یادداشتی بر نمایش “مرگ طبلیه که یه بند صداش بلنده” به کارگردانی پویان درزی
“مرگ” را دستمایه ی نمایشنامه ، فیلمنامه و داستان قرار دادن موضوع جدیدی نیست ، پوچی زندگی و به تصویر کشیدن این پوچی با مرگ هم سوژه ی جدیدی نیست ، این پوچی را به سخره گرفتن و مرگ را به طنز گرفتن هم تازگی ندارد . اما تمام این تکراری ها ، در “مرگ طبلیه که یه بند صداش بلنده” نه تنها آزاردهنده و تکراری نیست ، بلکه پرکشش و جذاب هم هست .
“مرگ طبلیه که یه بند صداش بلنده” پیش از اینکه بحث سوژه اش مطرح باشد که به تصویر کشیدن دو دنیای قبل و بعد از مرگ و روایت چطور کشته شدن پرسوناژ اصلی نمایشنامه و خیانت و … است ، نوع کارگردانی ، بازیگری ، طراحی صحنه ، گریم و … است که نمایش را به یک نمایش موفق تبدیل می کند.
نمایشنامه به تنهایی ایراداتی دارد ، سوالاتی بی پاسخ می ماند و به موضوعاتی پرداخته نمی شود ، از طرفی تکلیف نویسنده در قصه ی زنده ها مشخص نیست ، گویا قصه ایست فقط برای ارتباط با جهان مرده ها که می توانست به هر شکل دیگری رخ دهد و بر حسب اتفاق این قصه روایت می شود که اگر این است پس محدودیت های سوژه ی انتخابی نباید نویسنده را محدود کند و اگر محدود می کند چرا قصه ی دیگری در بستر دیگری تعریف نمی کند ؟! و این پاشنه آشیل نمایشنامه است . شاید بتوان ریشه ی اصلی این ضعف را فرنگی کردن نمایش دانست ، ما با نمایشنامه نویسی ایرانی رو به رو هستیم که قصه اش در خارج اتفاق می افتد و این عدم شناخت و دوری از فرم به نمایشنامه آسیب رسانده است .
اما در اجرا گریم مناسب و جذاب مردگان ، طراحی صحنه ی ساده و با کمترین جزئیات و بازی زن و شوهر مرده که باز طنز نمایش را به دوش می کشند می توان گفت تقریبا هر مخاطبی را راضی از سالن روانه می کند .
“مرگ طبلیه که یه بند صداش بلنده” به خوبی می تواند در اجرا ، با کمک طنز و بازیگران توانا اثر خود را به گروتسک نزدیک کند و پوچی و هیچی جهان را به سخره بگیرد .
“مرگ طبلیه که یه بند صداش بلنده” یک اثر دانشجویی بوده است و بی شک می توان گفت یک اثر دانشجویی موفق بوده که می تواند نویدبخش یک گروه تئاتری با آثاری بهتر ، قوی تر و منسجم تر در آینده ای نه چندان دور بود .
سعید خالقی – تئاتر فستیوال