یادداشتی بر نمایش ” خاطره ی دو دوشنبه ” به کارگردانی دانیال شهریاری
یکی از عواملی که می تواند یک اثر نمایشی را به یک اثر ضعیف یا قوی تبدیل کند ، نمایشنامه است . انتخاب یک نمایشنامه درست و اصولی و استخوان دار به ویژه برای آن هایی که نخستین تجربه های کارگردانی خود را پشت سر می گذرانند ، می تواند چراغ راهی باشد تا در همین ابتدای مسیر بتوانند راه درست را از بیراهه تشخیص دهند . انتخاب درست نمایشنامه می تواند این اطمینان را دهد که کارگردان اولین گام برای رسیدن به یک اثر موفق را کسب کرده است یعنی نمایشی به روی صحنه خواهد رفت که مهم ترین شاخصه ی یک اثر نمایشی یعنی داشتن قصه را شامل می شود . از اینجا به بعد بایستی باقی عوامل نمایش همچون بازی بازیگران ، نورپردازی ، موسیقی ، میزانسن ، دکور و … مورد بررسی قرار بگیرد .
دانیال شهریاری با انتخاب نمایشنامه ” خاطره ی دو دوشنبه ” از آرتور میلر در واقع نخستین گام برای تولید یک اثر نمایشی خوب و قابل قبول را برداشته و توانسته با توجه به سوژه ی نمایش که روزمرگی و بی هدفی انسانی است که در هر عصری ممکن است زیست کند و پیدا کردن فرم مناسب برای به نمایش گذاشتن آن ، مخاطب را با دغدغه های آرتور میلر در سال های رکود اقتصادی آمریکا همراه کند . البته در این فرآیند بازیگران هم توانستند به خوبی از پس ایفای نقش خود برآیند . با آنکه تعداد بازیگران نمایش زیاد است و گاها همه ی آن ها با هم روی صحنه قرار می گیرند ، اما با این حال در هم گره نمی خورلند .
تمامی اتفاقات نمایش در یک انبار لوازم یدکی رخ می دهد ، استفاده از جعبه های بسته بندی شده ، لاستیک ماشین و یک سری لوازم و ابزارآلات مربوط به ماشین در دکور توانسته به خوبی فضای یک انبار را منتقل کند . پوشیدن لباس های کار متحدالشکل خاکستری در این انبار شلوغ نشان از جامعه ای سرد ، افسرده و خنثی دارد که پرسوناژهای نمایش در آن روزگار می گذرانند و آنچنان با روزمرگی خود عجین شده اند که راه دیگری را برای ادامه ی زندگی نمی بینند . در این میان تنها یک پسر جوان است که سرانجام این لباس را از تن در می آورد و به دنبال رویاهای خود می رود و البته مرد پیری که دیگر زندگی برایش به اتمام رسیده است .
کارگردان می توانست در استفاده از موسیقی کمی دست و دلبازتر عمل کند . با آنکه مخاطب گه گاهی صدای موسیقی را از رادیویی که به دیوار این انبار لوازم یدکی آویخته شده می شنود اما آنطور که باید و شاید موثر واقع نمی شود . اگر از موسیقی استفاده ی بیشتری می شد ، این عامل می توانست در فضاسازی بهتر موقعیت جغرافایی نمایش و حال و هوای آن سال های آمریکا موثرتر واقع شود .
در انتها دوباره به ابتدای نوشته ام باز می گردم ، به انتخاب یک نمایشنامه درست که می تواند کاری را قابل قبول یا غیرقابل قبول کند ، کمبودی که متاسفانه باعث شده بسیاری از آثار نمایش های که این روزها به روی صحنه می روند حداقل های یک تئاتر را هم نداشته باشند . کاش کارگردانان ما در زمان انتخاب نمایشنامه ، نمایشنامه هایی را انتخاب کنند که حتما قصه داشته باشند و اگر خود نویسنده اثر هستند از روی آرتور میلر و امثال او مشق کنند چرا که اساسی ترین مشکل تئاتر ما نمایشنامه است . نمایشنامه ای درست و اصولی که کارگردان خود آن را به درستی درک کرده باشد .
آرزو شفق – تئاتر فستیوال
همه اش از نمایشنامه گفته اید !!
نفهمیدم نمایش چرا خوب است ؟ فقط چون نمایشنامه خوب است ؟
ناقص است
چشم !
امشب چند صفحه؟؟؟
.
…
…..
بی شوخی راست می گه نویسنده محترم … like