روی صحنه بردن نمایش نامه های بهرام بیضایی برای کارگردان ها دو آفت بزرگ دارد :
گروهی از کارگردانان چنان در متن نمایشنامه غرق می شوند و از بازی با کلمات ( که در متن های بیضایی فراوان می بینیم ) و سوار شدن بر کلمات به صورت مجرد و در بسیاری از مواقع جدا و حتی بی ربط به متن ، لذت می برند که اساسا وظیفه کارگردانی شان را فراموش کرده و اگر خیلی هنرمند (!) باشند ، نتیجه تلاششان ، بیشتر از اینکه شبیه به نمایش باشد ، صرفا یک نمایشنامه خوانی ِ احتمالا خوب از کار در می آید . در واقع کارگردان مسحور متن شده و برای ترجمه آن به زبان نمایش و دراماتورژی هیچ کاری نمی کند . این گونه است که تماشاچی چنین اجراهایی از دایره طرفداران ِ متون ِ بیضایی فراتر نمی رود و در میانشان از مردم خبری نیست .
گروه دوم اما چنان روشی در ترجمه متن نمایشنامه به نمایش در پیش می گیرند که اغلب نامی جز شلنگ – تخته نمی توان بر آن نهاد . این گروه از هر ابزار و هر سبک هنری بهره می جویند تا زبان ِ ثقیل متن ِ بیضایی را ثقیل تر کنند . این گروه اگر چه نمایشنامه را به نمایش ترجمه کرده اند ، ولی اغلب ترجمۀ این گروه نه امانت دارانه است و نه هنرمندانه و در نتیجه باز هم پای مردم به سالن تئاتری که این آثار روی صحنه آنها است ، کشیده نمی شود و فقط دو گروه به تماشای این گونه از نمایش می روند : طرفداران همیشه در صحنه نوشته های بیضایی و طرفداران ِ شلنگ – تخته در تئاتر .
و اما ” مترسک “…
” مترسک ” به کارگردانی مهرداد خامنه ای به شیوه ای هنرمندانه و البته معجزه آسا از این دو آفت به دور بوده است .
” مترسک ” به کارگردانی مهرداد خامنه ای به قول خودش برداشتی است آزاد از نمایشنامه ” چهار صندوق ” نوشتۀ بیضایی و در واقع نمونه ای است درست از برداشت آزاد .
یعنی خوب است دوستان ِ علاقه مند به ” برداشت آزاد ” ( از هر نوعش ! ) به دیدن ” مترسک ” بروند .
مهرداد خامنه ای در این برداشت آزاد از ” چهار صندوق ” به متن و در حد قابل توجهی به سوژه پایبند می ماند و تقریبا می شود گفت که حتی دیالوگی را هم تغییر نمی دهد ، اما در اجرا و در بهره ای که از اِلمان های تئاتری می برد ، روح جدیدی به نمایشنامه می دمد ( یا حتی می توان گفت که به نمایشنامۀ بی روحِ بیضایی ، روح دمد ) و این روح ، چون خلاف ِ چهارچوب ِ مدنظر نویسنده است ، بایسته و شایسته است که به چنین اجرایی ” برداشت آزاد ” اطلاق شود . و این است درسی که در این اجرا برای علاقه مندان به ” برداشت آزاد ” وجود دارد .
مهرداد خامنه ای با سه ابزار ، ” چهار صندوق ” را به زبان ِ قصه و نمایش ترجمه کرده است : رنگ ( که البته در نمایشنامه هم اصلی ترین رکن است ) ، لباس و فیلم .
اول اینکه نمایشنامه ” چهار صندوق ” نیاز دارد در گام اول به ” قصه ” ترجمه شود . چرا که قصۀ نمایشنامه از سه رکن اولیه قصه ( زمان ، مکان و موقعیت ) ، فاقد دو رکن زمان و مکان است . پس کارگردان در اولین گام باید با ابزاری که تئاتر در اختیارش قرار می دهد این دو رکن اساسی قصه را به نمایشنامه اضافه کند تا به زبان ِ زمان و مکان ِ مورد نظرش حرف بزند و احیاناً پیام مورد نظر خود را به تماشاچی القاء کند .
