نوشته ی زیر به قلم سارا عابدی فرد نگاهی به نمایش ” هم هوایی ” نوشته مهین صدری به کارگردانی افسانه ماهیان شرکت کننده در سی و سومین جشنواره تئاتر فجر است که آقای کاظم هژیرآزاد لطف کردند و آن را در اختیار تئاتر فستیوال قرار دادند .
سارا عابدی فرد – نمایش روایتگر زوایای پنهان شخصیت سه زن ، که البته بنا به گفته نویسنده ، برداشتی ذهنی از وقایع زندگی این اشخاص در قالب سه اپیزود موازی ، نوشته شده است . اپیزود اول با بازی باور پذیر الهام کردا ، نمایشگر نقش همسر شهید عباس دوران ( مهناز دلیری فرد ) ، است . روایت دوم از زندگی شهلا جاهد است با بازی ستاره اسکندری و حکایت سوم مربوط به لیلا اسفندیاری ( کوهنورد معروفی که در صعود به قله گاشربروم جان خود از دست داد و در کام طبیعت تا ابد خفت ) که آن را باران کوثری بازگو می کند ، این اپیزودها نقاط مشترک این سه زن را برای مخاطب روایت می کنند . میان این سه شخصیت ، نقاط اشتراکی از ذهنیات صدری بیان می شود که آن ها را گاهی با هم و گاهی جدا از هم می بینیم . نمایش با مونولوگهای نرگس که روایت ازدواجش با سعید را بیازگو می کند آغاز میشود و با تصویر او روی مزار همسرش در نوروز هزار و سیصد و نود و سه ، به پایان میرسد .
این نمایش را از یک جهت می توان جزء نمایش های مستند قرار داد . چرا که مخاطب شخصیت های داستان را به خوبی می شناسد و زمانی تیتر اول روزنامه های کشور ما بودند . اما نویسنده می گوید : “میزان اطلاعات من از این شخصیت ها تنها در حد سه صفحه بود و به همین دلیل نمی توان آن را تئاتر مستند دانست ، بلکه شیوه نگارش به گونه ای است که نمایش مستند به نظر می آید . بسیاری از مستندنویسان بزرگ دنیا هم ممکن است در متن اطلاعاتی را ارائه دهند که کاملا واقعی نباشند و دغدغه من هم کاملا مستند بودن شخصیت ها نبود و خیلی هم تاکیدی بر آن نداشتم ، بلکه دغدغه من نشان دادن برش مهمی از زندگی این سه شخصیت بود .” اما در واقع این یک تئاتر مستند نیست چون به شدت تخیل نویسنده در آن نقش دارد ، شخصیت ها در این اثر بسیار درهم تنیده شده اند و نقاط مشترکی دارند که حاصل تخیل نویسنده است . شاید یکی از دلایلی که اسامی حقیقی شخصیت ها گفته نمی شود ، همین موضوع باشد .
صحنه تاریک است صدای آژیر قرمز و صدای هواپیما ، به همراه ریختن ظرف گردو از دست نرگس که کل صحنه را پر می کند ، آغاز می شود . نرگس در حین جمع کردن گردوها فلاش بک به گذشته می زند و زمان جنگ ایران و عراق ( دهه شصت ) را با موسیقی ها و ترانه های نوستالژیک ، تداعی می سازد . او از لحظه آشنایی با سعید را تا زمان جنگ و رفتنش به شیراز و شهادت سعید را تا زندگی امروزش به شیوه ای شیوا و باورپذیر بازگو می سازد . گویی روایت یک نسل را می خواهد یادآوری کند . اتفاقات بچه گی ، نوجوانی ، جوانی و میانسالی را چونان تصاویری از یک فیلم جلو چشم مخاطب ، گاه با خنده و گاه با چشمانی خیس ، عبور می دهد .
همزمان دو بازیگر دیگر نیز مشغول به کار در آشپزخانه ای با سه میز در چیدمانی موازی، هستند که هر چند وقت یک بار سرضرب های مشترکی با نرگس پیدا کرده و فلاش بک دوران کودکی و نوجوانی و جوانی خودشان را بازگو می کنند . این داستان ها چنان تو در تو و درهم تنیده است که زنجیروار به هم متصل ، دست مخاطب را به کوچه پس کوچه های خاطرات دهه شصت می برند . خاطراتی از پناهگاه ها ، حیاط مدرسه ، آژیر و جنگ … جنگ … جنگ …
هم هوایی از سه داستان خطی در کنار هم تشکیل شده که همزمان و با فاصله ای اندک روایت میشوند ، گاه روایتها در هم تداخل مییابد و بازیگران به هم واکنش نشان میدهند . نمایش اتفاقات زندگی سه زن را به طور موازی با چیدمانی زیبا از یک آشپزخانه موازی اما با میزانسن های مشابه و گاهی تکراری ، روایت می کند . در واقع زندگی همسر ، خلبان شجاعی که هواپیمای نظامی خود را به هتل محل برگزاری اجلاس سران کشورهای عدم تعهد در بغداد کوبید و مانع از برگزاری این کنفرانس بین المللی در بغداد شد ، به همراه همسر فوتبالیست معروف کشورمان ، شهلا جاهد که خاطرات دوران نوجوانی نسلی را بازگو می کند که عشق را به خوبی می شناسد و با آن به معنای واقعی آشناست . اما همین عشق منجر به محکومیت شهلا شده و او را تا بالای چوبه دار می برد و جانش را در کام مرگ می برد . و نهایتا روایت لیلا اسفندیاری کوهنورد زن ایرانی بود که در گاشربروم ۲ سقوط کرد و کشته شد . در یکی از شاخصترین صعودهای خود موفق شد به قله دشوار نانگاپاربات صعود کند ، صعودی که از سوی فدراسیون کوهنوردی ایران هرگز پذیرفته نشد . اما پس از مرگش بارها از این صعود یاد شد . وی همچنین در تلاش برای ثبت رکوردی جدید ، قصد صعود به قله کی ۲، دشوارترین قله جهان را داشت که به دلیل شرایط نامساعد جوی موفق به این کار نشد و آخر در کام طبیعت برای همیشه خفت ، این داستان ها اما مفصل تر باران کوثری در تک گویی های شنیدنی روایت می کند .
این نمایش قدرت عشق را به مخاطب گوشزد می کند که عشق منجر به چه کارهایی می شود . زنی که به خاطر عشق به همسر مرتکب جرم شده و زندگی زنی که خود را فدای عشق و علاقه اش به کوهنوردی می کند . در حقیقت موضوع اصلی نمایش ، عشق ، زندگی و نشان دادن اشتراک هایی است که ممکن است میان خیلی از ما ها نیز وجود داشته باشد .
موضوع دیگری که در این نمایش نیز تکرار شد ماجرای شهلا جاهد که شبیه به آن را قبلا در نمایش “ عامدانه ، عاشقانه ، قاتلانه “ به کارگردانی ساناز بیان با بازی نسیم ادبی ، دیده بودیم و آن برخورد این داستان و نگاه صدری است که شبیه به آن نمایش ، به موضوع پرداخته و آن ، همدلی مخاطب با شهلا جاهد و حکم ناعادلانه اعدام شهلا را بازگو می سازد .
دنیایی که «هم هوایی» خلق میکند ، لبریز از خاطرات نوستالژیک است ، خاطره هایی باامیدهای بر باد رفته ، عشقهایی که همچنان زنده اند و گاه از یاد می روند . اما با نو شدن سال ، آنها نیز نو میشوند . عشقهایی که در یک عکس یادگاری مشترک به خاطره ای جمعی برای یک نسل بدل میشوند .