عدم درک نمایشنامه ، ضعف اساسی کارگردانی


نقدی بر تئاتر ” گلن گری ، گلن راس ” به کارگردانی عماد قلی پور

نمایش گلن گری

نمایش با موسیقی و میزانسن آزاردهنده ای آغاز می شود ، موزیکی که در ایجاد فضای مناسب و القای معنا و مفهوم مورد نظر نویسنده بسیار نا موفق و نا موزون است و میزانسنی که ظاهرا قصد دارد پرسوناژهای نمایشنامه را یک به یک معرفی کند اما با نورپردازی غیر اصولی و دیالوگ های کش دار ، نه تنها پرسوناژها را معرفی نمی کند و برای کسی که نمایشنامه را نخوانده است سوالی را پاسخ نمی دهد ، بلکه در ابتدای نمایش مخاطب را خسته و دلزده می کند .

در دنباله ، با تغییر نور صحنه و عادی شدن آن ، حداقل چشم مخاطب آزار نمی بیند و برای تشخیص چهره ها نیازی به تنگ کردن چشم ها ندارد . با گذشت کمی از روند قصه ، پرسوناژها بالاخره معرفی می شوند و از هم تفکیک پذیر می گردند که البته این نتیجه یک نمایشنامه خوب است ، نه یک کارگردانی موفق.

در ادامه باز هم میزانسن ها دم دستی ، ساده انگارانه و بی ربط به ماجرا هستند ، زمان و موقعیت داستان را معین نمی کنند و بازیگران را همواره در یک خط قرار می دهند که نتیجه آن ماسکه شدن و نیز در هم گره خوردن آنها می شود .

بازیگران نیز به جز  شهریار فرد ( در نقش ریچارد روما ) و منصور نصیری ( در نقش شلی لوین ) بقیه گویا تنها دیالوگ های خود را از بر کرده اند و روی صحنه به ساده ترین شکل ، آن را بیان می کنند ، به خصوص بازیگر نقش پلیس ( هانیه صالحی )  و بازیگر نقش ویلیامسون ( آرش صفایی ) بسیار تصنعی ، سرد و بی هیچ اکت معنا داری بازی می کند ، البته اگر بتوان به چند بار ابرو بالا و پایین انداختن و دو بار چشم غره رفتن ، که از هر زاویه ای قابل تشخیص نیست و  مخاطبین نیز بی شک کلوز آپ این بازیگر را نمی بینند و چندین بار برخورد کردن به دکور و آشفته کردن صحنه ، نام بازیگری نهاد . پرسوناژ پلیس ، نیز اساسا معلوم نیست چرا زن در نظر گرفته شده است و این زن بودن هیچ کارکردی در نمایش ندارد و حتی به معرفی بهتر سایر پرسوناژها هم کمکی نمی کند . آن هم با آن طراحی لباس و گریم ، که او را بیشتر شبیه زنان بدکاره کرده بود تا یک پلیس و به این اضافه کنید بازی بد بازیگر مورد نظر را که فقط از پشت پرده سرک می کشید و نامی را صدا می زد آن هم با لحنی که گویا با همه ی پرسوناژها رابطه ای پنهانی دارد و گاهی هم اگر وارد صحنه می شد ، بی شک با یکی از بازیگران و یا با یکی از اجزای دکور برخورد می کرد . در واقع دو بازیگر فوق چنان نا بازیگر بودند و چنان مبتدی که زحمات سایر بازیگران و گروه را مخدوش کردند .

نکته منفی دیگر این اجرا از نمایشنامه ” گلن گری ، گلن راس ” نوشته دیوید ممت ، ایستادگی بیش از حد مترجم و در مرحله بعدی کارگردان بر تمامی لغات نمایشنامه اصلی است . ممت یک آمریکایی است و در فرهنگ آمریکایی استفاده بیش از حد از برخی لغات رکیک الزاما فحش و بد و بیراه نیست و بخشی است از ادبیات عامیانه آنها ، حال اگر مترجم و کارگردانی به استفاده از این لغات در همان اندازه فرهنگ آمریکایی اصرار ورزد نتیجه اش در فرهنگ ما می شود خنده بی جای مخاطب . در واقع در لحظاتی که دو پرسوناژ با هم بحث و مجادله می کنند و از این گونه لغات به شکل مکرر استفاده می کنند و این اتفاق چند بار تکرار می شود ، مخاطب ایرانی خنده اش می گیرد ، گویی با فضایی طنزآلود مواجه است و این موضوع نهایتا مخاطب را از اصل ماجرا و از فضای اصلی نمایش دور می کند .

نتیجه همه این ضعف ها این می شود که نمایش بی هیچ تعلیق و افت و فرود خاصی ، تنها روی یک خط صاف پیش رود و با بیان قصه اش در ساده ترین شکل ممکن ، تنها با دیالوگ های آمیخته به طنز و نیز رگه های طنز نمایشنامه ، می تواند تماشاچی را روی صندلی اش نگه دارد و یا از خوابیدن احتمالی او در سالن جلوگیری کند .

نهایتا اینکه همه این ضعف ها در کنار انتخاب اشتباه عوامل بازی ( Cast) باعث می شود که عماد قلی پور از نمایشنامه خوب ” گلن گری ، گلن راس ” یک اجرای ساده و بی تعلیق و دم دستی ارایه دهد ، اجرایی که شاید اساسی ترین ایرادش عدم درک نمایشنامه و فضای وقوع قصه آن و حال و هوای پرسوناژها ، توسط کارگردان باشد ، که اگر این ضعف بر طرف می شد شاید باقی ایرادات تا این حد پر رنگ و آزار دهنده نبودند .

 نویسنده میهمان : المیرا نداف

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *