نقدی بر نمایش «اولئانا» به کارگردانی علی اکبر علیزاد
با گذشت بیش از دو دهه از انتشار «اولئانا» نوشته دیوید ممت ، این نمایشنامه تازگی و به روز بودن خود را حفظ کرده و همچنان بحث برانگیز است . «اولئانا» شرح یک اعتراض است :دختر دانشجویی به نام کارول که نتوانسته نمره مناسبی در یکی از درس هایش به دست آورد به استادش جان ،اعتراض می کند اما جان اعتراض او را نمی پذیرد … نمایشنامه به رغم ظاهر ساده اش ، زیرساختی به شدت پیچیده دارد و به واسطه همین زیرساخت به قالب ها و فرم های مختلف برای اجرا راه می دهد . علی اکبر علیزاد از این قابلیت های نمایشنامه ممت ، در اجرای ایرانی «اولئانا» به خوبی سود جسته است . تغییراتی که او در متن ایجاد کرده مثلا ارائه پایانی متفاوت ، حاصل مثبت و قابل قبولی داشته است .
بزرگ ترین امتیاز مترتب بر این نمایش بی تردید میزانسن های فکرشده و کاملا هدفمندی است که کارگردان تدارک دیده ؛ میزانسن ها نقش پررنگی در باورپذیر شدن تغییر تدریجی موقعیت متضاد استاد و دانشجو نسبت به یکدیگر و تعلیق ناشی از وضعیت الاکلنگی آن ها دارند . فاصله استاد و دانشجو و مکان ایست ها و جای گیری های آن دو در صحنه بسیار دقیق تعیین و طراحی شده اند . در پرده اول شاهدیم که دانشجو از یک مرز مشخص که همانا نقطه میانی و مرکز صحنه است و حکم خط قرمز را دارد ، عبور نکرده و فاصله اش با استاد را حفظ می کند . در پرده دوم کارول با گذر از خط قرمز تلاش می کند تا فاصله خود را با جان کمتر کند . در پرده آخر قید و بندها برداشته شده حتی گاه جای استاد و دانشجو عوض می شود . نه تنها مکان و موقعیت شخصیت ها بلکه ادبیات محاوره ای جان و کارول همچنین نوع و رنگ پوشش دانشجو (از رنگ های سرد به گرم) و ظاهرآرایی استاد (از آراستگی تا شلختگی) نیز از یک پرده تا پرده دیگر تغییرمی کند . این سیر تدریجی مرزگذاری و سپس مرزشکنی در کلیت و جزئیات اجرا مطابق با روح کلی حاکم بر نمایشنامه ممت است که البته در بازی هنرپیشه ها انعکاس مناسبی ندارد . بازیگران از لحاظ ویژگی های فیزیکی ، انتخاب های چندان مناسبی برای نقش استاد و دانشجو به نظر نمی رسند . بازیگر مرد در بعضی بزنگاه ها از پس باورپذیرکردن نقش برنمی آید و گاه به سختی می توان او را در نقش استاد باور کرد .
اندک وسایلی که در صحنه چیده شده اند از هویت نمادین برخوردارند مثلا میز نماد قدرت و پایگاهی است برای اعمال سلطه که اهمیتی هم اندازه دو کاراکتر نمایش پیدا می کند یا ماکت هواپیما که اشاره ای است به بلندپروازی های استاد. نمایش تا انتهای پرده دوم تماشاگر را در قضاوت آزاد می گذارد اما در پرده سوم کفه ترازو به نفع دانشجو سنگین تر می شود . در پایان این تقابل ، استاد ویران شده و از هم فروپاشیده بر جا می ماند و دانشجو رنجیده و آسیب دیده به درک تازه ای از زندگی می رسد . کارول به مثابه یک آئینه ، شخصیت درونی جان را به وی نشان می دهد همین کارکرد را نمایش برای تماشاگر دارد ؛ «اولئانا» میل مفرط به حفظ قدرت و فسادپذیری سریع آن در نهاد انسان را به نمایش می گذارد.
دکتر شهرام خرازی ها – تئاتر فستیوال
در اکثر نقد هایی که این روز ها می خوانم علاوه بر مشکلات بسیاری که دیده می شود نارضایتی از بازیگران هم بسیار است… با داشتن این همه بازیگر بزرگ و اساتید خوب چرا باید چنین مشکلی پیش بیاید؟
هه هه واسه اینکه همون آدمایی که از خونشون قهر می کردند می رفتند خواننده می شدن الان میان که مثلا بازیگر بشن.. هیچ اصولی وجود نداره… هه هه
Ba khundan in neveshte targhib shodam kar ra bebinam.
مرسی از نوشته ی خوبتون.