برای این مهم دو ابزار طراحی لباس ( با نگاهی به رنگ های موجود در نمایشنامه ) و مهم تر از آن استفاده از ” فیلم ” در میان پرده ها ، انتخاب درست مهرداد خامنه ای بوده اند . در واقع در کنار ” رنگ ” که در نمایشنامه وجود دارد ، طراحی لباس به پرسوناژهای صرفاً رنگی ِ بیضایی ( ! ) ، شخصیت بخشیده است و البته در ارجاع ذهن مخاطب به مکان و زمان مشخص کارکرد به سزایی دارد . شایان ذکر است که استفاده از نورهای موضعی رنگی نیز نه تنها در این مهم کارایی بالایی داشته اند بلکه به صحنه خالی از آکسسوار نمایش خامنه ای نیز ، روح بخشیده اند .
علاوه بر لباس و رنگ ، فیلم هایی که در میان پرده ها پخش می شوند و عکس هایی که در پس زمینه صحنه در طول اجرای هر پرده دیده می شوند ، چون درست انتخاب شده اند و از جای گذاری درستی هم برخوردارند ، در تکمیل قصه نقش به سزایی داشته و نوعی صِحّه گذاری کارگردان است بر معنای مورد نظرش ؛ معنایی که به صورت ابژکتیو در لا به لای دیالوگ های سوبژکتیوِ پرسوناژها ، در ذهن مخاطب رسوب می کنند . البته این میزان از القاء غیرمستقیم معنا به مخاطب ، شاید برای برخی از مخاطبین ، معنایی دور از هدف کارگردان را القاء کند ، که گرچه این تنوع در برداشت به شکل کلی نمی تواند ایراد تلقی شود ، اما می تواند برای شخص کارگردان آسیبی باشد و شاید لازم است کمی ساده تر حرف زد ، البته فقط کمی .
نکته دیگری که بسیاری از جوانان علاقه مند به گونه ای نمایش به نام ” فیلم – تئاتر ” ، می توانند از ” مترسک ” مهرداد خامنه ای بیاموزند ( اصلا منظورم پیشکسوتان علاقه مند به هر چیزی جز تئاتر ، مثل انواع فیلم-تئاتر و کنسرت-تئاتر و… نیست !! ، به خودشان نگیرند ! ) ، کاربرد درست ویدئو ، بریدۀ فیلم های مشهور و بریدۀ ویدئو کلیپ های موزیکال در تئاتر است . انتخاب ، جایگذاری و ریتم چینش این ویدئوها در یک اثر ” نمایشی ” باید چنان باشد که روح “تئاتر” بودن اثر ، حفظ شود و تماشاچی علی رغم دیدن ” فیلم ” که غیر زنده است ، فراموش نکند که در حال تماشای تئاتر است و در واقع نباید از فضای تئاتر جدا شود .
در واقع تماشای این ویدئوها در نمایش “مترسک” شبیه به این است که تماشاچی در حال تماشای سایر اتفاقات و وقایع قصه ، ( حواشی قصه اصلی ) از یک پنجره است . یعنی می داند که اصل قصه روی صحنه تئاتر در جریان است و تنها از تصاویر و فیلم ها برای بیشتر لذت بردنِ ناشی از درک بیشتر معنای ِ مورد نظر کارگردان، بهره می جوید ، همین .
***
شاید عده ای باشند که ” چهار صندوق را دوست نداشته باشند و یا با آن ارتباط برقرار نکنند و پیام آن را درک نکنند ، اما ” مترسک ” یک ترجمۀ دلچسب و اصولی است از این نمایشنامه ؛ که می تواند برای هر مخاطبی ، از هر قشر قصه بگوید و چشم و گوش و هوش اش را درگیر کند و برایش لذت بخش باشد . گرچه کاش مهرداد خامنه ای کمی از دیالوگ های طویل نمایشنامه به ویژه در پردۀ شکستن صندوق ها می کاست تا ریتم نمایش در این پرده کند نشود و مخاطب تا پایان نمایش از آن لذت ببرد و مدت زمان نمایش هم کم شود .
و نهایتا در توصیف نمایش ” مترسک ” ، یک جمله بهترین توصیف است : ” اگر بیضایی باید ، این گونه شاید ” و اِلّا که . . .
المیرا نداف – نویسنده میهمان
______________________________________________________________
* “باید” به معنای : بایسته است و در اینجا “شاید” به معنای : شایسته است
نگاه متفاوت کارگردان در این اثر ، لذت بخشه و به نظر من هم که تئاتر رو به صورت جدی دنبال می کنم نمایش خوب و پر زحمتی رو تونسته روی صحنه ببرده . من هم پیشنهاد می کنم
یک اجرای فوق العاده و یک نقد فوق العاده . تبریک به هر دو . لذت بردم .
ممنون از شما سرکار خانم نداف گرامی