شیرین بینا بازیگر توانمند کشورمان که چهره ی شناخته شده ای در سینما و تلویزیون است ، در طول سال های فعالیتش در عرصه ی بازیگری بر روی صحنه ی تئاتر هم خوش درخشیده است . آخرین بازی وی در نمایش ” بیوه های غمگین سالار جنگ ” به کارگردانی شهاب الدین حسین پور که آذر ماه سال جاری در سالن چهارسو اجرا شد ، بهانه ای شد که خبرنگار تئاتر فستیوال در محیط گرم و دوستانه ی کافه دژاوو با او گفت و گویی خواندنی انجام دهد . بینا در این گفت و گو از تفاوت های بازی در سه مدیوم سینما ، تلویزیون و تئاتر گفت و از سختی های ایفای نقش در ” بیوه های غمگین سالار جنگ ” صحبت کرد . مشروح این گفت و گوی گرم و خواندنی را می توانید در ادامه بخوانید :
اولین بار چه شد که تصمیم گرفتید بازیگری در تئاتر را تجربه کنید ؟
در بین کارهای هنری ، تئاتر جایگاه بسیار ویژه ای دارد و به نظر من ، بهترین موقعیتی که می تواند برای یک بازیگر ، در بازی و کارش ایجاد شود ، تجربه ی کارهای نمایشی و تئاتر است . به همین دلیل وقتی برای بار اول ، از من در کاری دعوت شد ، متن را خواندم و خوشم آمد و قبول کردم . از آن به بعد ، پیشنهاد هایی را که دوست داشتم ، پذیرفتم .
شما تجربه ی بازی در هر سه مدیوم سینما ، تئاتر و تلویزیون را دارید . بازی در این سه مدیوم چه تفاوت هایی با هم دارد ؟
کار کردن در این سه مدیوم کاملا با یکدیگر متفاوت است . به هر حال برای کسی که بازیگر است ، نفس ” بازیگری ” مهم است و فرقی نمی کند در چه مدیومی کارش را انجام دهد . اما قرار گرفتن در فضاهای پشت صحنه ی کار یا جلوی دوربین متفاوت است . برای من ، جذابیت و گیرایی کار تئاتر و نمایش خیلی بیشتر از سایر مدیوم هاست . البته شاید ایده آل همه ی بازیگر های تئاتر این باشد که به سینما و تلویزیون راه پیدا کنند و خوب است که همه ی بازیگرها تجربیاتی در هر سه زمینه داشته باشند . این یک تجربه است و هرکدام مزیت ها و ضعف های خودش را دارد که بازیگر باید با آنها دست به گریبان شود تا متوجه شود .
ترجیح خود شما بین تئاتر ، سینما و تلویزیون چیست؟
من راجع به این مسئله خیلی فکر کرده ام . خیلی نمی توانم بگویم که کدام را بیشتر دوست دارم . ولی در تئاتر وقتی در بطن کار و تمرینات پشت صحنه هستیم و یا روی سن اجرا می کنیم ، یک لذت خاصی به آدم می دهد . انگار که چیزی قوام می آید که این اتفاق در کارهای دیگر مثل سینما و یا کارهای تصویری پیش نمی آید . چون بازیگر ماه ها و روز ها با این متن درگیر است و فکر و ذهن بازیگر مشغول می شود و اتود های مختلف زده می شود .
در سینما و تلویزیون هم می شود این کار را کرد منتها زمان محدود است . مثلا در تلویزیون به این گونه است که همان روز ، متن را به تو می دهند که آیا تو وقت داشته باشی آن را بخوانی یا نه . ولی در تئاتر ، مخصوصا در کارهایی که من کرده ام ، عجله ای صورت نمی گرفت . چون دوست دارم وقتی تئاتر کار می کنم مثل حکایت سینما و تلویزیون نباشد که فقط یک کاری انجام داده باشم و پولی بگیرم و بروم . ایده آل من این است که ۵ یا ۶ ماه و یا اگر کارهای قوی تر و مشکل تری باشد ، وقت بیشتری گذاشته شود که آدم بتواند احساساتش را از همه نظر و آن طور که درست است بیرون بریزد و تخلیه کند و آن چیزی که باید پیدا کند را بیابد . چون فرصت کافی دارید که نقش را درست بیرون بکشید و ایفا کنید .
ولی در تلویزین و سینما این فرصت را ندارید و خیلی کم پیش می آید چنین اتفاقی بیافتد . در سینما نهایتا ۵ بار کار را روخوانی می کنیم . در تلویزیون هم که این خبرها نیست . همان لحظه متن را به تو می دهند که بخوان و بیا جلوی دوربین و این اتفاق ها هیجان و اضطراب خودش را با خود همراه دارد که آدم خودش را محک بزند ، آیا می تواند این کار را انجام دهد یا نه . ولی بازیگر در اضطراب بدی گیر می کند و نمی داند متن را حفظ کند یا به بازی اش فکر کند ؟! بازیگر باید آن قدر به متن مسلط باشد که بتواند آن بازی را که دوست دارد ایفا کند . وقتی این اتفاق نمی افتد خیلی سخت است و نمی توانید به حسِ کار فکر کنید .
