یادداشتی بر نمایش «یک زندگی بهتر» به به کارگردانی «محمدرضا مرتضوی»
به بهانه اجرایش در سی و چهارمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر
در ششمین روز از سی و چهارمین جشنواره تئاتر فجر، نمایش «یک زندگی بهتر» نوشته «مسعود هاشمینژاد» و به کارگردانی «محمدرضا مرتضوی» در سالن اصلی تالار مولوی به روی صحنه رفت.
«یک زندگی بهتر» یک اثر کاملاً رئالیستی است و بهحدی در بازنمایی اجزاء و اشیاء صحنه واقعگرایانه عمل کرده است که میتوان حتی آن را ذیل عنوان «هایپررئالیسم» قرار داد. طراحی صحنه، چیدمانی از یک خانه سنتی و فقیرنشین ایرانی است و سعی شده است تمام اجزای لازم برای اجرا – اعم از وسایل آشپزخانه و غذا خوردن و… – به طور رئالیستی بازسازی شود و به این خاطر ، برخی صحنهها یادآور سکانسهای سینمایی و تلویزیونی هستند و از تمهیدات رایج تئاتری برای نشان دادن جزئیات امور تبعیت نمیکنند . البته همین امر سبب شده است تا اجرا در احساس هم ذات پنداری مخاطب با اثر موفق و در نوع خود تاثیرگذار عمل کند.
«یک زندگی بهتر» حکایتگر زندگی یک خانواده معاصر ایرانی است. صاحب خانواده، مرد نسبتاً سالخوردهای به نام «یوسف» است که شغلش ساختن سهتار بوده است و گرد درخت توتی که در ساختن این ساز بهکار میرود به ریه هایش آسیب رسانده است و لاجرم مدتی است که کار خود را رها کرده است و چرخه زندگیشان بر مدار خود نمیچرخد . این نمایش از روایت خطی و کلاسیک پیروی میکند و مخاطب رفتهرفته با گرهافکنیهای آن همراه میشود و خط اصلی داستان شاخ و برگ پیدا میکند . مرد این خانواده و فرزندش از کار بی کار شدهاند و کشمکشهای اصلی نمایش حول فقر و تهیدستی آنها میگذرد . خانواده به خاک سیاه نشسته ، اما آغاز روایت با امیدی همراه است که با خبر بازگشتن پسر بزرگشان از خارج بر این خانه سایه میافکند . آنها در بدترین وضعیت مالی بعد از دوران جنگ و به زور وام بانکی فرزندشان را قاچاقی راهی خارج کردهاند تا در رشته پزشکی تحصیل کند و درست حالا که بانک میخواهد خانه را مصادره کند پسر در راه بازگشت است و تمام چشم امید اهالی خانواده به دستان او است. اما گره اصلی ماجرا اینجا است که پسر بزرگ آنها در تمام این سال ها نه پزشک که خدمتکار و نظافتچی بیمارستان بوده است و بهخاطر یک دزدی که در بیمارستان رخ داده و بهخاطر سابقه زد و خوردش با پلیس آنجا اکنون با دست خالی دیپورت شده است و تمام امیدها را بر باد میدهد. خرده روایتهای دیگری اعم از اینکه عروس خانه یعنی نامزد پسر کوچکشان هنوز عروسی نکرده حامله شده است، یا کشمکشهای پدر(به عنوان نمایندهای از یک مرد سنتی ایرانی که نحلههای عرفانی هم در شخصیت او نهفته است) با پسر(به عنوان وجهی از مدرنیته وارداتی) این ملودرام را به پیش میبرند. البته دود همه مشکلات این خانواده از کنده فقر بلند میشود. فقری که کمر پدر خانواده را شکسته است و همه چیز دست به دست هم میدهند تا او غرورش را زیر پا بگذارد و بعد از اینکه ۸ سال افتخارآمیز را در پشت جبهه جنگ سپری کرده، اکنون بهخاطر ناراحتی ریهاش نمایشی ترتیب بدهد تا بتواند کارت جانبازی بگیرد و از تسهیلات آن بهرهمند شود و برای این کار – و به زور اهالی خانواده – جوهر نمک استشمام میکند تا اثرات شیمیایی رویش بگذارد، این راهی است که پسر بزرگ نظافتچیشان به خاطر سابقه کارش در بیمارستان پیش پای خانواده میگذارد و یوسف به هر خفتی شده و به خاطر وضعیت تراژیک و در آستانه فروپاشی بودن خانوادهاش به آن گردن میدهد.
این اثر نمایشی آمیخته به طنزی است که میتوان از کلیت متن به عنوان یک ملودرام رئالیستی یاد کرد. طنز بکار رفته در دیالوگها و نوع چالشها و کشمکش کاراکترها اجازه نمیدهند تا کار از ریتم بیافتد و حجم وقایع به قدری زیاد است و داستان چنان مسلسلوار پیش میرود که تماشاگر را لحظهای در سکوت رها نمیکند. به همین خاطر میتوان گفت این اثر بیشتر از آنکه دراماتولوژی شده و از عناصر دراماتیکی مدرن یا شیوههای اجرایی(همچون فاصلهگذاری) بهره ببرد، متکی به سنت قصهگویی و داستاننویسی است. همه اجزای روایت در هم تنیده است و در راستای خطی رو به سوی زوال و فروپاشی یک موقعیت حرکت میکنند. اما این خط برخلاف نقطه هامارتیای تئاتر کلاسیک که نقطه اوج نمایش به حساب میآید و گرهگشایی داستان آنجا رخ میدهد، بی پایان میماند. ناتمامی اثر مخاطب را بین دو راهی قرار میدهد که آیا مرد خانواده در آزمایش پیروز میدان خواهد بود یا داستان به نقطههای التهابی خود خواهد رسید. از این رو، اگرچه کلیت متن از یک روایت ساده و تک خطی و گویا پیروی میکند اما پایانبندی غیرمنتظرهای را از خود به نمایش میگذارد. این ناتمامی بخاطر عدم گرهگشایی از داستان است، وگرنه همان تصویر قبل از پایان نمایش را که مرد غرورش را زیر پا گذاشته و به زور خانواده ماده نظافت استشمام میکند و زن در حال تکه تکه کردن یک مرغ است، میتوان نقطه اوج داستان به حساب آورد.
بازیها اگرچه درخشان نیستند و حتی گاهاً کمتوان جلوه میکنند اما روان و هماهنگ هستند و بین کاراکترها ارتباطی هارمونیک برقرار است. در این اثر ما شاهد میزانسنها و تصاویر و همین طور بازی در سکوت و عناصر اجرایی قوی نیستیم، اما اثر توانسته است به عنوان یک ملودرام خانوادگی برای مخاطبان خود که اغلب از همنسلان فرزندان خانواده هستند قابل لمس باشد و تماشاگران در یأسها و امیدهای آنها همراه شوند و در طول نمایش ابراز احساسات کنند.
امضاء محفوظ – تئاتر فستیوال
به درخواست نویسنده این مطلب ، نام نویسنده نزد تحریریه تئاتر فستیوال محفوظ است .
خیلی نمایشنامه خوبیه ….
چه عجب یک نمایش ایرانی اجرا شد !!!
اااا، من که این کار رو جشنواره پارسال دیدم !!!! اینکه امونه با همون دکور !!! فقط کارگردان فرق می کنه ….