یادداشتی بر نمایش آوازه خوان طاس
آوازه خوان طاس که در ابتدا آدم را به یاد نمایشنامه ی “آوازه خوان طاس” اوژن یونسکو می اندازد، نمایشی خسته کننده و یکنواخت است. مونولوگی که تنها نام خود را از آن نمایشنامه ی معروف به عاریت گرفته است. ریتم یکنواخت نمایش با نور ثابت صحنه، ایستا ماندن خود بازیگر، همه و همه شرایطی را فراهم می کرد که مخاطب را بیش از حد خسته کند و مجبور باشد تا انتها این نمایش ۴۰ دقیقه ای که می توانست ۱۴۰ دقیقه هم باشد و یا نه، زمان آن به نصف کاهش یابد، را تحمل کند. بیان یکسری شخصیت های واقعی یا غیرواقعی در تاریخ که بر هیچ اساسی به هم مربوط نمی شدند و شجره نامه های طولانی ساخته می شد و حالا تکلیف مخاطب با این همه اسم مشخص نمی شد که باید بخندد و یا واکنش دیگری نشان دهد.
نمایش که اتفاقا پتانسیل این را داشت که بتواند مخاطب را کاملا بخنداند و از پس همان خندیدن حرفش را بزند ولی آنچه اتفاق افتاد هجوم کلمات نامفهوم و بی ارتباط به بیننده بود.
آوازه خوان طاس، یک شبه نمایش دروغین است که مخاطب را هیچ فرض نمی کند و این توهین به شعور مخاطب در سرتاسر کار موج می زند و تنها با پنهان شدن پشت اسامی بزرگ و اصطلاحات عجیب سعی در پوشاندن هیچ بودن خود دارد! سعی بیهوده ای که به سرانجام نمی رسد!
مرجان سادات هاشمی – تئاترفستیوال
خانوم محترم
خسته نباشید اما حس میکنم نه من و نه شما قابلیت نقد کردن و توهین به یک کار رو نداریم
باید خیلی بیشتر بخونیم و ببینیم و بفهمیم تا این صلاحیت رو بدست بیاریم
برام عجیبه جسارته دوستانی که خودشون رو منتقد تئاتر می دونن و در مورد تئاتر می نویسن اما دو خط فهم و شعور درک تئاتر رو ندارن….
برام عجیب جسارت این سایت رو که اینقدر به خودش اجازه میده که تئاتری رو بکسی پیشنهاد بده یا نده.
جمع کنید کاسه کوزه و این ادا بازی هاتونووووووو
برید دو تا کتاب بخونید.بعد نقد تئاتر بنویسین و اضافه کاری…
هرکی از شکم مادر محترم ش که قهر می کنه نباید بره نقد بنویسه خانوووووم
متاسفم براتون.
جدیدا همه به مونولوگ علاقمند شدند،مثا اینکه مد شده! خب آقا نمی تونی، نساز. آقا نساز!