ذهنی ام کاملا به هم ریخت …
مسلما زمانی که برای هر نقطه ای از شهر کارکردی تعریف می شود ، بایستی متناسب با آن ، اطرافش ساماندهی و بهسازی شود . در نقطه ای که تئاتر شهر قرار دارد و قرار است تبدیل به ناحیه ای فرهنگی شود ، حضور این تعداد از دست فروشان یا برگزاری جشنواره هایی مانند آنچه در محوطه تئاتر شهر در جریان است ، بد سلیقگی محض است .
مسئولین شهرداری بایستی این ناحیه را ساماندهی کنند اما در این ساماندهی بایستی به فکر دست فروشان هم باشند ، نه اینکه فقط نان شب شان را قطع و به حال خویش رهایشان کنند . ساماندهی دست فروشان می تواند با در نظر گرفتن منطقه ای مختص حضور آن ها باشد یا هر راهکار دیگری که مدنظر مسئولین شهرداری است .
حفظ فرهنگ و هنر از واجبات است ، همانگونه که سیر کردن شکم خانواده برای سرپرست خانواده . همان اندازه که دغدغه ی تئاتر شهر و اطرافش را داریم ، دغدغه ی وضعیت اقتصادی بد مردم را هم داشته باشیم و سعی کنیم هیچگاه یک طرفه به قاضی نرویم .
امیدوارم وضعیت اطراف تئاتر شهر با درایت مسئولین شهرداری به گونه ای ساماندهی شود که هم اهالی تئاتر راضی شوند و هم دست فروشان از نان خوردن نیافتند . اینگونه برای کسانی مثل من که هم دغدغه ی نان دارند و هم دغدغه ی فرهنگ ، دنیا قابل تحمل تر خواهد شد .
الناز امیرخانی-تئاتر فستیوال
بد بخت دست فروش ها چکار کنن با این اوضاع اقتصادی !!!
میخواین مردم رو از نون خوردن بندازین که چی بشه !!
اونجا یک چارراه پر رفت و آمد هست . اونجا نرن کجا برن !؟