البته شدنی است ، چون خود من در سریال “سلام” ، زیرگریم ، متن را حفظ کردم . ما حداقل روزی سی دقیقه و یا اتفاق افتاده بود که چهل و پنج دقیقه ، یک قسمت را می بستیم . در آن کار ، سکانس های بیرونی و درونی و فضاهای متفاوتی داشتیم که مدیریت کردن آن خیلی مشکل بود . خانم آدینه که استاد ما هستند در آن کار ، بازیگردان بودند و به همه ی ما خیلی کمک کردند و اگر ایشان نبودند این کار امکان پذیر نمی شد . ایشان به بازیگرها در حفظ کردن متن شان کمک می کردند و کار را روتوش می کردند ، وجود ایشان نعمت خیلی بزرگی بود .
هیچ وقت یادم نمی رود که در زیر زمین یکی از همین لوکیشن ها ، با کمک خانم آدینه و تهیه کننده ، آشغال های آن زیرزمین را گوشه ای گذاشتیم و تخت های قدیمی سنتی را به صورت گرد کنار هم چیدیم و روی آن ها حصیر پهن کردیم و اسم آنجا را گذاشتیم “کلاس” . تا وقت آزاد پیدا می کردیم که بخواهند دوربین ها را جابجا کنند و یا نور را تنظیم کنند ، با خانم آدینه و دیگر همکاران به آنجا می رفتیم و تا قبل از شروع کار ، یک دور متن را می خواندیم و بعد از آن جلوی دوربین می رفتیم .
اگر این اتفاق نمی افتاد کار خیلی سخت می شد . همین اتفاق ها ، فضای شیرین و دلنشینی را ایجاد می کرد و خوشبختانه همه چیز خیلی خوب پیش رفت . ما حدود روزی چهل و پنج دقیقه و تا یک ساعت برداشت داشتیم . به ما گفتند رکورد زده اید .
ولی این چیز ها در تئاتر نیست . خیلی راحت سر تمرین می روی ، گپ می زنی . سه ساعت در روز تمرین داری و اتود می زنی و با صبر تمرین می کنی . درست است که روز های آخر ، طبق معمول همه ی کارها ، عجله ای می شود و می خواهند سر و ته کار را هم بیاورند تا به انتها برسد . همیشه هم می گویند ، یکی دو روز اول اجرا تا نمایش روی صحنه جا بیفتد ، زمان می برد .
چون امکانات تئاتر ما آن قدر ایده آل و درست و حسابی نیست و نسبت به سطح دنیا حداقل است . ما سالن را یک روز قبل از اجرا تحویل می گیریم و اگر خیلی زحمت بکشیم ، می توانیم یک یا دو بار روی سن تمرین داشته باشیم . وقتی در پلاتو با آن ابعاد کوچک ، تمرین می کنیم و حالا می خواهیم روی سنی بیاییم که ابعادش خیلی متفاوت است ، همه چیز به هم می ریزد . مثلا می بینید که فاصله ی دیالوگی که می گویید ، خیلی کمتر از آنی است که می گویید و باید با یک یا دو بار تمرینی که روی سن انجام می دهید آن ها را جفت و جور کنید و به اجرا برسانید . ولی می دانم که در کشور های دیگر این طور نیست و فرصت دارند . اگر لازم باشد از چند روز قبل در آن سالن تمرین می کنند . ما هم به هرحال با آن چیزی که داریم می سازیم و تمرین می کنیم .
به نظر شما مخاطبین تئاتر تا چه مقدار می توانند روی بازیِ بازیگر ، تاثیر بگذارند؟
به شدت تاثیرگذار است . به طور مثال برای خود من ، در کار ” بیوههای غمگین سالار جنگ ” این تفاوت خیلی عیان بود . وقتی مخاطب خیلی گرم و پر انرژی و مشوق است ، با مخاطبانی که فقط نگاه می کند و می توان گفت که خنثی هستند و یا زمانی که مخاطب آمده است تا بدش بیاید و با پیش فرض آمده ست . [ این ها متفاوت است. ] بعضی روزها در تئاتر ، روزهای خاصی ست . روزهای یکشنبه ، دوشنبه و مثلا جمعه . در این دو سه روز ، معمولا مخاطبینی برای دیدن نمایش ها می آیند که اصطلاحا خودی هستند . یعنی حتی اگر از مردم عادی هم باشند ، از تماشاگران حرفه ای هستند و تئاتر دیدن جزء سرگرمی های همیشگی شان است . از دانشجویان یا همکاران می آیند و کار را می بینند و علاقه مند هستند . آن ها خیلی خوبند و آن فضای گرم را با خود همراه دارند . با اشتیاق به سالن می آیند و اگر در جایی نیاز به خندیدن است ، می خندند . آن جا که نیاز به سکوت است ، سکوت می کنند و هرجا که نیاز به همکاری ست ، همکاری می کنند . این به بازیگر انرژی مضاعفی می دهد . جایی که رویِ حداقل خنده ی تماشاگر ، حساب می کنیم ، تماشاگر با صدای بلند می خندد . انگار که به فضا می روی . آدم از خود بی خود می شود . اجرای نمایش ” بیوههای غمگین سالار جنگ ” در این روزهایی که گفتم ، هم برای ما و هم تماشاچیانی که کار را می دیدند ، خیلی دلچسب و دلپذیر بود . به همان اندازه که برای کار انرژی می گذاشتی به همان اندازه از مخاطب انرژی می گرفتی .
در تئاتر بازخورد تماشاچی را نسبت به یک دیالوگ می شود فهمید . اگر باید می خندید و نخندید ، یا باید ناراحت میشد ولی تاثیرگذار نبود . بعد از هر اجرا با عوامل نمایش راجع به کار صحبت می کنیم و تا آخرین اجرا ، تغییرات را لحاظ می کنیم . مثلا دیالوگی که بی اثر است ، را نمی گوییم . یا چیزی به آن اضافه می کنیم . برای همین تئاتر زنده و پویا ست . جان دارد و برای همین هم هست که می گویند تئاتر تکراری نمی شود . هر روز با افراد و عکس العمل های مختلف روبه رو می شود . بنابراین هر روز اجرا ، برای تویِ بازیگر متفاوت است . نمی توانی بگویی امروز خسته شده ام و کار برایم تکراری شده است . چون هر روز فرق می کند .
در کار تصویر ، این اتفاق نمی افتد . تو کارت را اجرا می کنی و می روی و بعد از آن بازخوردها را می بینی . مثلا بعد از اکران فیلم “پنج ستاره” و یا زمانی که رسانه تصویری اش در بازار پخش شده بود ، هر روز تماسی در رابطه با آن فیلم داشتم و بازخورد های فیلم به گوشم می رسید .
شما در تئاتر گزیده کار می کنید . دلیل حضور کمرنگتان در تئاتر چیست ؟
متاسفانه یا خوشبختانه ، بین تئاتر ، سینما و تلویزیون نباید مرزبندی باشد . در جهان هم به همین شکل است که بهترین بازیگری که در سینما کار می کند ، در تلویزیون و تئاتر هم فعالیت دارد و اشل بازیگری اش افت نمی کند . ولی در این جا اگر بازیگر سینما باشی و کار تلویزیون انجام دهی ، گویا که سطح کاری ات تنزل پیدا می کند . وقتی آقای حاتمی کیا یا کمال تبریزی سریال می سازنند ، اشل شان پایین نمی آید ولی کافیست که یک بازیگر در تلویزیون کار کند ، می گویند تو در تلویزیون کار کردی و ما نمی توانیم در سینما از تو استفاده کنیم . ولی آن کارگردان و تهیه کننده فکر نمی کنند شاید این اتفاق برای آن ها هم تکرار شود .
به همین خاطر افرادی که از همان ابتدا کار تئاتر انجام می دهند ، خیلی دوست ندارند افرادی که کار تصویر میکنند به تئاتر بیایند و همین طور سینمایی ها دوست ندارند تئاتری ها وارد کارشان شوند . سینمایی ها می گویند فلانی تئاتریست و غلو شده کار می کند . تئاتری ها می گویند فلان بازیگر ، تصویر کار کرده است و بلد نیست احساساتش را به اندازه ای که نیاز صحنه است بروز دهد . ولی برای بازیگر ، این تجربه ی خوبی ست . آن موقع است که بازیگر همه ی مدیوم ها را می شناسد و می داند که در تئاتر باید به چه صورت کار کند یا در سینما و تلویزیون به چه طریقی . برای بازیگر جذابیت دارد . کاش مرزبندی این چنینی بین سینما و تئاتر و تلویزیون نبود . کما این که ایده آل تئاتری ها این است که کار تصویری کنند .
من ترجیح می دهم نمایشنامه های خارجی ، را قبول نکنم و تئاترهای ایرانی که از فرهنگ خودمان باشد کار کنم . به نظرم این نوع کار ها جذاب تر است و مخاطب خیلی راحت تر می پذیرد و با قصه اش همزادپنداری می کند . نسبت به قصه ای که مثلا مربوط به لوئی هجدهم است ، خوب آن کار ها به چه درد ما می خورد ؟! کار کردن از هر نوع آن خوب است ولی من ترجیح می دهم که کارهای ایرانی و خوب انجام دهم . نقش هم برایم مهم است . ممکن است کار ، خوب باشد ولی نقش ، ایده آل من نباشد یا کمرنگ باشد و جای کار نداشته باشد بنابر این آن را قبول نمی کنم .
نظر خودتان راجع به بازیگران سینما و تلویزیون چیست که کار تئاتر هم انجام می دهند ؟
برای من ایده آل این است که بتوانم در همه ی مدیوم هایی که به بازیگر کمک می کند تا تمام هنرها و مهارت های مربوط به بازیگری را پیدا کند ، حضور داشته باشم . مثلا من نه به صورت تخصصی ، ولی ، کمی مونتاژ ، موسیقی ، آواز و صدا را یاد گرفته ام . چرا که به بازیگری ام کمک می کند . یک فیلم کوتاه دو دقیقه ای هم ساخته ام تا کارگردانی را تجربه کرده باشم یا دستیاری کرده ام و متن نوشته ام . متن اولیه ی فیلمنامه “دیوار” را که آن سال ها محمدعلی طالبی کار کردند ، من نوشتم و آقای طالبی تصحیح می کرد . یعنی سعی کردم در همه زمینه ها تجربه پیدا کنم و دیدی نسبت به آن ها داشته باشم . بنابراین دید من نسبت به کسی که صرفا دارد بازی می کند بازتر است .
تئاتر را خیلی دوست دارم . چون احساس خاصی در آن است که برای من خیلی لذت بخش است و نسبت به کار تصویری ، آن را ترجیح می دهم . به شرط آن که المان هایِ خاصِ مدنظر ِمن را داشته باشد .
به نظر من خیلی خوب است که بازیگران بتوانند کار کنند . کما اینکه الان فضایی ایجاد کردند که مجوز اجرای نمایش های خوب و هزینه بر را هنگامی صادر می کنند که حداقل در آن یک بازیگر چهره حضور داشته باشد . درست است که این یک قانون تحمیلی ست و شاید تئاتری ها دوست نداشته باشند که نقش اصلی را یک ستاره سینما یا تلویزیون اجرا کند ، انگار که حق شان خورده می شود ، ولی به نظر من این خوب است و بازیگر حق دارد که تجربه کند و فضای تئاتر را لمس کند همان طور که تئاتری ها دوست دارند فضای سینما و تلویزیون را تجربه کنند . پس فرقی نمی کند . باید فضایی ایجاد شود که این مرزها از بین برود . بازیگر باید کار کند و این تجربه را پیدا کند . و از کارش لذت ببرد . چرا که اگر کسی از کار لذت نبرد در نهایت کار خوبی نمی شود و عذاب می بیند .
من فکر می کنم که بازیگر باید از کار خود لذت ببرد . چون در درجه اول لذت بردن از کاری که با عشق و علاقه بتوانی زمانی بگذاری تا یک کاری را ارائه دهی و بازخورد خوبی که به تو می دهد نتیجه زحمات تو می شود .
برای مثال ، وقتی مخاطبین برای نمایش ” بیوه های غمگین سالار جنگ ” هجوم می آورند و سالن نمایش ما که ظرفیت ۶۰ نفر تماشاچی دارد ، ۹۰ تا ۱۲۰ نفر می آیند و روی زمین می نشینند ، از این بهتر چه می تواند باشد !؟ وقتی نتیجه ی زحمت ۶ ماهه یا یکساله که هر روز آمدی و رفتی ، این است که مردم از کار خوششان می آید . به همان نسبت ، مقابل آن هم وجود دارد . مثلا کاری را با عجله انجام می دهی ، مخاطبین هم دوست ندارند و نمی آیند کار را ببینند . به این دلیل که تئاتر دهن به دهن تبلیغ می شود . در تئاتر مثل تلویزیون و سینما تبلیغات نداریم .
از قبول ایفای نقش در ” بیوه های غمگین سالار جنگ ” و شرایط گروه برای اجرای عمومی در سالن چهاسو بگویید .
کار تصویر خیلی آدم را درگیر می کند و من دوست ندارم همزمان دو – سه کار با هم انجام دهم . در واقع به دلیل کار در تلویزیون ، در تئاتر کم کار شدم .
بعد از آن ، ” بیوه های غمگین سالار جنگ ” پیشنهاد خیلی خوبی بود که از طرف آقای ” شهاب حسین پور ” به من داده شد . خانم ” گلاب آدینه ” ی نازنین سر این کار حضور داشتند و همین طور دختر ایشان ” نورا ” جان و دو بازیگر خیلی خوب تئاتر ، آقای “حمید رحیمی” و “صدیقه مهر” که به همراه من ، از بازیگرهای اصلی بودیم و در انتها خانم ” حمیده مستعان ” به کار اضافه شدند .
سال گذشته این نمایش در جشنواره تئاتر فجر سی ودوم مورد توجه قرار گرفت و کارگردان ما ، اولین کارگردانی بود که بدون این که چند اجرای حرفه ای در سالن های تئاتر شهر داشته باشد ، اجازه ی اجرا گرفت . در واقع اجرای این نمایش در سالن چهارسو با نظر افراد گروه انجام گرفت . گفتند به اندازه ی فضایی که نیاز داشتیم سالن چهارسو کفایت می کند . نکته ی دیگری که باید به آن اشاره کنم این است که خانم مهسا مهجور نقشی را که من بعد از اضافه شدن به کار بر عهده گرفتم ، در اجرای جشنواره ای این نمایش ایفا می کرد .
زمان اجرای نمایش برای ماه آذر و دی تعیین شد و قرار بود بچه ها دو ماه تمرین کنند که آن زمان ، خانم “مهسا مهجور” درگیر مراسم عروسی اش بودند و نتوانستند سر تمرین حاضر شوند . بنابراین آقای “حسین پور” به من پیشنهاد کرد . من هم بعد از تماس با خانم مهجور زنگ زدم ، از او اجازه گرفتم . ایشان گفتند : ” با این که کاری است که یکسال تمرین کرده ایم و زحمت بسیاری برای آن کشیده ام و نمایش را هم دوست دارم ، با این حال اصلا نمی توانم خودم را به تمرین ها برسانم و نمی خواهم به کار لطمه بخورد .”
