اشاره: این نقد همزمان با اجرای نمایش ” فلان و چنان” به کارگردانی رضا شاهبداغی در هجدهمین جشنواره نمایش های آیینی و سنتی در وب سایت تئاتر فستیوال منتشر شده بود. اکنون به بهانه اجرای عموم این نمایش در تماشاخانه سنگلج باز نشر آن را مفید و به جا دانستیم .
دیدن یک نمایش ایرانی، یک نمایش ایرانی با همه مشخصه های یک نمایش ایرانی ، از متن تا اجرا و حتی محل اجرا ( که بی شک در فضاسازی و بخشیدنِ روح به نمایش بسیار موثر است ) ، بسیار جذاب و حتی فراموش نشدنی است ؛ به ویژه وقتی با نوعی خاص از نمایش ایرانی روبرو باشی : یک نمایش ایرانی سورئال .
نمایش چنان دلبرانه آغاز می شود که در همان ابتدا مخاطب را خاطر جمع می کند که با اثری متفاوت روبرو است : نمایش از دل تاریکی و با نجواهای جنون آمیز چند زن شروع می شود ، از جایی در عمق صحنه ، و با افزایش آرام آرام غلظت نور ، گویی آن سه زن و مردی در خواب ، که در حلقه زن ها است، از جایی در عمق صحنه روی ریل به جلو می آیند ، گویی. و اینها همه هنر کارگردان است در بهره جویی از صدا و نور و ایجاد بُعدی سورئال برای بیننده .
“فلان و چنان” در تمام طول اجرا درست همانند نامش ، کارگردانی و اجرا می شود و در حد همان فلان و چنان باقی می ماند و این ماندن در سطح ، فضایی سورئال نمایش را تقویت می کند ، چنانکه مخاطب هر از گاهی گمان میکند که راز این حرمسرای مخوف و هولناک را فهمیده است و به عمق قصه رسیده است، اما دقیقه ای نمی گذرد که با تلنگری به سطح ، به همان اندازه ی فلان و چنان بازگردانده میشود ، شاید برای اینکه از غرق شدنش در تاریخ جلوگیری شود و با نگاه داشتن او در سطح قصه ، به وسیله ریتم و تمپوی غریب نمایش ، او را به روزگار خودش ارجاع دهد.
ارجاعی که نگاهی تلخ و منتقدانه به روزگار ، از دیروز تا امروز دارد و این گونه به شمایل نقادانه ی نمایش ایرانی نزدیک می شود . شمایلی که در خلق و تثبیت آن ، از نام نمایش ، تا قصه اش و نگاه منتقدانه قصه اش و تا میزانسن و بازیگران و موسیقی و طراحی لباس و نور و همه و همه تأثیری غیرقابل چشم پوشی دارند .
به سه مورد نخست پرداختیم ؛ اما در ادامه نمی شود از میزانسن نگفت ، میزانسنی مبتنی بر دو محور عمود بر هم که در سطح صحنه تکرار شده اند و حرکت بازیگران ، نور و قصه روی این خطوط صورت می گیرد : جلو و عقب ( نزدیک شدن و دور شدن به تماشاگر ) و چپ و راست ، یعنی حرکت های اُریب و در قطر به حداقل می رسد ، و این گونه است که فضای هر پرسوناژ از دیگری جدا می شود و از از طریق همین جدا سازی ، شخصیتها شکل میگیرند و پخته میشوند . این طراحی جسورانه و پر از ریسک که می تواند در صورت کامل نشدن بخش هایی مانند بازیگری و نور و… به ریتم اثری این چنین ، ضربه ی کاری بزند ، باز هم در راستای باقی ماندن در حدِ فلان و چنان است ، یعنی اساسا به بیش از این نیازی نیست و برای نمایشنامه ای با این حجم از دیالوگ های ثقیل، بهترین روش ، بهره بردن از مینیمالیسم در طراحی میزانسن و دکور است و الا تماشاچی خسته می شود و دلزده. شاهبداغی نیز در طراحی میزانسن و دکور به حداقل ها بسنده کرده است تا ریتم اثر به ویژه جنبه بصری آن حفظ شود.
بازیگران در “فلان و چنان” عالی ظاهر می شوند، عاشقانه صحنه نمایش را در دست می گیرند و با ترکیب شیوه های مختلف اجرا در نمایش ایرانی از نقالی و سیاه بازی و شبیه خوانی و… بهره می گیرند تا صحنه های به ظاهر پراکنده و کابوس وار نمایش را به هم پیوند بزنند و نخ تسبیح اثر باشند، مسولیت سنگینی که از عهده هر بازیگری برنمی آید ولی بازیگران “فلان و چنان”، از قربان نجفی با بازی کم اکت و ساده اش تا مهناز خطیبی ، افسانه میرباقری و بیتا آزادی که بازی های پر اکت و همراه با آواز و چه و چه دارند و در نقش پرسوناژهای مختلف را بازی می کنند ، همه عالی و پخته ظاهر می شوند و به صحنه خالی از دکور نمایش روح و جان می بخشند و چنان تسلط مثال زدنی بر بدن و بیان خود دارند که به تماشاچی مجال خسته شدن از دیالوگ های طویل و پر تعداد اثر را نمی دهند.
موسیقی نیز در خدمت نمایش است. در واقع کارگردان و بعد بازیگران چنان بر موسیقی مسلط هستند که صد در صد آن را در خدمت گرفته اند، نوعی از موسیقی که بیشتر زاده ریتم و فضای نمایش است و قبل از شنیده شدن اول دیده می شود.
طراحی نور در “فلان و چنان” ، جسورانه است و عنصر مهمی است در خلق فضای سورئال نمایش، کلیشه ها را می شکند اما از چهارچوبی که خودش برای خودش طراحی کرده است خارج نمی شود، شخصیت دارد و ریتم ، و از جذابیت ها و عناصر حفظ ریتمِ نمایش است و برخلاف طراحی میزانسن و صحنه مینیمالیستی نیست و تمام و کمال است و در خدمت اثر، هم در خدمت روایت گری و قصه گویی آن و هم در خدمت فرم و فضای حاکم بر نمایش، که البته این دو اساسا از هم جدا نیستند.
رضا شاهبداغی از پسِ فرم و سوژه مورد نظرش به خوبی برآمده است و در هزارتویی که در نمایش ایجاد کرده است نه خودش گم می شود و نه مخاطبش و این امتیاز کمی نیست ؛ آن هم در یک اثر سورئالِ دیالوگ محور که از المان های نمایش ایرانی فاصله نمی گیرد و آن را شخصی نیز می کند.
“فلان و چنان” دیدنی است و به یاد ماندنی و نویدبخش جوانانِ سنت دوست ، ولی نوآور.
المیرا نداف – نویسنده میهمان
Like
سلام بر همگی
من هم این نمایش رو در جشنواره دیده بودم و واقعا در اون جشنواره ی ضعیف این نمایش آیرو خرید . همه راضی بودن . الان هم دوست دارم یه بار دیگه ببینم . خوشحال شدم که منتقد شما هم با مهر پیشنهاد میشود حرف من رو تایید میکنه . سپاس
تماشای این کار به تمام تئاتر دوستان پیشنهاد میشه. از دستش ندید
بسیار نمایش خوب و دوست داشتنی بود و واقعا لذت بردم . با تشکر از همه ی عواملی که زحمت کشیدند .