یادداشتی بر نمایش " چرخه سودایی " به کارگردانی محمد جواد صرامی :

اوفلیای سردرگم در چرخه سودایی


تئاتر فستیوال

” چرخه سودایی ” نمایشی است که همچون آلبوم عکس در جلوی مخاطب ورق می خورد .
نمایش با نریشنی آغاز می شود و کارگردان بسیار دست و پا شکسته به وسیله نریشن مخاطب را وارد قصه می کند و سعی دارد فضای بیمارستان را در ذهن او خلق کند .
سپس پرده کنار می رود و ما به عنوان مخاطب از آن لحظه به بعد شاهد فریز شدن پیاپی بازیگران هستیم ، مدام پرده عوض می شود و بازیگران با اکت های متفاوت و فریز شده روی صحنه ظاهر می شوند و بار دیگر این اتفاق تکرار می شود ، این بار با اکت هایی متفاوت همچون اسلاید دیگری از یک آلبوم عکس ، پیش چشم تماشاگر حاضر می شوند .

مخاطب ” چرخه سودایی ” در فضای قصه گیج و گنگ است و مدام در بین بازیگران و عوض شدن پیاپی پرده های نمایش به دنبال قصه می گردد . قصه ای که نه پرسوناژهایش مشخص هستند و نه فضا و زمان قصه .

طراحی صحنه نمایش القاگر فرم بیمارستان است . دیوارهای فلزی با دو در روبروی آن که فضا را برای رفت و آمد بازیگران هموار کرده است . مخاطب در ابتدا از سوژه پرداختی نمایش آگاه نمی شود تا جایی که پرسوناژ نمایش نام هملت را به زبان می آورد ، فضای قصه کامل در ذهن او عوض می شود .

ولی همچنان در حال کاوش در قصه می ماند تا بفهمد آیا به تماشای نمایش هملت و قصه اوفلیا نشسته است یا دیدن چند قاب متفاوت در یک فضای تکراری .

تا لحظاتی از نمایش ما تنها نظاره گر رفت و آمد پیاپی بازیگران و میزانسن های متفاوت آن ها و از این طرف صحنه به طرف دیگر صحنه دویدن آن ها هستیم ، این تکرار مخاطب را خسته و ریتم قصه را کند می کند .

زیرا او به تماشای نمایش نشسته است و منتظر قصه گویی توسط کارگردان است ولی این مهم بسیار دیر اتفاق می افتد .

” چرخه سودایی ” بیشتر به سراغ نمادسازی پرسوناژ ها ، المان ها و کاراکترهایی که در خودکشی اوفلیا نقش داشته اند ، گام برداشته و ایده ای جدید اما در فرمی خام و پرداخت نشده را به نمایش درآورده است .

کارگردان این اثر متاسفانه نتوانسته آنچه در ذهن اش متصور بوده را به فضای نمایش وارد کند . به همین دلیل بسیاری از پرسوناژهای نمایش بی هویت و تنها در یک فرم اجرایی ، بی آنکه تکلیف شان برای مخاطب مشخص شود ، باقی می مانند .

این نمایش دارای تضاد است ، تضادی که از ابتدا با استفاده از نریشن ظاهر می شود و مخاطب گمان می برد که با نمایشی قصه گو طرف است ، ولی این اتفاق تنها در اول و میانه ی نمایش رخ می دهد و دیگر قصه گویی در نمایش نمی بینیم .

طراحی صحنه نمایش و گریم های متفاوت پرسوناژها به دلیل واضح نبودن هدف کارگردان بی مورد است ، زیرا اساسا کمکی به روند و فهم مخاطب نمی کند .

” چرخه سودایی ” به کمک مهارت بازیگران در اجرای نمایش تا لحظه پایان مخاطب را بر صحنه خود می نشاند ولی تا آخرین لحظه مخاطب همچنان تشنه درک بیشتر قصه است و ای کاش کارگردان می توانست در کنار زحمات گروه و تیم اجرایی ، سوژه مورد نظرش را بیشتر برای مخاطب باز می کرد تا او بیشتر از نمایش لذت ببرد .

فرهاد ابراهیمی والا – دپارتمان نقد تئاترفستیوال

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *