تنها نکته مثبت نمایش ” دال ” به کارگردانی مسلم خراسانی طراحی صحنه اثر است که منطبق است بر سوژه و آن را عینیت می بخشد ، البته همین تنها نکته مثبت در نتیجه ی کارگردانی غلط و میزانسن اشتباه ، اثر گذاری اش را از دست می دهد و بلا استفاده می ماند .
اینکه معنی کلمه ” دال ” را بدانی یا نه کمکی به درک تماشاچی از نمایش نمی کند ، تنها ، و تنها صحنه ای که خوب است و به درک فضای نمایش و مفهوم مدنظر اثر کمک می کند و باعث می شود که بتوانی حدس بزنی که ” دال ” یعنی چه صحنه نخست نمایش است که پرسوناژ اصلی نمایش ، آن سوی پرده ای که واقعیت را از هر آنچه غیر از آن ( فضای خارج از سن ) جدا می کند ایستاده و در حالت ضد نور جملاتی می گوید مبنی بر اینکه آنچه در این نمایش می بینید واقعیت نیست یا شاید باشد یا …
پرده که کنار می رود و با فضای خانه که روبرو می شوی و آکسسواری که با سیم از سقف آویزان هستند و دیوارهایی که نیستند و … همه اینها تاییدی است بر جملات آغازین اثر .
در پنج دقیقه اول نمایش ، همه چیز خوب است و امیدوار کننده ، اما در ادامه همه چیز از هم می پاشد و ما با نمایشی روبرو می شویم که قصه ای محکم و اصولی ندارد . پرسوناژهایی که درست شخصیت پردازی نمی شوند و تیپیکال های آزار دهنده ای هستند از یک خانواده ی از هم پاشیده که مدام بر سر هم فریاد می زنند و فحش می دهند و به قول معروف ” دوستی و دشمنی شان معلوم نیست ” .
این صحنه های فریاد زدن و فحش دادن تنها چیزی است که ما از یک خانواده چهار نفره می بینیم که معلوم نیست چرا دعوا می کنند ؟ چرا یکدیگر را دوست دارند ؟ چرا دخترشات دچار توهم است ؟ چرا نماز می خوانند ؟ یا گاهی نمی خوانند !؟ چرا … چرا … چرا … !؟
بعد یک باره دختر خانواده گم می شود و باز هم دعواها ادامه دارد و ما به جای روبرو شدن با صحنه های احساسی و دیدن تضاد واقعیت با غیر از واقعیت ، تنها کلیشه های نخ نما و گل درشتی می بینیم که شبیه فیلم فارسی ها و تئاتر های آزاد است و علی رغم سوژه و علی رغم طراحی صحنه و نور و علی رغم تلاش کارگردان برای فضاسازی های به ظاهر متافیزیکی ، هیچ چیز جذاب و خارق العاده ای عاید تماشاچی نمی شود ؛ جز فریاد و فحش و دعواهای خانوادگی بی اساس .
و بعد که دختر پیدا می شود ، باز هم ” دال ” برای تماشاچی واضح نمی شود و ما نمی فهمیم دختر احیانا تحت تاثیر کدام نیروی زمینی و یا فرا زمینی ناپدید شده و …
در واقع در نمایش ” دال ” به جای القاء فضا و حس و حال به ظاهر ماورایی سوژه و به جای ایجاد سوال کردن در تماشاچی برای تمیز قائل شدن میان واقعیت و غیر از آن ، ما تنها یک خانواده ی به ظاهر از هم پاشیده را می بینیم که چند صحنه ی همراه با چیزکی شبیه به نقد اجتماعی – سیاسی به آن وصله و پینه شده است ؛ مثل صحنه اداره پلیس و یا صحنه مربوط به رمال و امثالهم .
” دال ” بیش از هر چیز از شتابزدگی و عدم تامل در مورد سوژه و فرم و بی تجربه بودن کارگردان ( حداقل در زمینه این سوژه و فرم انتخابی اش ) آسیب دیده است ، آسیبی که قابل چشم پوشی نیست .
المیرا نداف – نویسنده میهمان