آنچه روی صحنه ی “ریچارد سوم اجرا نمی شود” می بینیم ، همدردی کارگردان است با مایرهولد ؛ اما همدردی همراه با نقد . اصغر نوری مایرهولد و زندگی و شیوه ی هنری اش را روایت می کند ، اندکی با او همدردی می کند ، نقدش می کند و در پایان ایمان مایرهولد به شیوه اش را ستایش می نماید .
این چکیده ای است از آنچه فرم اجرایی اصغر نوری از نمایشنامه ماتئی ویسنی یک به تماشاچی القا می کند .
اصغر نوری در این شیوه اجرایی ثابت می کند که کاستن از آکسسوار و سایر المان های تئاتری و افزودن بار آنها به روی شانه های بازیگر ، حد و اندازه دارد و مایرهولد و تئاتر بیومکانیک خوب است ، لذت بخش است ( هم برای مخاطب هم برای کارگردان ) اما نه تا آنجا که برای زدودن هر گونه ایدئولوژی از تئاتر و عناصر آن ، تئاتر را از بین ببریم ، لذت ِ تماشا را از تماشاچی بگیریم و برای فرار از سوژه زدگی و سرگرم کنندگی ِ صرف ، به انتزاع ِ صرف پناه ببریم و تماشاچی را به جای سالن تئاتر به یک جلسه حذبی – ایدئولوژیک هدایت کنیم !
اصغر نوری در شیوه کارگردانی اش در “ریچارد سوم اجرا نمی شود” در بهره جویی از شیوه بیومکانیک جانب افراط و تفریط را رها کرده و به اعتدال می رسد و این گونه هم مایرهولد را نقد می کند و هم تعدیلش می کند . گونه ای نقد سلبی همراه با طنز آغشته به استهزاء .
اینکه ما روی صحنه کمترین دکور ممکن را داریم ( نه اینکه اصلا دکور نداشته باشیم ) ، اینکه ارجاع دادن تماشاچی به مکان یا زمان خاصی تنها و تنها با استفاده از نور انجام می شود ( حتی نورهای رنگی ) و اینکه موسیقی حذف شده است ، و اینکه بازیگران هر یک چندین نقش را به عهده دارند آن هم با کمترین ( تاکید می کنم کمترین ، نه اینکه “هیچ” ) تغییر در لباس و گریم ها ، تمایل کارگردان به بهره جویی از شیوه بیومکانیک را نشان می دهد ، یک بهره جویی تعدیل شده و دارای کارکرد هنری – اجتماعی ، گونه ای نئوبیومکانیک شاید .
اصغر نوری به خوبی و توسط همین اندک المان ها و عناصر ، قصه می گوید ، سرگرم می کند ، پیام می رساند ، جهان شمول حرف می زند و حتی نقد می کند و این از گونه ای دغدغه مندی ناشی می شود که همراه است با شناخت و البته گروهی کامل .
گروهی که اصغر نوری را همراهی می کنند . عطش دیده شدن ندارند ، آنچه روی صحنه “ریچارد سوم اجرا نمی شود” رخ می دهد ، عطش تئاتر است ، حتی اگر منِ بازیگر اصلا دیده نشوم و علی رغم تلاش کارگروار من به روی صحنه ، تنها و تنها کلیت اثر خیره کننده باشد ، نه من به عنوان بازیگر ؛ حتی اگر محمدرضا چرختاب باشی که بار اصلی نمایش روی شانه های او است ؛ ولی او نیز به اندازه سایرین دیده می شود و مثل همه خیره کننده است ولی تنها در خدمت کلیت اثر ( در خدمت سیستم ) تلاش می کند .
