یادداشتی بر نمایش “راه مهر راز سپهر” به کارگردانی شکر خدا گودرزی
به بهانه ی اجرایش در سی و چهارمین جشنواره تئاتر فجر
نمایش “راه مهر راز سپهر” به نویسندگی و کارگردانی شکر خدا گودرزی نمایشی است که باید برایش نوشت زیرا ماهیت تئاتر ، اندیشه و تفکر در آن است تا شکل گیرد .
نمایشی که خیلی کم پیش می آید کسی به سمت و سوی سوژه ی آن برود ، روایتی اسطوره ای از ایران که در شاهنامه ی فردوسی قابل درک و شناخت است زیرا از زبانی زیبا و گفتاری متاثر شکل گرفته است و اینک برای پرداخت به فرم و محتوای آن سوال ایجاد می شود که آیا کارگردان موفق به شکل گیری رابطه با نمایش خود شده است ؟ باید در اینجا صادقانه بگویم که اجرا نسبت به سوژه ی انتخابی بسیار نا موفق بوده زیرا انتخاب شیوه ی اجرایی باعث از بین رفتن ریتم در اجرا شده است و مدت زمان زیاد اجرا از حوصله مخاطب خارج شده و فرسایشی می شود.
پیش از همه چیز از انتخاب بازیگران برای این نمایش باید نوشت چون نسبت به موقعیت ها و اتفاقات بسیار نا موفق عمل کرده به گونه ای که این جنس از بازی برای اینچنین نمایش ها رواج یافته که حتما بازیگران باید در آن به گونه ی فرا انسانی و غلو شده بازی کنند که این چنین نیست ما دیگر در دوره ی جدیدی از تئاتر هستیم و باید از کنش های اضافه دوری کنیم و به سمت و سوی موقعیت پیش برویم نه انتخاب جنس بازی پیش از درک موقعیت. از طرفی می توان گفت که نیمی از اتفاقات نامربوط این اثر اجرا کننده گان بودند که این خود یک ضعف برای کارگردانی محسوب می شود .
سادگی این اجرا و نبود هیچ تکنیکی برای روایت نمایش راز سر به مهر بسیار خسته کننده و مخاطب را وادار به ترک سالن کرده است . نبود هیچ تفکری جدید برای شناخت بیشتر اسطوره هایی که وجود دارد آن ها را بیشتر از این کمرنگ می کند و حتی گاهی اوقات باعث ناباوری برای مخاطب می شود . شیوه ی اجرایی به گونه ای است که مرا یاد نمایش های قرن نوزدهم می اندازد . آیا مخاطبان ما در این دنیایی که سر تا پایش را ماشین ها گرفته اند نیازی به هدر رفتن وقتشان دارند ؟ وسوال دیگر این است که دلیل اجرای این نمایش در سالن اصلی چیست ؟ آیا آن پارچه های بزرگ نبودشان در اجرا خللی ایجاد میکند ؟ طراحی صحنه به گونه ای بود که حتی میتوانست در یک سالن کوچک هم اجرا شود و همینطور طراحی نور که در این اثر به چشم نمی خورد و گاهی همان تخت بودنش باعث خلل در روند داستان می شود.
تئاتر تنها کلام نیست و نیاز به تصویر دارد ، در این نمایش تنها چیزی که میتوان لمسش کرد همان سوژه ی انتخابی بوده است که آن هم برای مخاطب ما بسیار آشنا است و از نظر من اگر این نمایش در جایی دیگر از ایران اجرا می شد فکر می کنم که ما همان اسطوره ای را که فقط به اسم داریم را هم از دست می دادیم . نمیتوان گقت که این اثر یک اتفاقی است که جزء سلیقه ها قرار می گیرد زیرا نمایشی که از نظر پرداخت ضعیف باشد هیچ رابطه ای نمی تواند با مخاطب برقرار کند . شاید اگر جنسی مشخص و شیوه ای نوین برای این اجرا انتخاب می شد می توانست بسیار موفق باشد و مخاطب را سوق به دیدن این گونه نمایش ها کند . اگر جشنواره تنها دلیل کار کردن گروه های نمایشی است به گمانم باید کمی بیشتر برای انتخاب آثار دقت کرد زیرا این گونه ماهیت خود جشنواره هم از بین می رود . در اجرای این نمایش چیز زیادی نمی توان نوشت زیرا تفکر کارگردان بیشتر در انتخاب سوژه دیده می شود نه روایت نمایشی .
شاید اگر همین نمایش را گروهی جوان اجرا می کرد تغییر بزرگی در نوع روایت دیده می شد و تاثیر بیشتری می گذاشت اما اجرای این نمایش در سالن اصلی تئاتر شهرمخاطب را به بی دلیل به سمت اجرایی با استاندارد های درست می کشاند که متاسفانه این اتفاق نیفتاده است و بیشتر ما را به بستری غلط می کشاند که این خود می تواند باعث ازبین رفتن اعتماد مخاطب شود.
در پایان تنها می توان امید داشت که اجرای این سوژه ها در تئاتر بیشتر شود به طوری که بتوانیم برای آن ها پرداخت های قوی تری از کارگردان هایمان ببینیم تا به راحتی بتوانیم اسم جشنواره ی خود را بین المللی بگذاریم .
احسان معجونی – تئاتر فستیوال
آقا احسان این ور آقا احسان اون ور …..
آفا احسان چاکریما ….
من بعد اجرا از هر کی می پرسیدم ناراضی بودن .
کاش واقعا اگه می خواد اجرای عموم بره یه تغییرات اساسی بکنه 🙁
چی بود این نمایش ؟؟؟؟!!!!
متاسفم برای آقای گودرزی واقعا