گزارشی از مراسم گرامیداشت استاد حمید سمندریان در فرهنگسرای سرو
سه سال پیش ۲۲ تیرماه صحنه از حضور او برای همیشه خالی شد . کلاس درس زندگی و تئاتر از حضور او خالی شد . تمام زندگی خود را صرف تربیت شاگردانی کرد که امروز هر کدام برای خود استادی شده اند و حال ، آن ها به تربیت دیگرانی مشغول اند تا در آینده برای خود استادی شوند و این سیر تا همیشه ی تاریخ ادامه خواهد داشت تا تئاتر که هنری زنده و پویاست برای همیشه ماندگار شود .
و دیروز در ۲۲ تیرماه سال ۱۳۹۴ دوستداران و شاگردان حمید سمندریان به دور هم جمع شدند تا یاد او را گرامی بدارند . از خاطرات سال های دور گفتند و او که استادی صادق بود . استادی که شاگردانش را همچون فرزند دوست می داشت و شاگردان او را همچون پدر .
استاد سمندریان بر کار کردن نسل های متفاوت کنار هم تاکید داشتند .
محمودرضا رحیمی با بیان اینکه استاد سمندریان همیشه می گفتند که بشر همیشه تلاش می کند جلو برود سخنان خود را اینگونه آغاز کرد : بشر تلاش می کند به جلو برود و زمانی که عرصه را برای جلو رفتن باز می بیند به جلو رفتن ادامه می دهد اما وای به روزی که عرصه را برای جلو رفتن باز نبیند و ببیند که دارد درجا می زند یا اساسا حرکتی که کرده ، حرکت رو به جلویی نبوده ، آنجا دیگر انسان دچار یاس می شود . البته ما می دانیم که جلوی استاد سمندریان نمی توانستیم از ناامیدی صحبت کنیم . هر گاه گله ای می کردیم ایشان بحث را به شیوه ی خودشان به سمت تئاتر برمی گرداندند .
این بازیگر تئاتر با ذکر اینکه انسان فرهنگی مرگ ندارد ، افزود : بعد از سه سال هنوز حمید سمندریان میان ماست ، هنوز زنده است ، و هنوز ما طبق همان چیزی که از او یاد گرفتیم مسیر ایشان را ادامه می دهیم و سعی می کنیم در حد وسعمان این کار را به درستی انجام دهیم .
این شاگرد سال های دور استاد سمندریان در مورد مدیریت تئاتر و تئاتر معیار که همیشه استاد سمندریان بر آن تاکید داشتند ، توضیح داد : الگوی تئاتر معیار استاد سمندریان این بود که می گفتند نوجوانان ، جوانان ، میانه و پیشکسوتان باید در کنار هم کار کنند تا یک پروژه ی معیار در سالن اصلی تئاتر شهر اجرا شود . تئاتر معیار تئاتری است که نسل های متفاوت کنار هم کار می کنند و به قول استاد ، شما چیزی از جوانی و انرژی تان به نسلی می دهید که کار کشته است و آن کار کشته ها به شما تکنیک های تحلیل را یاد می دهند . و این اتفاق در کارهای خودش به درستی می افتاد .
نه ، جای تو خالی نیست / جای تو درد می کند .
سعید ذهنی با بیان اینکه من هم مثل خیلی های دیگر افتخار شاگردی استاد سمندریان را داشتم ، گفت : استاد سمندریان گرایش خاصی به موسیقی داشتند و نمی شد که در تدریس مفاهیم تئاتری یک یا دو مثال ارکستری و موسیقیایی نزنند . چند ویژگی مهم در استاد سمندریان وجود داشت : اولین ویژگی اهمیتی که به علم یا نگرش و شناخت موسیقیایی متعارف که می بایستی آدمی که در هنرهای دراماتیک هست ، باید داشته باشد . چیزی که به شدت ضعف و فقر آن را احساس می کنیم . دومین ویژگی اهمیت دادن و باور کردن آدم هایی که جوان تر و بچه تر بودند و از دانشجویان ایشان بودند .
وی سخنان خود را با خواندن این شعر نه ، جای تو خالی نیست / جای تو درد می کند ، به پایان رساند .
حمید سمندریان همیشه معلم بود .
میکائیل شهرستانی سخنان خود از زمان آشنایی با استاد سمندریان آغاز کرد : من با استاد سمندریان سال ۶۱ آشنا شدم . در رادیو بعد از کنکوری که برگزار شد من افتخار این را داشتم که شاگردیشان را بکنم . ایشان شاگردانشان را بزرگ می کردند ، بزرگ جلوه می دادند تا یاد بگیرند چگونه جا پای ایشان بگذارند . تمام این مسیر شاگردی استاد سمندریان مسیر خوشایندی بود که می توانم بگویم ساعاتی بودند که زندگی کردم نه اینکه عمرم را سپری کرده باشم .
بازیگر نمایش ” دایره گچی قفقازی ” افزود : همواره احساس می کردم که ایشان در پی یادگیری اند به همین دلیل همیشه به روز بودند و هیچوقت من یادم نمی آید ساعات و لحظاتی را در کنار ایشان سپری کرده باشم و یاد نگرفته باشم . ایشان هم در زندگی فردی و شخصی شان به نظر من آرتیست بودند و معلم ، معلمی که می توانستند کارگشا و راه گشای خیلی ها باشند و هم در زندگی حرفه ای شان به عنوان معلم که درس آکادمیک تئاتر را از ایشان به عنوان معلم اول خودم آموختم . ایشان هیچگاه خسته نمی شدند و می گفتند من کارم این است که بارها و بارها توضیح دهم ، کار یک معلم این است که هیچوقت خسته نشود .
