محسن حسینی بازیگر ، کارگردان ، پژوهشگر و مدرس تئاتر که تحصیلات خود را در رشته “تئاتر ، درام و ارتباطات” در دانشگاه یوسترس لیبیک آلمان گذرانده ، از جمله هنرمندانی است که سال ها در تئاتر آلمان و ایران مشغول به فعالیت بوده و سابقه ی همکاری با هنرمندان شناخته شده تئاتر آلمان و ایران را در کارنامه ی خود دارد . او که تا کنون نمایش هایی چون “دیوان غربی – شرقی” ، “فروغِ سارا پینا” و … را به روی صحنه برده ، همواره نگاه ویژه ای به هنر پرفرمنس داشته است اما در تازه ترین اثر خود به سراغ نمایش ایرانی رفته است و دست روی یکی از آثار بهرام بیضائی گذاشته که تاکنون در ایران به روی صحنه نرفته است . مضحکه ی “جنگنامه ی غلامان” تقلیل در یک مجلس که برای نخستین بار در نوزدهمین جشنواره نمایش های آیینی و سنتی به روی صحنه رفت ، . به بهانه ی اجرای عموم این نمایش خبرنگار تئاتر فستیوال ، گفت و گوی مفصلی با محسن حسینی در مورد تاریخچه نمایش ایرانی و هنر تعزیه ، نمایش “جنگنامه ی غلامان” و مشکلاتی که برای اجرای این اثر نمایشی پشت سر گذاشته ، عدم استقبال مخاطبان تئاتر از نمایش های ایرانی و مخاطب شناسی تئاتر و فعالیت هایی که در آینده پیش رو دارد ، سخن گفت . به دلیل طولانی شدن این مصاحبه ، آن را در ۳ بخش تنظیم کردیم که بخش نخست آن که به تاریخچه نمایش ایرانی و مضحکه ی “جنگنامه ی غلامان” تقلیل در یک مجلس می پردازد و پیش از این منتشر شده است . بخش دوم این مصاحبه که به مخاطب شناسی تئاتر و مشکلاتی که معمولا برای اجرای آثارش با آن ها مواجه می شود، می پردازد را می توانید در ادامه مطالعه کنید :
در ادامه ی این گفت و گو ، محسن حسینی در پاسخ به این سوال که اولویت و ملاک او برای انتخاب گونه ی نمایشی برای به روی صحنه بردن یک اثر چیست ، پاسخ داد : من خود را محدود نمیکنم . من سوژه ای از داستایوفسکی و سوژهای در مورد «پنته زیله آ» دارم . اینطور نیست که تصمیم بگیرم می خواهم نمایش ایرانی کار کنم . در واقع سوژه و ایده به سراغ من میآید و میگوید باید کاری را شروع کنم . امروزه به جایی رسیده ام که خیلی در به در سوژه نیستم و ایده و طرح دارم اما امکانات ندارم . ولی خودم را هم محدود نمیکنم . من زمانی حتما به سراغ شکسپیر خواهم رفت و میدانم که چه کاری را میخواهم کارگردانی کنم اما برای این کار باید بازیگر تربیت کنم .
او که طراحی حرکت بسیاری از آثار نمایشی را بر عهده داشته و در نمایش های زیادی ایفای نقش کرده است ، درخصوص سختی بازی در آثار ویلیام شکسپیر توضیح داد : یک جمله معروفی از برتولت برشت است ، زمانی که از او پرسیده بودند «کوریولانوس» را به اصطلاح ، بازخوانی و به روز کردهاید و شکلی دیگر نوشتهاید ، چرا روی آثار شکسپیر کار نمیکنید ؟ ( این متعلق به زمانی است که آلمان شرقی و غربی وجود داشت و برشت در آلمان شرقی بود . ) او گفت : « اگر تمام بازیگران درجه یک آلمان شرقی و غربی را به من بدهید برای یک اثر شکسپیر کم است . » یعنی آثار او تا این حد سخت و سنگین است .
متأسفم که این را میگویم ولی باور کنید تا به امروز اثر زیبایی از شکسپیر ندیده ام و یکی از یکی بدتر بوده اند . چون زبان شکسپیر زبان سختی است شما نمیتوانید بازیگری که زبان محاورهای صحبت میکند را برای اجرای آثار شکسپیر بیاورید . من باید بازیگر را تربیت کنم . زبان شکسپیر زبان منظوم است . ۸۵ درصد اثری مانند «مکبث» ، منظوم است . اخیرا نمایشی را روی صحنه دیدم که واقعاً متأسف شدم . کارهای عجیب و غریب که اصلا ربطی به اثر ندارد را اجرا می کنند . ما در کشوری هستیم که چون اجرای اصل آثار سخت است ، همه میانبر میزنند و به آن «بازخوانی» می گویند و اسم خودشان را روی آن می گذارند .
حسینی همچنین با بیان این که آثار برتولت برشت ، نمایشنامه نویس و کارگردان مطرح آلمانی هم در کشور ما ، بسیار کار میشود اما نمایش ها یکی از دیگری بدتر هستند ، درباره دلیل آن توضیح داد : دلیل آن این است که به سراغ کسی نمیروند که اهل موسیقی برشت باشد و او را بشناسد . به عنوان مثال کسی به دنبال هاینس آیسلر ، پائول میندمیت و یا کورت وایل نمی رود زیرا همانطور که می دانید برشت در مدت کارگردانی خود با موسیقیدانان بزرگ دوران خود کار کرده است . من میخواستم یک اثر از برشت کار کنم و با آقایان حسین علیزاده و فردین خلعتبری صحبت کردم . یکی از آنها گفت که نمی توانم موسیقی برشت را اجرا کنم چون موسیقی خاصی دارد . آنها گفتند شما باید با کسانی وارد مذاکره شوید که موسیقی غربی را بشناسند و درست هم میگفتند .
او ادامه داد : چون موسیقی آثار برشت به گونه ای است که همسرایی دارد و در آن میخوانند و اگر شما شعر و موسیقی را از آثار او حذف کنید ، آن را خراب کرده اید . اصل ماجرا ، موسیقی اثر است چرا که سیاسی است . فضای موسیقی آثار برشت برای سیاست آن دوران و همه دوران های سیاسی اسفبار است مثل زمانه ما بود و موسیقی حالت تهاجمی و تعارضی دارد . دراماتیک خاصی دارد . این موضوع بسیار مهم است و من به آن بسیار اهمیت میدهم .
در ادامه محسن حسینی در پاسخ به اینکه امروزه ، بسیاری از نمایشنامه های معروف وقتی به روی صحنه می رود ، اسم نویسنده عوض می شود ، اسم نویسنده ی ” جنگنامه ی غلامان ” چه کسی خواهد بود ، گفت : نام نویسنده ی نمایشی که من به روی صحنه برده ام بهرام بیضائی است . موضوعی که مطرح می کنید ، از مدت ها پیش ، باب شده است . آقایانی هستند که مدام بازخوانی میکنند ! به عنوان مثال وقتی به تماشای نمایش «یرما» می روید ، باید اول از همه اسم فدریکو گارسیا لورکا را ببینید و بعد اسم کارگردان بیاید و بعد از آن می توانند بنویسند به روایت فلانی . ولی شما نمیتوانید اول اسم خودتان را بنویسید بعد اگر شد در لابه لای اسامی ، اسمی از لورکا هم بیاورید !
او افزود : مگر ما در جهان «مکبث» شکسپیر یا «ننه دلاور» برتولت برشتِ دیگری داریم ؟ اینها دردانه هستند . شما وقتی «هملت» را به روی صحنه میآورید ، «هملت» های دیگر در مقایسه با آن ، عددی نیستند . متاسفانه بعضی از کارگردانان نابخرد ما توهم دارند . عامل آن نیز مرکز هنرهای نمایشی است . چون سیستم نظارتی آن ها اصلاً سواد ندارند . فرد بازبین ، سواد ندارد که وقتی برای بازبینی میرود ، بگوید اسم این اثر چیست؟ مثلاً طرف میگوید «هملت» ، در حالیکه ما در ۴۲۰ سال اخیر تنها یک «هملت» در جهان داریم که اثر ویلیام شکسپیر است . ولی کارگردان نابخرد ما میگوید : « نه ، من این را بازخوانی کرده ام . » . در صورتی که باید این بازخوانی تنها در بروشور نوشته شود . اول باید بنویسید این اثر برای چه کسی است ؟!
حسینی همچنین اضافه کرد : این همانند آن کتابی است که دزدی می کنیم و ترجمه میکنیم و ناشر هم آن را نمیبیند و فقط چاپ میکند و میفروشد . چون ما اصلاً در بازار جهانی حضور نداریم و همانند سیاست ما است . مگر ما را تحویل میگیرند؟ نه . همه چیز ما به این شکل است ؛ نشر کتابمان و تئاترمان هم همین است . همه چیز ما باید به هم بیاید !!
او با مقصر دانستن وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، صحبت خود را در رابطه با این مسئله ادامه داد و گفت : این آشفتگی برای این است که سرآمد و مقصر اصلی آن وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است و بعد مرکز هنرهای نمایشی و بخش ممیزی اداره سانسور که فقط میآیند کار را قلع و قمع می کنند و چون سواد ندارند ، نمیتوانند جلوی کار را بگیرند !! نمی گویند که وقتی اثری برای شما نیست ، نباید اسم نویسنده و کارگردان را اسم خودتان بگذارید . این غلط است . باید ابتدا اسم نویسنده ؛ مثلا برتولت برشت را بنویسید و بعد از آن می توانید بنویسید به روایت فلانی . این را میتوان پذیرفت . ولی الان مد شده است که اول اسم کارگردان را مینویسند و بعد اسم نویسنده ! این غلط است و در هیچ کجای جهان اینگونه نیست.
این مدرس دانشگاه با بیان اینکه کارگردان های ما در به روی صحنه بردن متون اصلی ناتوان هستند ، به همین دلیل به سراغ بازنویسی یا در بهترین حالت ، اقتباس می روند ، دراین باره توضیح داد : واژگان مشکوکی به تئاتر ما وارد شده است مثلاً میگویند «بازخوانی» ، بازخوانی نسبت به چه چیزی ؟ شما چون «آنتیگونه» را نمی توانید به روی صحنه بیاورید ، آن را به شکل مسخره ای در آشپزخانه ، پارک و حمام به روی صحنه می آورید ! از کارگردانی پرسیدم : «چرا خود «آنتیگونه» را به روی صحنه نمی آورید ؟ » گفت: «نمی شود ، سخت است! »
«آنتیگونه» سیاسیترین نمایشنامه در جهان است . آنتیگونه قدرت را میخواهد . به همین دلیل دایی و خواهرزاده بر سر آن با یکدیگر تقابل می کنند و به جان هم می افتند و مرگ دو برادر اهمیت ظاهری دارد . پس در اینجا با یک نمایشنامه ی صد درصد سیاسی روبرو هستیم . و به قول ژان پل سارتر : «از تقابل قدرت بین آن دو ، تعارض و تهاجم خیزیده .»
وقتی امروز این اثر را روی صحنه میبینیم ، کارگردان اثر ، یک درصد از سیاست هم در آن بهره نبرده است ، چون ذهنیت سیاسی ندارد ، اصلاً کارگردانهای ما ، امروز ، دیدگاه سیاسی ندارند . بعضی از آنها میگویند ما کار اجتماعی روی صحنه آورده ایم !!
او ادامه داد : باید دید و جهانبینی وسیعتری داشته باشیم و جدی تر به مسائل نگاه کنیم . به ویژه در تئاتر که از دوران یونان باستان همیشه با سیاست تنیده شده است . ممکن است بخشی به اخلاقیات ، آموزش و سرگرمی هم توجه کند اما برای کشوری مثل ما که در هیچ دوره ای درخشش سیاسی نداشته ، این وظیفه ی هنر است که چه بخواهیم و چه نخواهیم ، در تقابل با سیاست باشد . وقتی کارگردانی که تعقل گرا و تفکرگرا است ، نمایشنامهای را دست میگیرد ، درواقع حکومت را نقد میکند و باید این کار را انجام دهد . اصلاً نفس تئاتر همین است و جز این نیست . حالا بخشی که برای هِر و کِر و خنده است و آقایان میآیند و میگویند و می خندند که جای خود دارد . میگویند این آثار باید روی صحنه باشد چون مردم ایران ناراحت هستند ! اصلاً مردم ایران ناراحت نیستند و من اصلاً این را قبول ندارم !! مردم ایران اتفاقا خیلی هم شاد و شنگول هستند .
حسینی که مدرک کارشناسی ارشد «تئاتر ، درام و ارتباطات» از کشور آلمان را دارد ، درخصوص مخاطب شناسی امروزه ی تئاتر توضیح داد : در کجای دنیا یک کارگر کارخانه ، شب برای دیدن تئاتر میرود؟ محال است . چون کارگر بیچاره باید ساعت ۶ صبح بیدار شود . شما به ماشینهای تماشاگران تئاتر که پارک می کنند ، نگاه کنید ! تئاتر دیدن وسیله ای برای پُز دادن شده است . یک اِلیت فرهنگی برای دیدن تئاتر نمیآید ، بلکه خرده بورژوایی که به سوی بورژوازی گام بر می دارد که به آنها نوکیسه گان می گویند ، عمده مخاطب تئاتر امروز است . کسانی زمینخواری کرده اند و به پول رسیده اند و به شهرها فرار کرده اند . بالاخره شبها باید به جایی بروند ! تئاتر هم که شیک و قشنگ و زیبا است . اول به تئاتر می روند و بعد درباره آن صحبت می کنند ! البته باز هم جای شکر دارد که به سالن تئاتر می آیند !
در اینجا رانت ها جا به جا می شوند و تهیهکننده ها ، بازیگرانی را میآورند که تئاترشان بفروشد ! البته این را باید بگویم که من با شُو بیزینس در تئاتر ، صد درصد مخالف نیستم ، اتفاقاً خیلی خوب هم است که بتوانیم پول جذب کنیم و پول در بیاوریم .
این بازیگر و کارگردان پیشکسوت تئاتری ، با خرده گرفتن از مرکز هنرهای نمایشی به خاطر عدم حمایت مالی از آثاری که روی صحنه هستند ، پیشنهاد کرد که این مرکز برای مدتی تعطیل شود . او در توضیح این پیشنهاد گفت : دولتها ، همیشه در استیصال کامل هستند و خودشان را عقب می کشند . من هنوز نمیدانم مرکز هنرهای نمایشی چرا برقرار است ؟! اساساً وجود فیزیکی آن برای چیست ، وقتی نمی تواند اثری تولید کند ؟! ما احتیاج به چهار دفتر اداره ممیزی و سانسور داریم که میتواند در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باشد . چون برای سانسور کردن که نیاز به حمایت مالی نیست وگرنه «جنگنامه ی غلامان» اینقدر فقیرانه به جشنواره نمیرفت و لنگ ۲۵ میلیون تومان نمی بود ! من هنوز وجود فیزیکی این مرکز را در ۲۰ سال اخیر متوجه نشده ام . این موضوع تقصیر آقای شهرام کرمی هم نیست ایشان خیلی هم حسن نیت دارند و آدم خوبی هستند . من به کل سیاستگذاری تئاتر خرده میگیرم و نقد می کنم . من این اجازه را دارم ! چون من آدم معتبری در تئاتر این سرزمین هستم ، چون قلم میزنم ، تدریس میکنم و نظر دارم . اینها نقدِ بیهوده نیست و یک پیشنهاد است . واقعاً این تشکیلات را ببندند و دفاتر ممیزی اداره سانسور در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را زیاد کنند . این راحتتر است . هر موقع به آن جا میرویم میگویند پول نیست ! و مدام به وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی مرتبط می دانند ! این بسیار بد و بی آبرویی یک وزارتخانه است ! گویا وزارتخانه ، ملک پدری وزیر است و باید از جیبش پول بدهد . این موضوع چه ربطی به وزیر دارد ؟! وزارتخانه حسابرسی و صورتهای مالی دارد !؟ یا مدیری در گذشته می گفت که آقای رئیس جمهور روحانی دستور داده ، که بودجه تئاتر را کمتر بپردازند که یکی از تحلیل گران سیاسی و نزدیکان به آقای روحانی می گفت ، که آن مدیر به شما دروغ می گوید ، و اساسا رئیس جمهور ایران ثانیه ای وقت برای تئاتر ایران ندارد .
