” b5-6 ” یک مشق دانشجویی یا ” ز راه بادیه رفتن به از نشستن باطل “


یادداشتی بر نمایش ” b5-6 “به کارگردانی فرزام رنجبر

یادداشتی بر نمایش B5-6

نمایش ” b5-6 ” به واقع یک نمایش دانشجویی و مشق خوبی برای عوامل آن است . از نویسنده ، کارگردان و سایر عوامل . نمایشی که بزرگترین ضربه خود را از نمایشنامه خورده است . نمایشنامه ای که در نگاه اول به کمک دکور صحنه و بازیگر مرد در حال کشیدن سیگار ، قصه ای پلیسی را در ذهن مخاطب القا می کند . به همین دلیل در نگاه اول برای مخاطب جذاب است که سر از قصه در آورد اما در ادامه اساسا فضا و قصه ی نمایش ساخته نمی شود و درامی شکل نمی گیرد . نه تعلیق دارد و نه اوج و فرودی و جزئیات مطرح شده به پیشبرد قصه کمکی نمی کند . سوژه ی قصه به غیر از اسامی به هیچ وجه ایرانی نیست و به همین دلیل مخاطب را درگیر خود نمی کند  .

پرسوناژها شخصیت پردازی نشده اند و همگی در حد تیپ و ماقبل آن باقی مانده اند . جزئیاتی از زندگی یکی از پرسوناژها گفته می شود که هیچ تاثیری در نمایش ندارد . باقی پرسوناژها هم که بی هویت اند و اساسا تبدیل به شخصیت نمی شوند . در نمایش به جزئیاتی پرداخته شده که شاید نویسنده و کارگردان از همان جزئیات پوچ خواسته اند حرفشان را بزنند و یا فضایی ابزورد را القا کنند ، اما هیچ یک از جزئیات ، کل را نمی سازنند و در خدمت هیچ اند . بنابراین در نهایت بر مخاطب تاثیری ندارند و وادار به فکر کردن نمی کنند . برخی اتفاقات کمدی در موقعیت جدی رخ می دهد که در ابتدا خنده دارند ولی در ادامه لوس می شود و عادی . بالاخص اینکه هرچه نمایش پیش می رود اتفاق خاصی در روند قصه و شخصیت ها نمی افتد . در بخشی از دیالوگ های میانی نمایش یکی از پرسوناژها شروع می کند به حرف های فلسفی زدن که گویا قصــد ، فقـط به رخ کشیدن سواد نویسنده است تا اینکه ربطی به نمایش و آن پرسوناژ داشته باشد . تنها قوت ” b5-6 ”  ریتم مناسب نمایش است که قصه ی تک خطی آن را  پوشش می دهد و جلو می برد .

و اما دکــور ؛ دیوار پشتی روی صحنه ، با آن همه عکس و نوشته و کاغذهای یادداشت چسب خورده بدون استفاده و الکن است . نه فضاسازی می کند و نه پیام خاصی به مخاطب می دهد و نه در پیش برد قصه تاثیری دارد و اساسا بی معناست . تنها در نگاه اول جذاب است و حتی حواس تماشاگر را پرت می کند .

” b5-6 ”  که ابدا به معنا و مفهوم این اسم در نمایش اشاره ای نشده است ، همچون اسمش از یک بی هویتی رنج می برد که در نهایت مخاطب را راضی از سالن به بیرون نمی فرستد ولی این نمایش برای عوامل جوان آن تلاشی است که می تواند در تجربه های بعدی راه گشا باشد .

مرجان سادات هاشمی – دپارتمان نقد تئاتر فستیوال

يک نظر ثبت شده است .

  1. امیر محمودی گفت:

    والا این نمایش جالب و خوب بود !

    اینجا جای کارهای دانشجویی و تجربه کردنه !!!!!

    مولوی با تئاترشهر یکی نیست !
    دو دنیای متفاوت هستن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *