نمی شود نمایش ” آکواریوم ” را دید ، ولی نگفت که طراحی صحنه ی زیبایی دارد .
هرچند استفاده از میزهای سرتاسری در عرض سالن ایده ای تکراری است و چند وقتی است که بیشتر هم شده ، اما لااقل در این نمایش خوب و زیبا استفاده شده است . هم چنین دکور انتهای صحنه ، با پلکان خوب و در واقع اسکلتی از دو ساختمان رو به روی هم ، خوب و زیبا است .
لابد خواهید پرسید که این چه طرز نقد کردن است ؟! مگر یک نمایش را با طراحی صحنه اش نقد می کنند ؟ پس قصه چه می شود ؟! ریتم ؟! میزانسن ؟! عناصر دیگر نمایشی ؟!
جواب کمی نا امید کننده است .
” آکواریوم ” در تمام موارد دیگر به شدت بد ظاهر می شود . قصه ای وجود ندارد ، دقیقا نمی دانیم چه چیزی داریم می بینیم . گویا فقط مفهوم تنهایی انسانِ معاصر ( شاید هم معاصر نه ، چون انسان هایش خیلی هم امروزی نیستند و معلوم نیست متعلق به کی و کجا هستند ) ، بهانه ی ساخت این تئاتر شده است .
ریتم، به شدت کند ، خسته کننده و خواب آور است و به هیچ وجه نه تنها نمی تواند بیانگر عاشقانه ای باشد که گویا قرار است به نمایش در آید ، بلکه بی شک نمی تواند بیانگر استرس حضور بازجو باشد ( بازجویی که بازجو بودنش را باید حدس بزنید چرا که نه بازیگر و نه میزانسن کمکی به شما نخواهند کرد )، حضور پرسوناژی که مثلا بازجو است فقط یکنواخت است و کسل کننده ! در واقع صحنه های بازجویی شبیه به همان صحنه های مثلا عاشقانه است ، فقط با کمی استرس در بازی کاظم سیاحی به عنوان متهمی که مورد بازجویی قرار می گیرد ، البته جرم و علت بازجویی اساسا مشخص نیست.
کارگردان نمایش ” آکواریوم ” از حضور بازیگران مطرح خود نیز کمترین استفاده را می برد . کاظم سیاحی معمولی است و اصلا در حد توانایی اش ظاهر نمی شود. غزل شاکری نیز که می توانست با اسمش تضمین فروش باشد و تماشاگر را جذب کند ، آن قدر مبتدی ظاهر می شود و همچنین شخصیت پردازی پرسوناژ و کارگردانی نیز نمی تواند چیزی به آن اضافه کند ، که اگر هم غزل شاکری توانایی اش را هم داشت که بازی دیدنی و قابل قبولی داشته باشد ، باز هم نمی توانست موفق شود و از این نظر می توان تا حدودی بازیگر را بی تقصیر دانست و کارگردان باید پاسخگوی اینها باشد .
شکل گیری شخصیت در این نمایش و شخصیت سازی ، اساسا بی معنا است ، و در واقع بی هویت تر و بی شناسنامه تر از این امکان نداشت ! نه پسر معلوم است کیست و چه می کند ، نه دختر معلوم است از کجا آمده و به کجا می رود . صرف دانستن نویسنده بودن دختر هم مسلما او را تبدیل به شخصیت نمی کند .
به همه ی این ها اضافه کنید ریتم یکنواخت صدا در کنار ریتم کند بصری نمایش و البته ریتم کند قصه ، و تماشاچی باید تلاش کند که خوابش نبرد ! و اینکه دقیقا معلوم نیست که چرا برای بازیگران از هاشف استفاده شده است و چرا با وجود هاشف باز هم صدای بازیگران بد و نامفهوم شنیده می شود و البته وای به لحظه ای که کاظم سیاحی بخواهد با صدای بلند و نزدیک به فریاد صحبت کند ؛ با وجود هاشف، مخاطب لاجرم باید گوش هایش را بگیرد ، البته نگران نباشید ، فقط دو ، سه مرتبه است که صدای کاظم سیاحی بالا می رود وگرنه در باقی نمایش می توانید از همان توناژ یکنواخت کل اثر بهره مند شوید و احیانا چرت بزنید!
در نهایت حیف است که به اسم نمایش هم اشاره ای نکنیم ؛ اسم ” آکواریوم” اساسا هیچ ربطی به نمایش ندارد و البته گویا خود کارگردان هم در مصاحبه ای مطرح کرده است که اسم ” آکواریوم ” را بی دلیل انتخاب کرده و هدف خاصی از انتخاب این اسم نداشته است !
واقعیت این است که اگر سیامک احصایی همچون گذشته در حوزه تخصصی خود که طراحی صحنه است به فعالیت بپردازد ، که انصافا هم طراحی های چشم گیر و قابل توجهی از وی دیده ایم ؛ بی شک هم بیشتر موفق خواهد بود و هم در تئاتر مفیدتر خواهد بود.
فرهاد ابراهیمی والا – دپارتمان نقد تئاترفستیوال
متاسفانه کار ضعیفی هست
Be nazare man kare motevasseti bud
واقعا تاسف برانگیزه که به خودتون اجازه ی چنین اظهارات غیر علمی و اصولی رو میدین . شرم آوره . بک گروه بسیار فوق العاده و خوب این اثر فوق العاده رو روی صحنه بردن و خیلی کار خوبیه . سواد تون رو بالا ببرین حتما شما هم لذت خواهید برد !!!
نمی دونم این چه قصه ای پشت پرده هست که آدمها به جایگاه و تخصصی که دارن قائل نیستند و بلندپروازانه به دنبال سرک کشیدن به حیطه های بی ربط به تخصص شون میگردن که متاسفانه چقدر هم زیاد شده این روزها . با همه ی احترامی که برای آقای احصایی قائلم صد در صد با این نقد موافقم و کاش به حوزه ی خودشون برگردن
خیلی مسخره بود . خیلی خیلی خیلی