حسینی اضافه کرد : آیا شده است که معاون وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی را در سالنهای تئاتر ببینید ؟ خیر . چون تئاتر مسألهشان نیست . به خاطر دارم در زمان اجراهای نمایش «کالیگولا» ، یک شب به طور اتفاقی ، آقای قالیباف را دیدم. به ایشان که در آن زمان شهردار تهران بود ، گفتم شما به عنوان شهردار این شهر ، چرا برای دیدن تئاتر نمی آیید ؟ گفتند ما متأسفیم و وقت نمیکنیم . گفتم این هم بخشی از کار شما است .
این بازیگر تئاتر صحبت خود را دراین رابطه ادامه داد و گفت : من زمانی که در شهر فرانکفوت آلمان زندگی می کردم ، هفتهای یک بار برای تماشای تئاتر ، باله و اپرا میرفتم و مدام شهردار وقت ، سرکار خانم دکتر روت را میدیدم که برای دیدن آثار می آمدند . چون میخواهد بداند که در شهر چه خبر است و این مسئله برای او بسیار مهم است . الان شهردار تهران آقای حناچی اصلاً نمیداند تئاتر شهر کجاست ؟! گویا ما فرزندان ناخلف این کشور هستیم .
حسینی با اشاره به مشکلاتی که در ممیزی نمایش پیشین او ، «فروغِ سارا پینا» با آن مواجه شد ، در رابطه با اینکه تمرکز اداره ممیزی باید بر سر موضوع زبان و ارزش هنری اثری که روی صحنه است باشد ، اینگونه بیان کرد : در آلمان میگویند اگر میخواهید بدانید پیشرفت تئاتر و زبان کجاست ، به تئاتر شهر آنجا سر بزنید و درست هم می گویند . زبان ، شگفت انگیز است و به جلو میرود . در حال حاضر یکی از محاوره ترین ، سخیفترین و بدترین شکل زبان در تئاترهای جهان ، در ایران است . اداره ممیزی فقط می بیند اثری که می خواهد به روی صحنه برود ، ضد حکومت نباشد در حالیکه باید بگویند ما این زبان را نمیخواهیم !
این طراح و پرفرمر تئاتر همچنین افزود : نمایش «فروغِ سارا پینا» سه بار ممیزی شد چون با صدای فروغ چهار نفر از بازیگران من با صندلی و میز میرقصیدند . آن روز دعوایمان شد . گفتم به صدای فروغ حساسیت دارید؟ من که کتابش را از «انتشارات مولی» خریده ام که یک انتشارات رسمی است . صدای او هم که در صفحهفروشی بتهوون سابق در خیابان خردمند موجود است . مشکل شما چیست؟ اینقدر بیسواد بودند که وقتی فیلمی از فروغ پخش شد ، یکی از آنها پرسید : «استاد ، شما این فیلم را چه زمانی ساختهاید؟» من با تعجب گفتم این فیلم را من ساخته ام؟؟ این فیلم سینمایی «خانه سیاه است» فروغ فرخزاد و متعلق به ۵۳ سال پیش است ! ببینید ما در چه سرزمینی زندگی میکنیم ؟!! بعد آنها کار من را بازبینی میکنند !! اینها صلاحیت ندارند که نمایش من را بازبینی کنند .
