“تالاب هشیلان” یک نام پیچیده است برای یک نمایش ساده و پیچیدگیِ نامِ نمایش و سادگیِ خودِ اثر ، هر دو حُسن این اثر نوشین تبریزی محسوب می شوند .
در واقع ما یک قصه ی ساده ی خانوادگی را روی صحنه می بینیم ، قصه ای که گویا هر روز در اطرافمان جریان دارد و نام پیچیده نمایش همراه با نریشن پایان آن ( در قالب صدایی که از رادیو پخش می شود ) مفهوم عمیق پشت این سادگی را به مخاطب می نمایاند. گویی نویسنده مفهوم پشت ” تالاب هشیلان ” را در قصه ای به زبان ساده بیان کرده است و این بزرگترین امتیاز این نمایش محسوب می شود نمایشی ساده ، قصهگو ، سرگرم کننده و مناسب برای همه اقشار جامعه و اینها همه امتیاز زیادی است برای یک اثر نمایشی .
” تالاب هشیلان ” قصه ای سرراست دارد با کمترین گره و تعلیق ، اما پرکشش است و شبیه به ملودرام های تلویزیونی همیشه جذاب است که این ویژگی از نظر من حسن است آن هم در روزگار پزهای روشنفکریِ مَکُش مرگ ما . البته شاید برای شناخت ” یک ملودرام جذاب تلویزیونی ” بهتر باشد سریال های تلویزیونی این چند سال اخیر را فراموش کنیم و آنها را معیار قرار ندهیم!
و بدانیم اینکه نوشین تبریزی بتواند با قصهای ساده ، همه اقشار مردم را به تئاتر بکشاند ، “ملودرام بودن” نه تنها انگ نیست بلکه حُسن نیز هست.
طراحی صحنه و لباس نمایش ، ساده ، رئالیستی و در خدمت قصه است . فضاها در طراحی صحنه و نورپردازی به خوبی از هم جدا شده اند . گرچه در اجرا ، بازیگران گاهی از راکورد خارج می شوند و دیوارهای فرضی اتاق ها را نمی بینند و این فضا را بیشتر شبیه به یک اتاق بزرگ نشان می داد تا یک خانه با فضاهای جدا از هم .
بازیگران در ” تالاب هشیلان ” ، کارِ دشوارِ ساده بودن را به خوبی انجام میدهند ؛ بدون هیچ اور اکت ، اغلب اوقات در چارچوب پرسوناژهای شان باقی می ماند و به سادگی شخصیت سازی می کنند و از قالب تیپ خارج می شوند ( به جز پرسوناژ مادر که تا پایان تیپیکال باقی می ماند ) و به همین سادگی ، قصه را کامل برای مخاطب به تصویر می کشند و او را وامی دارند که با یکی از پرسوناژها احساس نزدیکی و حتی همزاد پنداری کند .چرا که در این گونه از نمایش ، شخصیت کاملا سیاه وجود ندارد و هر یک از پرسوناژها تا اندازهای برای مخاطب دوست داشتنی هستند و حداقل مخاطب با یکی از آنها همزاد پنداری نیز می کند . فقط گاهی شوخی ها از اندازه خارج می شدند . یعنی این شوخیها تا اندازهای که فضای سیاه قصه را بشکند و آن را واقعی کند خوب و لازم هستند ؛ اما گاهی زیاده از حد هستند و در لحظاتی رخ میدهند که مخاطب را آزار میدهند مثلاً در اوج ناراحتی و غم پرسوناژها و همین شوخی ها هستند که ریتم قصه بیش از اندازه لازم را تند کرده و از ته نشین شدن معانی و احساسات در عمق جان تماشاچی جلوگیری می کنند . حتی اگر فرضا این جلوگیری از غرق شدن تماشاچی در احساسات و اندوه و… نیز هدف صاحب اثر بوده باشد ، باید گفت که از سبک خارج است و به کلیت اثر آسیب می رساند .
“تالاب هشیلان” نمایشی است شریف ، چراکه در روزگاری که تئاتر بیش از هر زمانی به حضور همه ی اقشار جامعه نیاز دارد ؛ این هنر را از برج عاج نشینی می رهاند و مدخلی میشود برای ورود همه مردم به تئاتر و این شرافت هنرمندانه را باید قدر شناخت .
المیرا نداف – نویسنده میهمان