یادداشتی بر نمایش ” رم ” به کارگردانی محسن میرزاخانی
اولین گونه های تئاتر ، در آغاز پیدایش این هنر ناب ، همراه بوده است با نقاب و صورتک هایی که بازیگران بر چهره می زدند و تماشاچی را با انواع ترفند و شعبده از واقعیت اطرافش دور می کردند و به فضای مورد نظر خود می بردند . اما در این جدا شدن از واقعیت ، بی شک رسیدن به حقیقتی در راه بود که این شعبده و نقاب و صورتک را دلچسب می کرد و لذت بخش ، هم برای عقل و هم برای احساس .
انواع هنر فانتزی و به ویژه نمایش در گونه های فانتزی اش نیز این گونه اند . فانتزی خلق نمی شود مگر برای دور زدن واقعیت و یافتن راهی نزدیک تر به حقیقت . حقیقتی که همانا پیام و سوژه مدنظر صاحب اثر است .
دراین میان بهره جستن از تئاتر و ترکیب آن با فانتزی به شکلی بی هدف و بی بهره ای از حقیقت ، هم گمراهی است برای صاحب اثر و هم برای مخاطبش .
وقتی یک اثر نمایشی ، مخاطب را با تمسک به انواع نقاب و ماسک و گریم های غیر عادی و چه و چه از عالم واقع جدا می کند و قصه اش نیز قصه ای است فانتزی و غیر واقعی ، بایسته و شایسته است که در کنار به تصویر کشیدن این تصاویر خارق العاده ( به معنای خرق کننده ی عادت – آنچه غیر از عادت باشد – نه به معنای خوب و عالی و بی نقص ) مخاطب را به سر منزل حقیقت برساند ؛ والا شعبده و شعبده بازی که نامش تئاتر نیست.
“رم” این گونه نمایشی است :
قصه ای فانتزی و خارق العاده .
دکوری غیر عادی ، خاص ، جذاب و البته پر هزینه و کم کاربرد .
گریم و طراحی لباسی فانتزی ، پر رنگ و لعاب ، جذاب ولی بی هیچ کمکی به شخصیت پردازی و فضاسازی .
و یک پایان بندی عجیب !
“رم” سعی می کند با شکستن عالم واقع و درنوردیدن مرز های زمان و مکان با ظاهر کردن هیتلر و نوبل و چاپلین و که وکه ، مخاطب را سرگرم کند و مجذوب . و برای این جذابیت از هر چیزی مایه می گذارد : دکور کم کاربرد و پر هزینه ، گریم های سنگین و نا کارآمد (چرا که به شخصیت پردازی و فضا سازی هیچ کمکی نمی کند و فقط سرگرم کننده اند ) ، انواع اغلب بی ارتباط ، سخیف و بی اندازه از شوخی های سیاسی و جنسی ، طراحی لباس بسیار ضعیف و متکی بر جذابیت های زنانه و گول زدن مخاطب با فیلمی که در پایان از چارلی چاپلین بر پرده نمایش در می آید .
ما در “رم” نه واقعیت را می بینیم و نه به حقیقتی دست می یابیم . و نه حتی معنی و مفهوم “رم” را درک می کنیم . ما فقط در “رم” چند دقیقه ای به لباس ها و دکور ها و آرایش ها و شوخی های نمایش می خندیم (البته آن هم نه همه ی ما ) و در پایان نمایش هم چاپلین ( چاپلین واقعی را می گویم نه چاپلین “رم” را ) با صحبت در مورد آزادی و دموکراسی و… اشک ما را در می آورد و اگر مراقب نباشیم و این احساساتی شدنمان توسط چاپلین را به پای “رم” بگذاریم ، کارگردان در گول زدن ما موفق بوده است .
فاصله تئاتر واقعی با گول زدن مخاطب ، نقاب بر چهره گذاشتن و پشت بزک و دوزک های عجیب و غریب پنهان شدن و … بسیار زیاد است .
وگرنه انواع آتراکسیون و یا تئاتر لاله زاری بسیار شریف تر هستند و به تئاتر و نمایش نزدیک تر.
المیرا نداف – نویسنده میهمان