این مدرس و پژوهشگر تئاتر ، با طرح پرسشی که « آیا یک مرکز تعزیه در ایران وجود دارد ؟! » صحبت خود را ادامه داد و گفت : متاسفانه کم یاد می گیریم ، کم میخوانیم ، کم آموزش میدهیم و کم پرورش میدهیم . آیا یک مرکز تعزیه در ایران وجود دارد ؟! یا یک مرکز تقلید ، تخت حوضی ، روایتخوانی نقالی خوانی یا پردهخوانی داریم ؟! خیر . در این حوزه ی نمایش ، هر کسی که میمیرد ، هنرش را هم با خودش میبرد و آن هنر هم میمیرد . آیا توانسته ایم بعد از فوت مرشد ترابی و یا آقای سعدی افشار کسی را جایگزین ایشان کنیم ؟! ما همیشه ، چه در دوره های قبل و چه در حال حاضر ، با حکومتهایی رو به رو بوده ایم که جلوی آن را گرفته اند . چون از بیفرهنگیِ ناب سرچشمه میگیرند .
او با بیان اینکه سیاست گذاران فرهنگی ما هیچگاه لیاقت نداشته اند تا بتوانند از آثار با ارزش ایران حفاظت کنند و این مسئله در تاریخ ایران همواره وجود داشته است ، گفت : رضاخان قلدر ، دولت قاجاریه را خراب میکند . تئاترهای لالهزار در دوران محمدرضا پهلوی یا در این دوره ، روی هوا میرود . در حال حاضر از تئاترهای لالهزار هیچ خبری نیست . دردناکترین لحظه زندگی ام ، دو ماه گذشته بود که برای دیدن تئاتر نصر رفتم که فاجعه شده است . بر سر تئاتر لاله زار که زیباترین تئاتر در قلب تپنده تهران بود و تئاتر نصر که سال دیگر ۸۰ ساله میشود ، چه آمده است ؟! سیاست گذاران فرهنگی ما هیچگاه لیاقت نداشتند که بتوانند این آثار را حفظ کنند . هرکس بر سر کار آمده ، آن را خراب کرده است . آیا در چهار دهه ی گذشته ، بعد از تالار وحدت یا تئاترشهر ، تالاری ساخته ایم ؟! خیر .
این کارگردان با سابقه تئاتری ، سالن های خصوصی تئاتر شکل گرفته در سال های اخیر را از درجه استاندارد خارج دانست و درباره تئاتر خصوصیِ اصولی توضیح داد : این تئاترهای خصوصی ، باید دور ریخته شود . هیچ کدامشان تئاتر نیستند و از درجه استاندارد خارج هستند . خانه های قدیمی را تبدیل به سالن تئائر کرده اند !! اینها که تئاتر نیست . من نمیتوانم هیچکدام را قبول کنم . تئاتر خصوصی ، تئاتر نصر ، تئاتر جامعه باربد ، تئاتر دهقان ، تئاتر فردوسی است . تئاتری که ۷۰-۶۰ سال پیش ، در ایران بود . دورهای که آقای سید علی نصر ، بخشی از گراند هتل را تبدیل به سالن تئاتر و با اجرای «امیر ارسلان» شروع به کار می کند . در آن دوره بانو قمرالملوک وزیری «مرغ سحر» را در گراند هتل در خیابان لاله زار می خواند و فردای آن روز هم توسط تیمورتاش به نظمیه آن دوران احضار می گردد . رضاخان قلدر ، اولین کاری که میکند این است که تئاتر مترقی ارامنه در رشت و تبریز را میبندد . متأسفانه ما همیشه با حکومتهای ضد فرهنگ در این کشور مواجه بوده ایم .
او در این باره ادامه داد : در دوره ناصرالدینشاه هم می دانیم که ارتباط او با اروپا و ساخت و سازها خوب بود و در کشورهای اروپایی ، تئاتر و اپرا دیده و تحت تاثیر قرار گرفته بود و میخواست لالهزار را به شکل شانزه لیزه دربیاورد . گراند هتل را در اروپا دیده بود که چگونه میهمانهایشان را به کاخ خود نمی برند و در هتل های درجه یک از آنها پذیرایی می کنند ، می خواست در ایران هم گراند هتل بسازد . در کنار این هتل ، سالنی وجود داشت و سید علی نصر هم که فردی سیاسی بود و در عین حال به تئاتر علاقهمند بود ، آنجا را به سالن تئاتر تبدیل کرد و چه تئاتر های حیرتانگیزی در آنجا به روی صحنه رفت .
