یادداشتی بر نمایش “جان گز” به کارگردانی نیما دهقان
به بهانه اجرایش در سی و چهارمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر
برش هایی با قالب اپیزود که به واکاوی تاثیر بازگشت ” ۱۷۵ تن از غواصان نفس بریده زیر خاک” در زندگی مردمان این سرزمین ، می پردازد.
تشریح بحران های اجتماعی قبل و بعد از بازگشت این شهیدان ،تا اپیزود هفت ، روتین و قابل پذیرش پیش می رود و سبک و سلیقه ای که دهقان به جهت پرداخت به موضوع جنگ و دفاع مقدس در کارهای قبلی داشته نیز ، در این اثر ادامه داده است.
شش صحنه نمایش ، با بازی های روان بازیگرانی چون رویا میرعلمی ، مسافرآستانه و صابونی روند رو به جلویی ایجاد می کند و جدا از پیام نمایشنامه که گاها با جملات شعار گونه و زمخت بیان می شد ، در کل پرکشش بود.
و اما اپیزود آخر ، می توانست حسن ختامی باشد بر شش اپیزود قبلی ، ولی آنچه شاهدش هستیم ، تکرار مکرراتی است که سعی شده ، متفاوت روایت شود اما دچار همان کلیشه های همیشگی گذشته می شود .
کلیشه برادرانی با پیراهن یقه ایستاده سفید رنگ که پیراهن شان را روی شلوار ، مدام تنظیم می کنند و سال ها است که بین کلمات عربی شان ، چند کلمه فارسی می توان شنید ، قالب های که جوابی غیر از “نه” ، منفی ندارند و مطیع دستورات بالا هستند و با اینکه درد جامعه را “درک” می کنند ولی کاری نمی توانند انجام دهند حتی اگر ،”مسئول” باشند.
از نقاط قوت این نمایش ، موسیقی و به ویژه ، صدای نفس های خسته و نیازمند اکسیژنی بود که وجدان گره خورده به روزمره گی مردمان “برش خورده” در این نمایش را ، از جا کنده و به بطن خاک می کشاند.
جایی که بی هیچ بهانه،با ذات و اصل واقعه و فاجعه روبرو می شدند.
و بازمانده…
به روایت بروشور این نمایش،یکی از غواصانی است که در تمام اپیزودها مثل ، وجدان حاضری ، سربزنگاه و بعد از شنیده شدن صدای نفسهای سنگین غواص شهید ، توسط یکی از نقش های اپیزود ، دیده و یا درک می شود.
این روح یا بازمانده یا هر آنچه بیننده از حضور یک مسکوتِ نمایش می بیند ، طراحی لباس نامناسب و منفکی دارد . دست کم حضور “روح گونه” این بازمانده ، تعریف و جایگاه مناسبی ندارد و برقراری ارتباط با آن با دشواری صورت می گیرد.
به هر روی ، “جان گز” روایت نه تنها درد ۱۷۵ شهید غواص ، که واگویه شکنجه بازماندگان این فاجعه است و البته اشارتی ست به مردمی که هرچند اندوهگین این فاجعه اند اما وزنه دردهای خود را ، کمتر از سنگینی بازماندگان این غواصان شهید ، نمی دانند.
آسمان صدرایی – تئاتر فستیوال
با گل درشت بودن دیالوگ ها و البته مضحک بودن پرده ی آخر شدیدا باهاتون موافقم … خیلی پرده ی آخر بد و لوس و خنده دار بود .
like
بازی حسین مسافر آستامه خیلی خوب بود تو این نمایش .
من تا به حال نمایشی ندیده بودم که بازی کرده باشه
سپاس از توجه شما به این نمایش عالی
داغ این شهدا تا ابد بر دل ما خواهد ماند .
بالاخره برای یک بار هم شده هنرهای نمایشی از قافله عقب نماند و به جای پرداختن به موضوعات تکراری عشق های ضربدری و خیانت و … به چنین موضوعی پرداخته شده است .
نمایش خوبی بود . با سوژه ای داغ و اثر گذار