صحنه سازی‌های بی‌هدف


یادداشتی بر نمایش “آقا لیلا” 

تئاتر فستیوال

منبع : سایت ایران تئاتر / نویسنده : حسن پارسایی

در نمایش «آقا لیلا»، با این که نویسنده و کارگردان رویکردی گزارشی به وقایع اجتماعی دارند، اما در آن شخصیت‌ها، حوادث و حتی فضاسازی‌ها غیرواقعی، بی‌تناسب و تصنعی‌اند.

نمایش «آقا لیلا» به نویسندگی مهرداد کوروش نیا و کارگردانی مشترک سعید زارع و حسام لک، که هم اکنون در سالن خانه نمایش اجرا می‌شود، ورسیون اجرائی دومی از اجرای اول آن در سال‌های قبل است. در آن به شیوه پردازش موضوع و ساختار متن نمایشی توجه نشده است و در نتیجه، حرفی به بیان و زبان نمایش برای گفتن ندارد. در این رابطه می‌توان به حوادث محدود و نه چندان مهمی مثل ریختن شیر از شیشه شیر نوزاد، ریختن آب هندوانه روی زمین، بسته بودن چشم لیلا، خشک کردن پروانه‌ها، رگ زدن تصنعی و نهایتاً واقعی مچ دست برادر لیلا و… اشاره نمود که هیچ تأویل و دلیل منطقی ندارند.
انتخاب حوادث واقعی ناگوار و گوناگون و چیدمان آن‌ها در یک نمایش بی‌آنکه به ارتباط و روابط علت و معلولی آن‌ها عمیقاً فکر شود، واقعیت‌ها را عملاً غیر واقعی و ساختگی جلوه می‌دهد، زیرا معمولاً در کنار چند حادثه بد حداقل یک حادثه خوب هم وجود دارد؛ توجه نکردن به این حقیقت نهایتاً باورپذیری نمایش را از بین برده و نویسنده به دلیل بی‌حادثه‌گی متن، به آن‌ها متوسل شده تا بلکه روی صحنه و به کمک کارگردان هیجان نسبی و تأثرزائی ایجاد نماید.
در این نمایش با گوسفند کشی، پروانه کشی و خودکشی انسان رو به رو می‌شویم که اولی به منظور قربانی کردن انجام می‌شود و نویسنده به بهانه مقایسه کردن گوسفند کشی در ایران و استرالیا، متن افزائی می‌کند. برای پروانه کشی و خشک کردن‌شان هم دلیلی ارائه نشده و دلیل خودکشی بی‌سرانجام برادر لیلا، مبنی بر این‌که مثلاً نمی‌تواند رفتن خواهرش به استرالیا را که هنوز هم انجام نشده، تحمل کند، قانع کننده نیست. این حوادث که نویسنده به اشتباه به عنوان رویدادهای رئالیستی وارد متن کرده، برآیند احساسات محوری و رویکرد امپرسیونیستی و به نسبت‌های بیش و کم اغراق آمیز اوست که خواسته هر طور شده بر مخاطب تأثیر بگذارد و احساساتش را تحریک کند.
لازم به یادآوری است که اگر عنوان نمایش، اسم یک پرسوناژ باشد، معمولاً و الزاماً باید چنین پرسوناژی شخصیت‌پردازی شود و از آن‌جائی که نمایش «آقا لیلا» به کارگردانی مشترک سعید زارع و حسام لک حدود یک ساعت است و سهم زمانی آقا لیلا در موقعیت‌های نمایش کلاً بیش از نیم ساعت نیست، این پرسوناژ با توجه به محدودیت زمانی، گفتاری و حرکتی‌اش روی صحنه شخصیت‌پردازی نشده است.
آقا لیلا از موج گرفتگی جنگ ایران و عراق رنج می‌برد. او بعد از جنگ به علت آسیب دیدگی فوق رفتار مناسبی با اعضای خانواده و مخصوصاً همسرش نداشته و حضور واقعی‌اش روی صحنه به قربانی کردن گوسفند و چند دیالوگ و دعوا با پسرش محدود شده است؛ ضمن آنکه خود متن هم اساساً ساختار نمایشی ندارد و موضوع آغاز، میانه و پایان آن هم صرفاً شامل عارضه‌مندی‌های نسبت داده شده به خانواده است. در نمایش، خشونت و دعوا زیاد است و این‌‌ همان چیزی است که در سریال‌ها، فیلم‌های سینمائی و تئا‌تر، معیاری برای هیجان دهی به موضوع و موقعیت‌ها و شاخصه غلطی هم برای بازیگری شده است.
عناصر ساختاری متن و اجرا معمولاً باید همانند مهره‌های شطرنج، ابتدا درست انتخاب و چیده شوند و بعد آن‌ها را وارد بازی کرد؛ در نمایش «آقا لیلا» عناصر ساختاری نمایش، از جمله پرسوناژ‌ها، حادثه، موضوع و حتی فضاسازی‌ها غیرواقعی، بی‌تناسب و تحمیلی و تصنعی‌اند، چون در اصل یک طرح نمایشی و ساختاری برای متن و متعاقباً اجرا، وجود ندارد.

