تئاتر هنری است که مرز و زبان و نژاد نمی شناسد . ولی امروزِ روز در ایرانِ ما ، تئاترهای برخاسته از شهری جز تهران ، کمتر از آنچه باید و شاید ، دیده می شوند و این مساله دغدغه ی بسیاری از اهالی فرهنگ و هنر است . در بخش اول مصاحبه ی تئاتر فستیوال با بهروز بقایی به تئاتر و جایگاه نقد در تئاتر پرداختیم ، بخش دوم این مصاحبه را با موضوع ” تئاتر در شهرستان ها ” می توانید در ادامه بخوانید :
شما در جشنواره فجر چقدر کارهایی که از شهرستان می آیند را نگاه می کنید؟
خیلی .
نظرتان در مورد این جشنواره ی سال گذشته و تئاتر هایی که از شهرستان آمده بودند چیست؟
این قصه سال هاست که با من است . نه تنها در جشنواره ی فجر و دیگر جشن ها ، که بی یا با بهانه در نمایش جوانه می زنند ، بارها و بارها کارهایی را دیده ام که گمان ندارم مانند آن را در تهران دیده باشم . نگرش اش ، بینش اش و اتفاق دراماتیکی که در آن می افتد و کاری که انجام می شود و نمایشی که اجرا می شود ، یگانه است . به نظر من ، من چهار سال در سیستان و بلوچستان کار می کردم و اعتقاد دارم ، اعتقاد راسخ دارم که می توانند. تا آنجایی که من می شناسم ، ما همه توانایی های هنری را داریم ، ما ایرانی ها ، همچون دیگر مردم جهان ، همه ی امکانات بالقوه ی همه ی هنرها را داریم . می دانید که خدا در وجود تمام ابنای بشر ، همه ی امکانات بالقوه را نهاده است . کافی ست به خود و دور و برش نگاهی بیندازد. ما در شهرستان استعدادهای بی نهایت درخشان داریم و فوق العاده . مثلا کار مشهد ، “خانات” رضا صابری ؛آدم را دیوانه می کند یا کارهایی که از شیراز و رشت و مازندران آمده اند . تولیدات محلی مان به نظر من فوق العاده است . ( با بغض ) به نظر من در گوشه و کنار این مرز و بوم ، باور کنید که گریه ام میگیرد که بگویم که خیلی ها هستند که استعداد فراوانی دارند، اما حرام می شوند
من خیلی وقت ها دلم می خواهد که دعوتشان کنم اینجا اما من که نمی توانم حمایتشان کنم و متاسفانه حیف و میل می شود . در چنبره زندگی، گرفتار می شوند و یک جور دیگر می شوند و چیز دیگری از آن ها در می آید که بعدها حتی یادشان نیاید که چه بودند ، چه می توانستند باشند و حالا چه !
دلیل این دیده نشدن چیست ؟
علتش مشکل اساسی اجتماعی سیاسی ماست . ما به پایتخت گرایش داریم و این دردناک است .مثلا از خودم می گویم ، من خودم در رشت یکسال در دانشکده انستیتو تکتولوژی در رشته ی راه و ساختمان درس خواندم بعد آمدم اینجا امتحان دادم برای دانشکده سینما تئاتر تهران. ولی بعد چکار کردم ؟ دوباره در همین تهران و در همین جا گیر کردم. و بعد هم از این و آن یک مقدار به به و چه چه شنیدم ، فکر کردم علی آباد هم شهری است ..در حالیکه من نباید در تهران می ماندم ، نباید اینجا ماندگار می شدم. من می توانستم یعنی هنوز هم می توانم سر تا سر این خاک شریف را بگردم و به قول شاعر تخم هنر بپراکنم. تازه مگر زکات دانش ، آموزش نیست ؟ پس ما چه می توانیم بپردازیم به این مردمان ؟
من فکر می کنم مخاطب هم نقش دارد ، البته مخاطب های جشنواره یک قشر خاصی هستند ولی وقتی جلوی کار نوشته است از مشهد . حتی ما امسال یک کار از مشهد در سالن اصلی داشتیم که خیلی کار خوبی هم بود به نام من تمام مردگان بودم . ولی کسی نمی رود ببیند . چون از مشهد است و همه دنبال آن هستند که آن کاری را که از فرانسه یا لهستان و …است را ببینند .
متاسفانه ما برعکس گفته آقای مولوی که “درون را بنگریم و حال را نی برون را بنگریم و قال را” به دنبال قال هستیم.از خود من بگیرید به بعد! و متاسفانه این باعث می شود ما خیلی چیزها را از دست بدهیم خیلی چیزهایی که خودمان داریم و شده ایم مصداق ” آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد” ما یک اسماعیل خلج داریم که هنوز کسی روی دست ادبیاتش نیامده، ما جمشید خانیان داریم که ۵ نمایشنامه برای جنگ نوشته است ….آنقدر سالم و شریف و خوب است. ما می توانستیم و می توانیم بسیار از این دست داشته باشیم ، الان شما خودت نگاه کن ، اقوام شما از یک جای دیگرند و من از جایی دیگر و دیگری نیز از جای دیگر ، متاسفانه همه ما جذب مرکز شده ایم این به دلیل سیاست های بدی است که از سالهای بعد از انقلاب شروع شده است. ولی هنوز هم داریم ادامه می دهیم .
اتفاق دیگری که در تئاتر ما می افتد بحث خصوصی سازی است که آن را به بدترین شکل ممکن مطرح می کنند . یعنی یک تعریفی از خصوصی سازی مطرح شده و بر اساس آن الان یک جشنواره داریم ، به نام “جشنواره امید” که اساسا با این هدف آمده است که بتواند تئاتر را خصوصی کند . اما چیزی که اجرا می شود ، از فروش لیوان گرفته تا بقیه مسائل … و اساسا جشنواره ی تئاتر نیست چه برسد به خصوصی سازی.
این که خصوصی سازی نیست . اگر اشتباه نکنم این گروه سالن و تاسیسات بسیار مدرن دولتی را در اختیار دارد .
دقیقا . به اسم خصوصی سازی می آیند ولی اتفاقی که می افتد ، مثلا یک آقای جوان می شود تهیه کننده چند کار و همین دست و پای شهرستانی ها را می بندد .
آقای جوان نه . رامبد جوان ! یا اشکان خطیبی که گویا از بازیگرها بدش می آید ! همین جا عرض کنم حجم هیزم های تر فروخته شده توسط بازیگران به شخص این آقای خطیبی هنوز مشخص نیست !
حال با این موضوع دست و پای شهرستانی ها بیشتر بسته می شوند. به این دلیل که آنها سرمایه ای ندارند که بخواهند بیایند وسط . برای این چه کار می شود کرد ؟
من اهداف کلی خصوصی سازی را نمی دانم و در مورد تئاتر نمی دانم تا چه حد پیش رفته است و تا چه حد مثمر ثمر بوده است . ولی خصوصی سازی اگر صرفا به نوع مبتذل سازی پیش رود محکوم به شکست است . ولی من فکر می کنم اینطور نمی شود مانند خصوصی سازی در سینما که عده ای پیدا می شوند که البته بر اساس یک سری ضوابط و مقررارت حاضر می شوند ریسک کنند و سرمایه شان را بریزند در سینما. تئاتر در بخش های دولتی دارد یک یارانه هایی می گیرد . تئاتر، هنری است که بدون حمایت دولت یا باید به قهقرا برود و یا کنترل و حمایت دولت باشد و حتی در جاهایی سرمایه هایی هم بدهند برای کارهایی که به اصطلاح امروز، فاخر باشد .
ان شکل از خصوصی سازی چقدر به تئاتر شهرستان ضربه می زند ؟
ضربه ها هنوز مانده اند که وارد شوند.
. . . مانده تا برف زمین آب شود ، مانده تا بسته شود این همه نیلوفر وارونه چتر… و سرانجام … باشیم تا صبح دولتمان بدمد تا نتایج سحر بلکه دیده شود.
یک بار صحبتی پیش آمد با شما مبنی بر اینکه پایتخت تئاتر ایران ، به تهران تبدیل شده است و شما گفته اید که اینطور نیست . حالا پایتخت تئاتر ایران کجا است ؟
همه شهرستان ها به اضافه تهران . این جوری یک جمشید خانیان ، و یا رضا صابری پیدا می شود رضا صابری به عنوان یک مولف ادبیات دراماتیک امروز ایران حق دارد و خوب کار می کند و همانجا در مشهد هم فعالیت می کند. موضوع تئاتر ، انسان است. انسان با مشکلاتش، مسائل اش . انسان با پیرامونش ، انسان با محیط زندگی اش و انسان با جامعه اش … بنابراین مسئله اصلی باید حفظ چهارچوب های انسانی باشد یکی از مسائلی که در برخی از تئاترها می بینم و حال آدم بد می شود این است که طرف میخواهد برای خودش کاری کند که دیده شود، ولی جدیت و مسئولیت پذیری که لازمه ی تئاتر است را ندارد، این آدم ها اصلا اهل تئاتر نمی شوند . این فرد ناآگاه است یعنی نمی داند و او مسئول نیست ما مسئولیم ، اما این مسئولیت را چگونه ، کی ، کجا ، برای که ، برای چه باید انجام داد ، گفتگوی دیگری و مقال دیگری می خواهد .
در پایان حرفی دارید ؟
حالا چون خیلی اصرار دارید ، و هی خواهش می کنید و برای تنویر افکار عمومی ، چشم ، می خوانم … می خوانم ها !!! خودتان می دانید …
بارون میاد شر شر
از زیر چتر پنچر
بارون میاد شلپ شلپ
از کف کفش پای چپ
بارون میاد تیریک تیریک
پر شده آب، سر میره دیگ
بارون میاد کلون کلون
از زیر چتر از بوم سقف از آسمون
بارون میاد تلق تلق
از این افق تا اون فلق
بارون میاد نخود نخود
از درزای آستریا و جیب کت
بارون میاد قر قر
با عطسه و با سرفه و با فرفر
بارون میاد هوا هوا
با آمپول و قرص و دوا
بارون میاد کپل کپل
جام تو کلاس یه دسته گل
دسته گل پژمرده
خانم از خواستگاریش آورده
مصاحبه ی خوبی بود
خدارو شکر که بهروزبقایی هنوز زنده بود