یادداشتی بر نمایش ” نگهبان و اژدها ” به بهانه اجرایش در سی و چهارمین جشنواره تئاتر فجر
با نگاهی بر جدول صحنهای جشنواره تئاتر فجر، میتوان دریافت که تالار انتظامی خانه هنرمندان قرار است میزبان گروههای بسیاری از شرکتکنندگان بخش نسل نوی جشنواره فجر امسال باشد. نسلی که اغلب برآمده از دانشگاه و جشنوارههای تئاتر دانشجویی است. نمودهای اثربخشی این بخش و اساساً تئاتر دانشگاهی به خوبی در جریان تئاتر معاصر ایران مشهود است. گروههای متعددی که به جریان حرفهای تئاتر کشور پیوستند و یا تجارب ارزندهای را در بخشهای (بازیگری، کارگردانی، نمایشنامه نویسی و طراحی صحنه) به منصه ظهور رساندند. معمولاً منتقدین، اساتید و صاحب نظران، بخشهای دیگر جشنواره و نمایشهایِ عموم و جشنوارهای بدنهی تئاتر حرفهای را نظاره میکنند و قلم میزنند اما برای بخشهای نسل نو و دانشگاهی کمتر یادداشتی گذاشته میشود، هدف اصلی نگارنده در تئاترفستیوال پر کردن این خلاء است.
نمایش ” نگهبان و اژدها ” به کارگردانی سحر رضوانی از همان نسل است . اثری که بدون نیاز به سلبریتیها ساخته شده و سالن را در همان ساعت ابتدایی اجرا پر از تماشاگر کرده است. عناصر اولیهی نمایش به همراه طرح و درونمایه اثر به مخاطب نشان میدهد که به دیدن یک نمایش فانتزی و داستانگو نشسته است. اژدهایی در قعر یک کاروانسرا در بند است و نگهبانی از او محافظت میکند، حال آنکه نگهبان همسری دارد و یک دختر بچه که آنها نیز در مغازهی گوشت فروشی مشغول فعالیت هستند. گوشتهای آویزان شده و قرمز رنگ، یکزن ( اژدها ) با لباس و صورتکی قرمز، سه سطل قرمز، پودسهایی با گوشههای قرمز از نشانههای بصریای است که مخاطب در شروع نمایش با آن مواجه میشود و البته دکور نمایش نیز محسوب میشوند. ترکیب بندی یاد شدهی قرمز کاملا هوشمندانه بوده و از همان لحظات ابتدایی، خشونت پنهانی را نشان میدهد که در ادامه بر اتمسفر نمایش حاکم خواهد شد. اژدها در اساطیر و ادبیات ملل نمادهای گوناگونی دارد؛ ویرانگری تا آبادانی و باران. اما آنچه که در این نمایش از اژدها مشاهده میشود پلشتی و زشترویی نیست. اژدهای این نمایش موجودی است که بر خلاف بسیاری از قصهها که اژدها، نگهبانِ یک زندانی است، اینبار خودش به زندانی بودن دچار شده است. خلق و خوی درندگی ندارد و آواز میخواند و بیشتر به یک پرندهی خوش صدا شبیه است. حتی در طراحی لباسش نیز هویت اژدها بودگی مشخص نمیشود و به واسطه نمایشنامه متوجه میگردیم که وی اژدهاست.
کاروانسرا را خراب میکنند و نگهبان تصمیم میگیرد که اژدها را به مغازه نزد خانوادهاش ببرد تا پیش آنها باشد و از آسیب در امان بماند. همین موضوع، مخالفت زن را برانگیخته و کشمکشی بین آنها به وجود میآورد. نتیجهاش این میشود که زن در دوری نگهبان، اژدها را به یک سیرک میفروشد و اژدها نیز پس از چندی سختی، از خود بی خود شده و به خوی درندگی و سهمگینی گرفتار میشود. تا به اینجای نمایش پلات نمایشنامه ساده جلوه میکند، وقایع بدون بازشناسی به مخاطب ارائه میشود و شبکهی پیچیدهای از روابط و حوادث در کار نیست. اشخاص قابل پیشبینی بوده و همانی هستند که مستقیماً میگویند و عمل میکنند. حتی در جاهایی از نمایشنامه گفتههایشان را تکرار میکنند، با اینکه مخاطب آنها را از پیش فهمیده است. به طور مثال چندین بار از زبان شخصیتها گفته میشود که دستهای ظریف اژدها قرار است در سیرک به دستهای آهنین بدل شود. و یا در صحنهی دیگر، نگهبان اژدها را میکشد و مخاطبی که صحنه کشته شدن را دیده، بعداً تعریفش را از زبان نگهبان مجدد میشنود. به نظر میرسد عنصر ایجاز بیشتر از اینها میتوانست در کلام و نمایشنامه نفوذ و جریان پیدا کند. صحنهی انتهایی اثر که نگهبان به شناخت دیگری از اژدهای جدیدِ (درنده شده) میرسد و او را به علت این که شبیه اژدهای آرام و سابق نیست به قتل میرساند، پلات اثر را به یک پلاتِ پیچیده نزدیکتر میکند و سعی میکند سادگی گذشته را جبران کند.
سبک نمایش گهگاه به تقطیع میافتد و لحظاتی شبه فاصله گذاری را یادآور می شود که ضرورت، تجانس و یا وجوه زیبایی شناختی این عمل کارگردانی شده، خود میتواند موضوع نوشته جدایی باشد که بصورت غیر سلیقهای قابل بررسی است. اما از دید نگارنده بعضی از تقطیعها میتوانست در دنیای این نمایش ثقیلتر رخ دهد. نمایش در کنار داستان پردازی فانتزی، از لایههای اجتماعی، سیاسی و حتی اقتصادی فراوانی نیز برخوردار میباشد که بر غنای نمایش افزوده است. در پایانبندی داستانی اثر، دختر کوچک خانواده صورتک اژدها را به چهره زده و تداعیگر این موضوع میشود که اژدهای دیگری در حال نمو و شکل گیری است.
پویا رئیسی – تئاتر فستیوال
دم بچه های نسل نو گرم !!!!