چرا که در طول این تمرینات که تمدید تمرینات قبلی بود ، کلی تغییرات در متن ایجاد شد . به همین دلیل باید ایشان سر تمرینات حضور می داشتند . این اتفاق برای من سعادتی بود و کار را خیلی دوست داشتم و قسمت بود که با دوستان نازنین در این اثر ، همکاری کنم .
از نقشی که در این نمایش بازی کردید راضی بودید ؟
بسیار راضی بودم و نقشم را خیلی دوست داشتم . موقعیت و ویژگی هایی که به لحاظ سنی و فیزیکی در آن داستان بود ، به کسانی که در نمایش بازی می کردند نزدیک بود و من از فضای کار خیلی دور بودم چرا که افراد گروه ، همگی نزدیک به ۷ یا ۸ ماه ، با هم تمرین کرده بودند و یکسال درگیر این کار بودند و حالا من باید در مدت ۲ ماه ، بار سنگین آن متن را ، به دوش می کشیدم . دیالوگ ها خیلی سنگین بود و متن اثر در عین حال که تلخ بود خیلی جذاب و شیرین هم بود و من در این مدت ، باید خودم را همسطح آن ها می کردم .
خوشبختانه خانم آدینه در این راه بسیار از من حمایت کردند و در آن مدت با این که روزه بودند ، از ۸ تا ۹ صبح ، قبل از آمدن باقی گروه ، می آمدند و قسمت هایی که مربوط به اجرای من بود ، دیالوگ ها ، طرز گویش و بیان را با هم تمرین می کردیم و زحمت اصلی بر عهده ی خانم آدینه بود . البته کارگردان کار هم حضور داشتند . انصافاً ایشان عزیزترین دوست من هستند . یک ماه هم که به روخوانی و روتوش گذشت .
این تمرینات ادامه داشت تا اینکه حدود ۱۰ روز باقی مانده را برای هماهنگی با همه ی افراد گروه تمرین کردیم .
خدا را شکر با آن دو ماه فرصتی که من داشتم ، خیلی چیزها را از گروه و بچه های تئاتر یاد گرفتم ، چون در تئاتر حتی اگر ۱۰۰ سالت هم شود و از ۵ سالگی هم روی سن بوده باشی ، باز هم هر بار که بازی می کنی یک تجربه جدید به تو می دهد و آن برای تو دلپذیر است و دوست داری که ادامه دهی … . این اتفاق برای من افتاد و می توانم بگویم از بهترین و دلپذیرترین کارهای پرونده ی بازیگری ام چه در سینما و چه تلویزیون و چه تئاتر ، ” بیوه های غمگین سالار جنگ ” است . همه بچه های گروه آرزو داریم در فضای خوبی بازهم بتوانیم کار کنیم .
ما به شهرستان های مختلف رفتیم و دوست داشتیم که مردم شهرهای مختلف هم ، این نمایش را ببینند . متاسفانه تئاتر خیلی فقیر است . یعنی اگر در سینما و تلویزیون سرمایه گذار یا تهیه کننده کننده ای هست ، اعم از خصوصی یا دولتی ، ولی تئاتر واقعا هیچ پشتوانه ای ندارد . کسی که تئاتر کار می کند به فکر پول در آوردن نیست ، فقط برای عشقش کار می کند . شاید حاصل آن یک درآمد ناچیز باشد . حداقل برای من می تواند در حد یک پول بلیت یا خریدن طرح ترافیک باشد که بتوانم به سالن نمایش رفت و آمد کنم . پس اندازی نمی ماند . این عشق و علاقه است که هر کسی دوست دارد به اندازه ای که نیازهایش را برطرف کند و حس خوبی به او دهد ، کار تئاتر انجام دهد هرچند درآمد آنچنانی هم نداشته باشد .
در نمایش “بیوه های سالار جنگ” بازیگر نقش مقابل شما چقدر توانست به شما کمک کند تا بتوانید این نقش را در بیاورید ؟ چه تاثیری روی بازی تان داشت ؟
چون در این نمایش تعداد بازیگرها کم بود ، بازیگرهایی که در کار حاضر بودیم در واقع تقریبا همه به یک اندازه با همدیگر در ارتباط بودیم و نمی توانم بگویم چه کسی تاثیر بیشتر داشت و چه کسی کمتر . خانم آدینه در آن کار نقش اصلی را ایفا می کردند و در واقع گرداندن فضا بر عهده ی ایشان بود و البته که ایشان به خوبی هدایت می کردند .
لحظاتی در کار پیش می آمد که نمی دانم به چه علت باعث می شد تمرکزت از بین برود ، مثلا یک لحظه دیالوگی را فراموش می کردم ، با این حال خانم آدینه آن چنان این اتفاق را جمع می کردند که خود من هم باورم نمی شد . این به خاطر تجربه زیاد و هوش سرشار ایشان است . وجود چنین افرادی در کارها باعث دلگرمی سایرین است و خیال افراد راحت است که اگر موقعی اشتباه کنند ، می دانند کسی هست که کمک کند و این به لحاظ روحی اعتماد به نفس کافی به سایرین می دهد .
به شدت همه ی افراد در این گروه هوای همدیگر را داشتند و اگر در جایی اتفاقی می افتاد سریعا آن را برطرف می کردند که مبادا آن اتفاق تکرار شود . در کار گروهی نمایش اگر لحظه ای کوچکترین خدشه به قسمتی از یک متن در اجرا وارد شود ، همه تاثیر می گیرند و افت می کنند .
باز خورد مردم نسبت به نمایش چطور بود ؟
آنقدر خوب بود که ما تشویق شدیم ، ۱۰ روز آخر را دو اجرایی کار کنیم . قرار بود که ما ۲۶ اجرا داشته باشیم ولی حدودا ۴۲ اجرا داشتیم . روزهای آخر آنقدر بازخوردها خوب بود که تصمیم گرفتیم به شهرستان های مختلف برویم ولی متاسفانه اداره های تئاتر شهرستان هایی که دوست داشتند ما در آنجا اجرا داشته باشیم ، آنقدر فقیر هستند که نمی توانند چنین گروهی را دعوت کنند . با حداقل دستمزد هم ما دوست داشتیم مردم کار را ببینند و از دیدن آن لذت ببرند .
مردم برایمان پیام می گذاشتند که می خواهیم کارتان را ببینیم ولی شهرستان هایی مثل مشهد و تبریز ، اصلا اجازه ی کار نمی دادند مگر آن که کسی به عنوان اسپانسر پیدا می شد . در غیر این صورت کارگردانمان انرژی می گذاشت و بارها به شهرستان های مختلف می رفت تا بتواند برای کار اسپانسر پیدا کند .
از طرفی برای ما هم چیزی نمی ماند که بخواهیم خودمان از جیب مان خرج کنیم . بهتر بود سالن ها پول کمتری بابت اجاره از ما می گرفتند . مرتبا آقای حسین پور باید این رایزنی ها را انجام می داد و از این بابت هم زحمت زیادی را متحمل شد ، بچه ها هم همینطور .
البته گاهی هم چون کار را دوست داشتیم و می خواستیم مردم شهرستان ها نیز با ما شریک باشند و کار را ببینند ، هزینه رفت و یرگشت بلیت سفرهایمان را هم خودمان دادیم و حتی در برخی موارد شاید با کمتر از یک میلیون تومان رفتیم و کار را اجرا کردیم .
ما واقعا نیاز داریم که یک برنامه ریزی مناسبی صورت گیرد تا اداره های تئاتر در شهرهای مختلف فعال باشند و از طرف دولت حمایت شوند . سالن های تئاتر فراهم شود . با اینکه ما برای این نمایش نیاز به فضای بزرگ نداشتیم ، ( فضایی در ابعاد ۷ متر در ۱۰ متر کفایت می کرد ) با این حال در برخی از شهرها اصلا فضایی نداریم که بخواهیم در آن بازی کنیم .
برای مثال می گفتند شهر گرگان فضای خیلی خوبی دارد و سالن تئاتر آنجا بعد از تالار وحدت ساخته شده و هم زمان افتتاح شده اند و همانطور که تالار وحدت برای اجرای کنسرتها ، نمایش ها و اپرت ها مناسب است ، این سالن هم تنها سالن موجود در ایران است که مختص تئاتر است و اگر می خواهی نمایش خوب اجرا کنی باید در آن سالن باشد . در واقع صدا خیلی خوب و واضح به مخاطب می رسد و دید مناسبی دارد .
ولی چون حمایت نمی شود و بودجه ای برای تعمییر و نگهداری آن در نظر گرفته نشده ، مانند مخروبه شده است . از آن به عنوان محلی برای سخنرانی و برپایی مراسم استفاده می شود که باعث نابودی فضا شده است . پشت صحنه ی آنجا به شدت کثیف بود .
خانم آدینه هر جا می رسند در آن جا کودتا می کند . ایشان به ما گفتند ما خودمان باید آن جا را تمیز کنیم و در واقع عوامل را وادار کردند که زمین را تی بکشیم ، جارو و گردگیری کنیم و آشغال ها را دور بریزیم . آن سالن ، اول از همه نیاز به بودجه دارد و بعد یک مدیریت خوب .
در حال حاضر اگر بودجه ی اندکی برای تئاتر در نظر گرفته شود اغلب در تهران صرف می شود و به شهرستان ها چیزی نمی رسد . وقتی بودجه ی شهرستان ها صفر است ، اغلب تئاتری ها در شهرستان ها نالانند ، چرا که درس خوانده اند ولی جایی ندارند که بتوانند اجرا کنند . کسی را ندارند که بودجه در اختیارشان بگذارد . باید خودشان بودجه بگذارند و کار کنند . در نهایت ارتباط آنچنانی هم نمی توانند ایجاد کنند . نتیجه ی اغلب کارها خوب نمی شود . وقتی هم که کار ضعیف است، دیگر تماشاچی نمی آید .
متاسفانه این اتفاقات به هدر رفتن سرمایه است . این همه در این مملکت سرمایه گذاری می شود ، بیت المال هزینه می شود که یکی درس بخواند و به دانشگاه برود تا بتواند از آن لیسانس استفاده کند و تولید کند . وقتی این تولید صورت نمی گیرد ، یعنی به هدر رفتن هزینه و به هدر رفتن و نابود شدن بیت المال است .
این می شود قشر جوان و هنرمند ما که می تواند شکوفا باشد ، کار کند و انرژی دهد خانه نشین و گوشه نشین می شود . متاسفانه فرهنگ مملکت ما رو به افول و نابودی است . این گروه های هنری هستند که می توانند رشد پیدا کنند و فرهنگ بزرگی را در جامعه و کشور ، ایجاد ، ابقا و نگهداری کنند . در ابتدای این گروه های هنری ، تئاتر است . بعد از آن صدا و سیما و سینما که توسط این ها فرهنگسازی صورت می گیرد . باید مسئولین به این مسئله توجه کنند و در این راه سرمایه گذاری کنند .
کشور ما دومین کشور افسرده جهان است . این فاجعه است . وقتی مملکتی بخواهد نابود شود این اتفاق برایش می افتد . دیگر مردم برای کار کردن عشق نمی ورزند . باید بودجه ای به جوانان اختصاص داده شود .
معمولا افرادی که تازه شروع به کار می کنند دستمزد آنچنانی نمی خواهند . بیشتر دوست دارند کارها ، ایده ها و خلاقیتشان را نمایش دهند و به رخ بکشند و دیده شوند . از این باید استفاده کرد و آن را پرورش داد و فضای مناسبی را با حمایتی که از سوی دولت باید شود ، ایجاد کرد .
“بیوه های سالار جنگ” در اجرای شهرستان تغییری نسبت به اجرای تهران پیدا کرد ؟ بازخورد مردم در شهرستان ها نسبت به نمایش چطور بود ؟
بازخورد ها متفاوت بود . مثلا استقبال در رشت و شیراز فوق العاده بود . مردم خیلی دوست داشتند و به شدت استقبال کردند ، انگار که جشنی اتفاق افتاده است . اجرای ما در رشت قبل از کنسرت آقای قربانی بود و بعد از ما هم آقای همایون شجریان اجرا داشتند . با این حال می دیدیم که مردم کار را دوست دارند . اسپانسر هایمان هم خیلی فوق العاده بودند .
متاسفانه در گرگان به عکس بود . ما توقع داشتیم در گرگان به خاطر سالن تئاتر خوب و قدیمی که دارد و تنها سالن تئاتر در ایران است ، بسیار استقبال شود . ولی این طور نشد . اما در شاهرود ، که شهر کارگردان مان هم بود ، استقبال خوبی از کار صورت گرفت و حتی اجرایمان تمدید هم شد .
نقشی که شما بازی کردید چه ویژگی ها و سختی هایی داشت ؟ چطوری به آن نقش رسیدید ؟
نقشی را که در این نمایش بازی کردم ، اصلا خود من نبودم . البته از ابتدا که تمرین می کردیم ، خودم را تمرین کردم تا این که نویسنده ی کار ، آقای یار احمدی ، گفتند باید کاملا برعکس این نقش را ایفا کنم و خیلی سخت است که بازیگر بخواهد چیزی که نیست را اجرا کند . ممکن است کسی در شخصیت قالب خودش باشد و خیلی راحت بتواند آن را ایفا کند . با اینکه این نقش برایم سخت بود ولی چون با خودم مغایر است ، آن را دوست داشتم . می خواستم خودم را محک بزنم . بالاخره با هدایت ، نقطه نظر ها ، صحبت ها و تمرین ها کار در آمد .
اگر نتیجه خوب نمی شد مثل یک پازلی که اشتباه باشد دیده می شد و فضا بهم می ریخت . ولی خوشبختانه نتیجه خوب بود و نمایش یکنواخت و یکدست شد .
دوست دارید کارگردانی تئاتر را هم تجربه کنید ؟ به نظرتان برای کارگردانی تئاتر چه پیش زمینه ای لازم است ؟
به نظر من کسی که کارگردان تئاتر است قبل از هر چیزی باید درس خوانده ی این رشته باشد . البته می تواند کسی که رشته اش نیست هم کار کند کما این که کارگردان های موفق زیادی هستند که کار می کنند و این رشته را هم نخوانده اند . اما کارگران اگر بازی هم نکرده باشد باید بداند یک بازی خوب چیست و تفاوت آن را با بازی بد بداند . متن خوب و بد را بشناسد و بداند که خودش از کار چه میخواهد . در وجودش چیست و می خواهد چه چیزی را به نمایش بگذارد . من فکر می کنم وقتی کسی می خواهد کاری را به اجرا ببرد باید دغدغه ی خودش و دلپذیرش باشد . این مسئله خوشایند بودن و دوست داشتن برای من خیلی مهم است . اگر به کار علاقه داشته باشی و دغدغه ات باشد ، می توانی آن چیزی را که می خواهی ، ایجاد کنی . در این صورت ، لذت آن را هم خودت ، هم بازیگرانت و هم مخاطب می برد .
کسی که می خواهد کارگردانی کند باید به بلوغ و رشد کافی کارگردانی رسیده باشد . باید نیاز آن را در خودش حس کند . این درست نیست که الان بگویم می خواهم کارگردانی کنم که صرفا کارگردانی هم کرده باشم . در حال حاضر من آن نیاز را در خودم نمی بینم . الان بازیگری را دوست دارم .
اوضاع نقد را در تئاتر کشورمان چگونه میبینید ؟
به نظر من متاسفانه نه تنها در تئاتر بلکه در تلویزیون و سینما به جای ضابطه رابطه حاکم است . از کوچکترین فرد تا بزرگترین فرد جامعه مان . وقتی من دوست صمیمی شما هستم راجع به کارتان نقد خوب می نویسم و تو را تایید می کنم و کارت را تبلیغ و حمایت می کنم . شاید نفع این ارتباط به نفع من هم باشد . چرا که رابطه دو طرفه است . خوب طبیعی ست که وقتی من دوست صمیمی فلانی هستم در کارش از من دعوت می کند و متاسفانه نمی گویند بازی فلان بازیگر بهتر است . من این بازیگر بهتر را ترجیح می دهم و رفیقم را نمی آورم . یا فلانی کارگردان بهتری ست و من او را برای این کار می آورم چون می خواهم کارم بهتر شود . متاسفانه این سیستم جا افتاده است و این خیلی صدمه می زند ، چرا که جامعه مریض است و فرهنگ نابود شده است . اخلاقیات نابود شده است . نقدهایمان هم تحت تاثیر این اتفاق است . البته نمی توانم بگویم که نقد خوب نوشته نمی شود و همه این گونه اند . ولی کارهایی داریم که یک عده تصمیم می گیرند طرفداران آن باشند و یک عده مخالف آن .
حالا اگر کسی در رابطه با بازی شما در نمایشی نقد منفی بنویسد شما چه واکنشی نشان می دهید؟
اول اینکه خیلی خیلی ناراحت می شوم . مثلا بگوید کار را خراب کردی . خوب طبیعتا ناراحت می شوم و این خیلی طبیعی ست . هر کسی ناراحت می شود . نمی توانم بگویم خوشحال می شوم .
از طرفی خوشحال می شوم ، چرا که می گویم اگر غرض ورزی نباشد ، نقطه ضعف من اینجاست . این نقطه ضعف من را این آقا یا خانم ، این دوست یا این دشمن دیده و توجه کرده است . راجع به آن فکر می کنم و از چند نفر دیگر هم می پرسم که مثلا اینجا من این کار را کردم بد و ضعیف بوده است یا نه .
آن مسئله دغدغه ی فکری من می شود و سعی می کنم اگر در اجرای تئاتر باشد در اجراهای بعدی آن مشکل را از بین ببرم . ولی خوب در کار تصویر نمی توانم کاری کنم . چون ساخت آن تمام شده است. ولی سعی می کنم در کار بعدی آن اتفاق نیافتد . خوشحال می شوم اگر مشکل و ایرادی دارم گفته شود . چون قطعا دوست دارم کار من بی ایراد باشد و اگر ایرادی داشته باشم نمی توانم چشم و گوشم را ببندم که کسی ایرادم را به من نگوید . نه . آن ایراد سر جایش است . اگر کسی ایرادم را به من بگوید یعنی دوست من است . چون در جهت برطرف کردن ایراد من قدم برداشته است .
ما در تئاتر فستیوال طرحی داریم به شکلی که نمایش هایی که روی صحنه قرار دارند توسط دو منتقد و یک خبرنگار که آرای مردمی را بپرسد دیده می شوند و بر اساس رای آنها بر نمایش ها مهر پیشنهاد می شود یا پیشنهاد نمی شود دریافت می کند . نظر شما در مورد این طرح چیست؟
خیلی کار خوبی ست . مثلا زرشک طلایی هم که می دهند اتفاق بدی نیست . چون زرشک طلایی هم باعث می شود آن کار بر سر زبان ها بیفتد و بروند و ببینند . ولی وقتی کاری پیشنهاد نمی شود مخاطب می گوید اول بروم کارهایی که پیشنهاد شده است را ببینم . آنهایی که پیشنهاد نشده بماند برای بعد . البته باید لفظی که می خواهیم تمایز دهیم بین کار خوب و بد ، لفظی باشد که باعث نابودی آن گروه نشود . چون همان طور که می دانید بچه ها با عشق و علاقه کار می کنند و هیچ انگیزه ی پولی ندارند . فقط می خواهند آن چه را که یاد گرفته اند و خلاقیت و استعدادشان را به نمایش بگذارند .
از طرفی متاسفانه الان تئاتری هایی هستند که دوست دارند خیلی سریع ، کار تصویر انجام دهند و پانزده روزه کاری را جمع کند که زودتر بفروشد و زودتر به سراغ کار بعدی بروند . ولی وقتی منتقدین و مطبوعات به این هم توجه کنند که چه کاری پنج ماهه کار شده و نتیجه اش خوب بوده و چه کاری پانزده روزه کار شده و نتیجه اش خیلی بد بوده ، خیلی بهتر است . مثلا برای کاری با خانم ماهایا پطروسیان تماس گرفتند ، او گفت : اگر تمرین کار ، کمتر از شش ماه باشد من کار را قبول نمی کنم . ولی الان برعکس است وقتی به سراغ آقا یا خانم تئاتری که الان در تلویزیون پرکار شده است زنگ می زنید می گویند اگر کارتان را پانزده روزه یا یک ماهه می بندید می آیم ، والا وقت ندارم. این گونه ، تئاتر هم نابود می شود .