من همواره حمید سمندریان را به عنوان پدر معنوی خودم دوست می دارم . اگر کسی بخواهد چیزی در مورد حمید سمندریان بگوید ، فکر می کنم موجه ترین و با مسماترین جمله این است که حمید سمندریان همیشه معلم بود ، برای همه ی ما .
حمید سمندریان همچنان کار تئاتر می کند ، با تمام شاگردانی که پرورش داده است .
ایرج راد با بیان اینکه من قبل از اینکه از نزدیک با استاد سمندریان آشنا بشوم با کارهایشان آشنایی پیدا کرده بودم ، گفت : گروه پازارگاد ، کارهای بسیار ارزنده ای را روی صحنه بردند که در زمان خودش بسیار تاثیرگذار بود و دنیای تازه ای از تئاتر را در ارتباط با آن چیزی که در آن زمان اجرا می شد ، ارائه کرد .
این بازیگر پیشکسوت عرصه تئاتر این چنین ادامه داد : او همواره با تمام شاگردانش بسیار صمیمی و دوست بود و همه را دوست داشت . من فکر نمی کنم کسی باشد که استاد سمندریان را دوست نداشته باشد .علت این است که سمندریان صادق بود ، همان بود که بود ، بازی نمی کرد . حمید سمندریان با همه ی صداقتش با همه دوست بود و همین صداقت و باور به تئاتر و عظمت روح این انسان بود که کارهایش اثرگذار بود .
راد سخنان خود را اینگونه به پایان رساند : حمید سمندریان همچنان کار تئاتر می کند ، با تمام شاگردانی که پرورش داده است . روحش شاد و زنده است در میان همه ی ما .
چیزی که از استاد سمندریان یاد گرفتم منزلت و صداقت بود .
هما جدیدکار با بیان خاطره ای در مورد اولین برخوردش با استاد سمندریان که مربوط به زمان ورودش به دانشکده هنرهای زیبا می شد ، در سخنان کوتاهی گفت : چیزی که از استاد سمندریان یاد گرفتم منزلت و صداقت بود . همیشه با اخلاق ، محکم و استوار بر دانش و بینشش بود . این چیزی بود که من همیشه از ایشان دیدم .
۵۰ سال با سمندریان دوست بودیم .
پرویز پورحسینی در ابتدا از گروه پازارگاد که خود یکی از اعضای آن بود سخن گفت و سپس اینگونه ادامه داد : آن زمان ما می رفتیم تمرین بازیگران پیشکسوت را تماشا می کردیم تا از آن ها یاد بگیریم اما الان دانشجویان چنین کاری را نمی کنند . ما در تمرینات نگاه می کردیم که چه کارهایی را نباید بکنیم . من آدمی بودم که همیشه دنبال آموختن بودم ، به یک استاد قناعت نمی کردم ولی ۵۰ سال با سمندریان دوست بودیم .
این بازیگر پیشکسوت عرصه تئاتر در مورد نظم و ترتیبی که در کلاس های سمندریان وجود داشت ، به بیان خاطره ای پرداخت : من روزی ۸ ساعت در چاپخانه کارگری می کردم ، بعد به کلاس می رفتم . یک روز من را پشت در کلاس نگه داشت . به من گفت ” تو وایسا بیرون . برای چی دیر می یای ” . من نتوانستم دلیلش را بگویم . بعدها که کتاب ” ازدواج آقای می سی سی پی ” و ” پنچری ” را برایش چاپ کردیم . آمد و من را دید ، گفت ” تو از ساعت چند میای اینجا ” . گفتم در برف و باران من ساعت ۷ صبح می آیم و بعد می آیم کلاس . گفت ” خولی ببخش منو اون روز از کلاس بیرونت کردم . “
چگونه می شود سمندریان های دیگر داشت .
جمال اجلالی با گفتن این جمله که عموما اهل حرف زدن و سخنرانی نیستم ، گفت : از زمانی که شاگرد آقای سمندریان بودم تا امروز ، بدون غلو هر روز به یاد ایشان بودم . من فقط می خواهم یک نکته بگویم و به همان بسنده می کنم ، ما هر روز صبح که بیدار می شویم خورشید و نور را می بینیم و بعد غروب می شود و بعد تمام می شود . می میریم . میلیاردها نفر زندگی کردند و این نور را دیدند اما تنها یک نفر این نور را نگاه کرده ، با خودش فکر کرده ، سرعت این نور چقدر است ، مکانیزم این نور چیست و خیلی چیزها را کشف کرد . آقای سمندریان آن کاشف چگونگی نور بود . اما چگونه می شود سمندریان های دیگر داشت ؟
…
گفتنی است این مراسم بزرگداشت که اجرا و هدایت آن بر عهده ی سعید اسدی بود با همکاری فرهنگسرای سرو برگزار شد . در این مراسم از جمال اجلالی ، پرویز پورحسینی ، میکائیل شهرستانی و محمودرضا رحیمی که از شاگردان استاد سمندریان بودند ، تجلیل شد . همچنین پس از اتمام مراسم حضار و هنرمندان از نمایشگاه عکسی که از اساتیدی که از آن ها تجلیل شد ، دیدن کردند و این چهار هنرمند یکی از عکس های خود را امضا کردند تا در فرهنگسرای سرو به یادگار بماند .
در برنامه های این مراسم قرار بود نمایشنامه ی ” بازی استریندبرگ ” با ترجمه ی استاد سمندریان توسط گروه تئاتر کا و به کارگردانی کوروش ساسانیان خوانش شود که به دلایلی این برنامه کنسل شد .
به چه دلیلی؟ هه هه
تیتر بسیار برازنده ای برای استاد است. خدا رحمتشان کند!
جای ایشون واقعا خالیه!