یادداشتی بر نمایش «ســرزمین نابینــایان» به کارگردانی « مهــدیه شادمــهر »
هربرت جرج ولز ، معروف به اچ.جی.ولز، نویسنده انگلیسی داستان کوتاهی دارد به نام «کشور نابینایان» که دستمایه خانم مهدیه شادمهر برای نگارش نمایشنامه ای به نام «سرزمین نابینایان» قرار گرفته است. خانم شادمهر در تبدیل این داستان به نمایشنامه و عمق بخشیدن به ایده محوری اچ.جی.ولز بسیار خوب و حرفه ای عمل کرده است.او موفق شده از دل متن ولز،نمایشنامه ای را بیرون بکشد که بیشتر بر «فیگور» و «اکت» متمرکز است تا بر کلام و دیالوگ.نمایش شروع بسیار حرفه ای و خیره کننده ای دارد: چهار تابلوی آغازین «سرزمین نابینایان» حکم خلاصه داستان را دارند. تمام تابلوها بی کلام،در سکوت کامل و متمرکز بر بازیگران در حالت فیکس شده، به اجرا در می آیند. پایان نمایش بی آن که به طور کامل لو برود، در همین چهار تابلوی افتتاحیه به گونه ای نمادین و بسیار زیبا و تأثیرگذار مطرح می شود در واقع نمایش از آخر به اول آغاز می گردد. در هم پیچیدگی اندام بازیگران در یکدیگر و چهره های وحشت زده و مضطرب آن ها از همین نقطه شروع، تماشاگران را برای ورود به دنیای اسرارآمیز نمایش آماده می کند. نمایش همچون داستان بر مبنای تم آشنای ورود یک غریبه به میان جمع و تأثیرگذاری اش بر دیگران بنا شده است : غریبه ای می آید که نابینایان را متحول کند اما در پایان خود به دست آن ها نابینا می گردد! حضور غیرمترقبه غریبه می تواند منشاء یک تحول عظیم باشد اما در شرایطی که همه به وضع نامطلوب و فرساینده موجود خو گرفته اند ، حرکت غریبه برای آغاز تحول در نطفه خفه می شود و او در پایان این بازی تلخ و سرشار از تزویر همچون دیگران، پا به وادی ظلمت می گذارد . نابینایی در داستان ولز و بالاخص در نمایش و نمایشنامه شادمهر ،نه کوری فیزیولوژیک یا پاتولوژیک بلکه کوری اندیشه است. اهالی سرزمین نابینایان شوقی برای دیدن ندارند چون از اساس درکی از مفهوم بینایی ندارند . غریبه می کوشد تا دیدگان بسته آن ها را با چشم های خود به روی دنیایی ورای جهان ظلمت باز کند اما سردمداران نابینایان تمایلی به کشف دنیای تازه ندارند و می کوشند به سهم خود غریبه را از بر هم زدن وضع موجود باز دارند تا آرامش کذایی شان حفظ گردد. چاهی که در مرکز صحنه واقع شده مکررا سقوط معنوی دائم و روزمره نابینایان و وجود دنیایی تاریک تر از جهانی که آن ها تجربه می کنند را یادآور می شود. کاربرد آکسسوار (وسایل صحنه) در نمایش «سرزمین نابینایان» بسیار درخشان و خلاقانه است ؛ کوله پشتی،سازدهنی، دوربین و دفترچه غریبه همه ماهیت فیزیکال خود را از دست داده و به نمادهای «آگاهی» تبدیل می شوند.زن کوری که محتویات کوله پشتی غریبه را لمس می کند ، این فرصت را می یابد تا قدمی به سوی «آگاهی» بر دارد اما او تاوان این ناپرهیزی را با مرگ در اعماق چاه پس می دهد. مرد کوری که زن را همراهی می کرده به قصد گریز از تهدید جمع ، کوله پشتی غریبه (کلید ورود به جهان آگاهی) را به داخل چاه (جهان ظلمت) می اندازد و برای کور کردن غریبه به دیگر نابینایان می پیوندد و همرنگ جماعت می شود به این ترتیب با کورشدن غریبه، آرامش به سرزمین تاریکی باز می گردد و طبق نظریه «آشوب»،«نظم» از دل «بی نظمی» برون آمده و برقرار می گردد. مهدیه شامهر به مدد اقتباس هدفمندانه، فضاسازی درست و در خدمت متن و هدایت حرفه ای بازیگرانش توانسته تمام این مفاهیم عمیق فلسفی و سیاسی را به خوبی به نمایش درآورد. بازی در «سرزمین نابینایان» به سبب فضای خاص نمایش، وجوه نمادین متعدد و قابل گسترش نقش ها ، حذف کلام و تأکید بر «اکت» کار چندان آسانی نیست؛ این جور نمایش ها نیاز به یک کورئوگرافر (طراح حرکت) ، هدایتگر حرفه ای حرکت و تیمی از بازیگران مسلط بر بدن دارند. خوشبختانه همه هنرپیشه های نمایش با جاگیری های دقیق و ارائه ژست های هماهنگ با افه های صوتی و موسیقی موفق شده اند تا مفاهیم مورد نظر کارگردان را در بازی خود به خوبی بازتاب دهند.چهره پردازان برای نشان دادن نابینایی در نمایش های سورئال از ترفندهای مختلفی سود می جویند؛ گریمور «سرزمین نابینایان» یکی از ساده ترین و دم دست ترین این ترفندها یعنی محصور کردن چشم ها با حلقه های سیاه را انتخاب کرده است که البته این سادگی به هیچ وجه یک نقص محسوب نمی گردد بلکه حاکی از درک عمیق او از فضا و حس و حال نمایش و نمایشنامه است ضمن آن که این گریم ساده ، طراحی و اجرای بسیار خوبی هم دارد.صورت های سنگی و بی انعطاف بازیگران،لب های به هم دوخته آن ها و حلقه های سیاه دور چشم های شان ، همگی حکم جزئیات دقیق و ظریف تابلوی تکان دهنده ای از نابینایی اندیشه را دارند که تأثیری عمیق و دیرپا بر تماشاگر می گذارند . تفکری که در «سرزمین نابینایان» موج می زند در تئاتر ایران کمیاب است.
دکتر شهرام خرازی ها – تئاتر فستیوال
با تشکر از دیدگاه عمیق و کاملتون نسبت به این نمایش تقد بسیار موشکافانه ، منطقی و کاملی بود کمتر نمایشی بااین عمق فکری در ایران اجرا می شه
نقد بسیار جالب و دقیقی بود. ممنون از توجه و نکته سنجی شما.
سپاس از یادداشت خوبتان .