او همچنین اضافه کرد : چرا باید این سالن ، دو بار سوزانده شود ؟ چرا باید صندلی و سقف آن را بدزدند ؟ چرا باید رئیس تئاتر آن را ، ترور کنند ؟ این موضوع می تواند خوراک سوژهای برای ساخت یک فیلم باشد . این موضوع اگر در دست تئو آنجلو پولوس بود ، یک فیلم شاهکار می ساخت . به سوژه ی فیلم های ما نگاه کنید . در نیمه اول امسال ، نُه فیلم کمدی مسخره و سخیف اکران شد . میبینید ، این فرهنگ ما است !
این پژوهشگر تئاتر همچنین ، مسخره کردن دوران قاجار را که به خصوص در دوران پهلوی اول و دوم اتفاق می افتاد را نادرست دانست و درباره شکل گیری اولین گروه تئاتر زنان در زمان قاجار توضیح داد : درخشش ادبیات مدرن و احیای دوباره نظم ، در دوران فتحعلیشاه قاجار است . چون فتحعلی شاه که خاقان نامیده میشد ، تحت تاثیر پدربزرگ خود ، ناصرالدین شاه قرار داشت و شاعر شد و اشعار وزینی دارد . او دختری به نام قمرالسلطنه داشت که در اندرونی ، اولین گروه تئاتر و تعزیه زنان را تأسیس کرد و تئاتری که سال آینده می خواهم اجرا کنم از این نقطه شروع می شود ؛ قمرالسلطنه ، گروه تئاتر دارد . حدود ۱۸۰ سال پیش ، می بینید که چقدر نقش زنان بارز بوده است . اینطور نیست که بگوییم همه در آن دوران هرزه و شهوت پرست بودند . تیراژ کتاب در دوران ناصرالدین شاه ، ۵۰۰ نسخه بوده است ، در حالی که الان و بعد از گذشت ۱۶۰ سال ، ۳۰۰ نسخه شده است !! این فاجعه است !! این را به چه کسی باید بگوییم ؟ پس آنها مترقی بودهاند و ما عقب مانده ایم و فراموش نکنیم که در همان ولفگانگ فن گوته ، یک نسخه از اثر خود را به نام «دیوان غربی – شرقی» به دربار فتحعلی شاه ارسال می دارد ، زیرا دریافته بود که شاه ایران وقت اشعاری میسرائیده و به شعر اهمیت می داده …
او اضافه کرد : روزنامههای مترقی از دورههای قاجاریه بیرون میآید نه دوره رضاخان !! رضاخان سرکوب می کند . اولین تئاترهای مترقی ارامنه در رشت و تبریز را چه کسی سرکوب کرد ؟ رضاخان قلدر . چه کسی قمرالملوک وزیری را صبح فردای اجرایش دستگیر کرد ؟ تیمورتاش ، رئیس نظمیه رضاخان قلدر . چه کسی دهان فرخی یزدی را دوخت ؟ رضاخان قلدر . چه کسی جلوی کنسرت عارف قزوینی را گرفت ؟
تئاتر امروز ما هم در واقع رهاورد انقلاب مشروطه است . من فکر میکنم «بهرام بیضائی» ها ، «احمد شاملو» ها ، «فروغ فرخزاد» ها و «سیمین بهبهانی» ها ، زاده ی همان دوران هستند . من مخالف این هستم که میگویند انقلاب مشروطه شکست خورد . خیر . شکست نخورد ، جلوی آن انقلاب را گرفتند ولی تداوم آن ، روشنفکری پرمسئولیتی است که همه ما موظفیم مدام حسش کنیم . تئاتر امروز ، روزنامهها و کتابهایی که میبینیم از همان دوران است .
ادامه دارد …
***
بخش نخست مصاحبه / محسن حسینی : «جنگنامه ی غلامان» نمایشی ضد جنگ است و طنز گزندهای دارد