در نمایش «آقا لیلا» به نویسندگی مهرداد کوروش نیا و کارگردانی مشترک سعید زارع و حسام لک، موضوع مهاجرت لیلا و شوهرش به استرالیا (؟!) به علت تنگنا‌های مالی که دغدغه اصلی پرسوناژ‌ها شده است، بدون دلیل به از هم پاشی هر دو خانواده، رگ زنی برادر و مرگ خود به خودی لیلا منجر می‌شود و از طرفی پدر هم تنها می‌ماند. نمودار کلی این حوادث نشان می‌دهد که نویسنده و کارگردان رویکردی گزارشی به وقایع اجتماعی داشته‌اند و به این مسئله مهم که چنین موضوعاتی با این شیوه طرح کردن، چه فایده‌ای برای تماشاگر و خود تئا‌تر دارد، اعتنا نکرده‌اند.
متن نمایش «آقا لیلا» بی‌ساختار است. نمایش از لحاظ منطق موضوعی، به دلیل آنکه توجهی به پردازش عمیق و تحلیل وقایع ندارد، الکن است. ضمناً می‌توان برخی صحنه‌ها را حذف نمود و یا صحنه هائی دلخواه به آن‌ها افزود و دیالوگ‌هایی هم در نظر گرفت؛ این عارضه‌ها نشان می‌دهد که طرح منسجم و ساختار هوشنمدانه‌ای در کار نیست.
در این اجرا دیالوگ‌های بی‌معنی هم وجود دارد؛ مثلاً برادر لیلا که پروانه می‌گیرد و خشک می‌کند، می‌گوید: «خشکشون که بکنی یه عمر میمونن. کاش می‌شد آدم‌ها رو خشک کرد.» و یا استفاده از ترکیباتی نا‌مأنوس مثل «خاک تُو مخت» به جای «خاک تُو سرت» و یا «سگ بچه» به جای توله سگ و…
برخی دیالوگ‌ها هم صرفاً به توصیف حالات می‌پردازند. باید اذعان داشت که هر کدام از صحنه‌های نمایش، کاربرد اتوود گونه‌ای دارند و بیشتر برای تمرین کارگاهی مناسب‌اند.
نور کارکرد خاصی ندارد و موسیقی هم به طور نامحدود و به عنوان یک عنصر ضمنی به کار گرفته شده است. میزانسن‌ها تکراری و عاری از هرگونه تأویل دراماتیک هستند. مقوله بازیگری به دلیل آنکه پرسوناژ‌ها موجودیت منطقی و باور پذیری در متن و اجرا ندارند، منتفی است، زیرا ابتدا باید ماهیت و نوع شخصیت پرسوناژ‌ها مشخص می‌شد تا بتوان فهمید که بازیگران شخصیت‌ها را چگونه بازی می‌کنند.
نمایش نه ساختار ارسطویی دارد و نه ترکیبی مدرن. هرگز هم نمی‌توان الگوهای برون متنی واقع گرایانه‌ای برای حوادث محدود آن در نظر گرفت. در مورد عنوان آقا لیلا که به پدر خانواده بر می‌گردد، هیچ توضیحی در نمایش نیست و احتمالاً نسبت دادن نام پدر به نام دختر است که می‌تواند اشاره‌ای ضمنی به عزیز بودن دخترش باشد.
نمایش «آقا لیلا» از لحاظ متن، ساختار و دیالوگ نویسی و نیز از نظر اجرا و کاربری میزانسن، اجرایی بی‌سر انجام است و باید آن را صحنه سازی‌های بی‌هدف برای نمایش به حساب آورد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *