یادداشتی بر نمایش “شب بخیر جناب کنت” به کارگردانی امیرحسین گلشنی
بی شک نام اکبر رادی به عنوان نویسنده بر روی یک نمایش آنقدر جذاب و وسوسه انگیز است که مخاطب را ترغیب کند به اینکه به تماشای آن نمایش بنشیند ، حتی اگر کارگران اثر یک جوان کم تجربه باشد که در واقع اولین نمایش خود را به روی صحنه برده است . انتخاب نمایشنامه ” شب بخیر جناب کنت ” دومین برد این کارگردان است ، یک نمایشنامه تک پرده ای ، نسبتا کوتاه و نمایشی که از آخرین اجرای آن که توسط میکائیل شهرستانی صورت گرفته بود ، ۹ سال می گذرد . در واقع همه چیز فراهم شده است تا کارگردان جوان ما گل نهایی را بزند ، اما…
اما متاسفانه این اتفاق نمی افتد . نمایش نامه های رادی بر خلاف ظاهر ساده ، قصه گو و فضای آشنایی که برای مخاطب ایرانی دارد ، چند وجهی و چند لایه است . پرداختن تنها به لایه های اولیه نمایش اگرچه خالی از جذابیت نیست اما بی شک ظلمی در حق نمایشنامه ی رادی است و این ظلم در ” شب بخیر جناب کنت ” گلشنی رخ می دهد !
انتخاب بازیگران ، خوب و به جا صورت گرفته است . دو بازیگر جوان که توانایی ایفای نقش پیرمرد و پیرزن را دارند و در این بین وحید آقاپور به تنهایی برگ برنده ای برای این نمایش به حساب می آید . یک بازی خوب ، به جا ، حساب شده و موفق !
از بازی ها که بگذریم ” شب بخیر جناب کنت ” هیچ برگ برنده ی دیگری ندارد . طراحی صحنه نه تنها به پیشبرد قصه کمک نمی کند بلکه گاها اضافی و نا به جا به نظر می رسد . در طراحی لباس ، همانگونه که باید باشد ، عمل می شود و لباس سفید زن در مقابل لباس سیاه مرد قرار می گیرد . اما طراحی لباس نیز با طراحی صحنه همخوانی ندارد و هر کدام ساز خود را می زنند .
ما در نمایشنامه با یک زن و شوهر رو به رو هستیم که بعد از سال ها زندگی ، گرمای زندگیشان حفظ شده و همچنان که منتظر راننده ای هستند که به دنبالشان بیاید تا به مراسم عروسی بروند ، یاد ایام می کنند و با یادآوری گذشته لحظات گرم و خوشایندی ایجاد می کنند .
اما در اجرا این گرما به خوبی منتقل نمی شود . یک دکور سرد ( نه الزاما فرسوده ) و دیالوگ ها و میزانسن هایی که تنها در لحظاتی گرما و حرارت را منتقل می کنند . البته اینکه در طراحی میزانسن ، بازیگرها که گویا خود را در آینه می بینند رو به تماشاگر ایفای نقش می کنند و تماشاگر را در غالب آینه معرفی می کند ، جالب و درخور توجه است .
با همه ی این ها تا بدین جا شاهد یک نمایش معمولی اما قابل قبول هستیم اما از لحظه ای که آقای وحدانی که درواقع فرشته ی مرگ است وارد می شود ، نمایش دچار افت قابل توجهی می گردد . صحنه ، ناگهان به تاریکی و سردی می گراید ، چهره و گریم فرشته ی مرگ هم از همان ابتدا به مخاطب می فهماند که او فرشته ی مرگ است که اساسا در اینجا بی معنی است . چرا که قرار است در ابتدا ، راننده معرفی شود ، بعد سوپور و بعد بفهمیم آقای وحدانی است و بعد اینکه مجددا بفهمیم راننده است اما چون آقای ملکوتی که عروسی دخترش بود ، فوت کرده است ، آمده است که به مجلس ختم بروند . اما تمام این ها بی معناست چرا که فضای وهم آلود و گریم و لباس بازیگر و حتی میزانسن هایش از همان ابتدا همه چیز را لو می دهد . در نتیجه مخاطب با سردی مرگ رو به رو نمی شود ، هیچ ضربه ای زده نمی شود ، ناگهان از گرما به سرما نمی رویم و مرگ را حس نمی کنیم . بلکه یک شوخی بی مزه می بینیم که تنها برای پایان یافتن نمایش به کار می رود .
ما در نمایشنامه از همان ابتدا با پرسوناژی به نام آقای ملکوتی روبرو هستیم اما بی شک بنا نیست که از همان ابتدا بفهمیم که داستان از چه قرار است ، بلکه تمامی این ها در نهایت باید برگشتی برای مخاطب به اسم شخصیت ها همچون وحدانی و ملکوتی داشته باشد .
” نمایش شب بخیر جناب کنت” می توانست به یک نمایش خوب تبدیل شود . نمایشنامه ای خوب از رادی و بازی های خوب بازیگران اگر با یک کارگردانی درست همراه می شدند می توانستیم شاهد نمایش خوبی باشیم که مخاطب را راضی به بیرون سالن هدایت می کند ، اتفاقی که متاسفانه نمی افتد و کارگردان جوان ما تمام برگ های برنده ای که دارد را به راحتی می بازد .
سعید خالقی – تئاتر فستیوال
فکر کنم کار های رادی رو فقط باید از مرزبان انتظار داشت که درست و عالی ببره رو صحنه ولا غیر .
like
آسید کاظم و بازی آقای شریفی عالی بود
اسید کاظم
بدلیل روان بودن بازیها،منطق داشتن میزان سن ها،طراحی درست لباس،نور،گریم
مرسی از اینکه کارها رو نقد می کنید . بیشتر سایت ها فقط تبلیغ می کنند جای تحلیل و بررسی .
کار کردن نمایشنامه های آدم های بزرگ که چند لایه نوشته می شه کار آسونی نیست .
ممنون.