کارگردان “ریچارد سوم اجرا نمی شود” به خوبی از عهده سرگرم کردن تماشاچی ( از هر قشری ) بر می آید و پیام خود را در لایه های مختلف به همگان القا می کند . او به خوبی ریتم را شناخته است و در گریز از حال به گذشته ، از واقعیت به رویا و از دیالوگ به واگویه های شخصی ، داستان ساده اش را جلو می برد و حتی تعلیق ایجاد می کند و با افزودن گونه ای طنز انتقادی ، هم نقد می کند ، هم مخاطب را می خنداند و هم به فکر فرو می برد و اینها همه و همه در کنار هم ، به صحنه ای نسبتا خالی و با بازیگران تکراری ، ریتم می بخشد و حتی کمک می کند که علی رغم یکسان بودن بازیگران برای چند پرسوناژ ، آن هم با کمترین تغییر در لباس و گریم ، تماشاچی هر پرسوناژ را از دیگری باز شناسد و سر درگم نشود و این خود نتیجه ریتم درست و البته بازی درست بازیگران است .
اصغر نوری اثبات می کند که “ریچارد سوم” اجرا نمی شود ! آن هم به علت گونه ای خود سانسوری که نامی جدید بر آن نهاده شده است و مایرهولد آن را تئاتر بیومکانیک می نامد : او ثابت می کند که می شود “ریچارد سوم” را اجرا کرد ( “ریچارد سوم” بدل از هر نمایشنامه ی دیگری که اجرای آن برای عده ای خوشایند نبوده است ) و حرف خود را هم زد ، اما به دام سانسور نیفتاد ، نه اینکه چنان بر اصولی ساختگی پافشاری کرد که نتیجه اش بشود خود سانسوری .
و نهایتا اینکه کارگردان “ریچارد سوم اجرا نمی شود” علی رغم همه نقدی که در اثرش بر مایرهولد وارد می داند ، او تلاش اش را عرج می نهد و در واقع ایمان او به راه و روش خود را گرامی می دارد . چنانکه در صحنه پایانی که لحظه تیرباران و مرگ مایرهولد است ، کارگردان او را به همان شیوه ای که پایه گذارش بوده است -بیومکانیک- می کشد .
صحنه مرگ مایر هولد کاملا مبتنی است بر شیوه تئاتر بیومکانیک ، مرگ است و صرفا مرگ است بی هیچ بار ایدئولوژیک و بی هیچ آکسسوار اضافه و بی هیچ قهرمان پروری ، تنها به تماشاچی نشان می دهد که مایرهولد نهایتا مرد ، آن هم در اثر تیرباران ! حتی به زمین هم نیفتاد ! فقط مرد !
به نظر می رسد این تقدیر کارگردان است از منش مایرهولد ، اینکه به راه و روش خود ایمان داشت و به قول بزرگی مهم “ایمان داشتن” است و مایرهولد از نظر اصغر نوری چنان به روش خود ایمان داشت که نه تنها در راه آن بلکه به همان روش مرد .
“ریچارد سوم اجرا نمی شود” نقد ِگونه ای تئاتر است توسط خود تئاتر و توسط تعدیل شده ی همان گونه ی تئاتری . گامی بزرگ هم در تئاتر و شیوه های اجرایی آن و هم در هنر نقادی ؛ اصغر نوری در این اجرا از نمایشنامه ی ماتئی ویسنی یک به مایرهولد گفت : “رفیق ! اندازه نگه دار که اندازه نکوست .”
المیرا نداف – نویسنده میهمان
میشه راجب روش مایرهولد توضیح بدین ؟ کسی میتونه کمک کنه بهم ؟
به نظر شما بعضی از لحاظات بازیگرا اور اکت نبودند ؟ یعنی یه جوری توی ذوق بزنه ؟
اصغر نوری با این نمایش ثابت کرد علاوه بر این که مترجم خوبیه ، کارگردان فهمیده و فوق العاده ای هم هست !
دکتر خاکی درباره این نمایش گفته :
این نمایش پراز ایده های خلاقانه و نمایش جدی است که براساس یکی از شخصیت های معروف تئاتر یعنی ریچارد سوم نگارش شده است. من طرفدار تئاتری هستم که در آن فکر و سکوت تامل برانگیز وجود داشته باشد و خوشبختانه این نمایش سرشار از این لحظات بود تماشاگر امروز نیازمند این نوع تئاتر است.
پس :
پیشنهاد میشود
نمایش فوق العاده ای بود … عالی عالی