آقای کارگردان ، حالتان خوب است !؟


یادداشتی بر نمایش “زنانی که به بزها خیره شده اند” به نویسندگی و کارگردانی ایوب آقاخانی

تئاتر فستیوال

“زنانی که به بزها خیره شده اند” عنوان نمایشی است که ایوب آقاخانی نمایشنامه نویس ، کارگردان و بازیگر کشورمان این روزها آن را کارگردانی می کند ، متنی ضعیف که نه برای مخاطب خود ارزش قائل می شود و نه حتی برای صاحب اثر .

نمایش “زنانی که به بزها خیره شده اند” به همان میزان که عنوان بد و نامناسبی دارد ، از نداشتن محتوا نیز رنج می برد و نمایشی است که در حین ناباوری ۷۰ دقیقه تو را با صحنه های کسالت بار و خسته کننده و دیالوگ هایی زننده آزار می دهد . این اتفاق برای تو که ایوب اقاخانی را می شناسی و با آثارش آشنایی داری ، ایجاد سوال می کند که چطور می شود کارگردانی که متن تاثیر گذار و فوق العاده ای چون “تکه‌های سنگین سرب” را می نویسد و کارگردانی می کند و همزمان با اجرای این نمایش ، نقش افلاطون را کاملا بی نقص و حرفه ای در نمایش “سقراط” بازی می کند ، امروز چنین متنی را می نویسد و ما باید شاهد چنین اجرای ضعیفی از او باشیم . اجرایی که نه در فرم می تواند موفق عمل کند و نه در سوژه  !

نمایشنامه نه تعلیق دارد و نه شخصیت پردازی ، حتی در روایت یک اتفاق ساده نیز ناقص است . ریتم کند ، نداشتن قصه ای خوب دست به دست هم داده تا این نمایش را به نمایشی ضعیف تبدیل کند .

متاسفانه آقاخانی حتی سالن مناسبی را برای اجرای این نمایش انتخاب نکرده است و نتوانسته است از پس طراحی میزانسن کار بر آید زیرا بزرگی صحنه ی سالن سمندریان گویی برای او دست و پا گیر شده و برایش به معضلی تبدیل شده ، به این خاطر که ما در نمایش با دکوری عظیم مواجه هستیم که هیچ دلیلی منطقی را دنبال نمی کند ، کارگردان نه توانسته استفاده ی درستی از فضا کند و نه حتی برای مخاطب به وسیله دکور فضاسازی کند .

انتخاب بد بازیگران نیز در ناموفق شدن نمایش “زنانی که به بزها خیره شده اند” بی تاثیر نبوده ، مخاطب این نمایش از ابتدا فقط شنونده ی دیالوگ های بی معنای بازیگران است و در حالی که اگر بهاره رهنما و نگار فروزنده ، دو بازیگر زن این نمایش ، اندکی احساس خشم ، نفرت ، خستگی و یا یاس خود را به مخاطب نشان می دادند ، شاید می توانستند احساسات و عواطف را به تماشاگر القا نماید و او را به داخل قصه دعوت کنند ولی در این نمایش این اتفاق نیز نمی افتد زیرا بهاره رهنما از ۷۰ دقیقه زمان نمایش ۶۵ دقیقه آن در پشت یک باکس پنهان شده – نمایانگر این است که او در حال رانندگی است – و ما نه اکتی از او می بینیم و نه حتی چهره ی او را می بینیم و اساسا مشخص نیست که پرسوناژها کیستند و از کجا آمده اند و چه می خواهند بگویند ؟

تنها صحنه هایی از نمایش که ایوب آقاخانی بر صحنه حضور دارد اندکی ما بازی ، اکت و میمیک صورت بازیگر را می بینیم . متاسفانه نگار فروزنده ، بازیگر سینما که در این نمایش ایفای نقش می کند نیز از پس اجرای زنده و صحنه ی تئاتر بر نمی آید و انگار در حین اجرا و بیان دیالوگ ها از نور صحنه گرفته تا نحوه قرارگیری بر صحنه آزارش می دهد ، مخاطب مدام از این بازیگر چهره ای عبوس و کلافه می بیند ، او حتی از پس خاموش و روشن کردن نمادین تلویزیون هم بر نمی آید  .

صدای ناصر طهماسب بیشتر از هر المان دیگر در صحنه تاثیرگذار است و بیشتر از بازیگران نمایش ، حس را القا می کند زیرا وقتی صدای او پخش می شود ، مخاطب برای فهمیدن قصه تمام حواسش را به شنیدن حرف های او می سپارد تا بلکه بتواند سوژه اصلی نمایش که کارگردان به آن پرداخته را دریابد البته دیری نمی گذرد که نمایش تکلیف او را مشخص می کند و به صراحت مردان را به بز و زنان به یوزپلنگ تشبیه می کند !

دیدن تمام این اتفاقات مخاطبی که به دیدن کار ایوب آقاخانی آمده را دلسرد می کند به طوری که در صحنه های پایانی نمایش وقتی او را با لباس بیمارستان و ماسک اکسیژن بر دست روی صحنه می بینید ، لحظه ای ناراحت می شوید و دوست دارید او را کنار بکشید  و از او بپرسید آقای کارگردان ، آیا حالت خوب است ؟!؟

فرهاد ابراهیمی والا – دپارتمان نقد تئاتر فستیوال

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *