نقدی بر نمایش « باق وحش » به کارگردانی امیربهاور اکبرپور دهکردی به بهانه اجرا در سی و هشتمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر ؛

“باقِ وحش”ی متعهدانه یا نانِ بازوی خود را خوردن


« باق وحش » نمایشی دوست داشتنی است .

اثری که به نظر می رسد نمایشنامه اش با نگاهی هنرمندانه از « باغ وحش شیشه ای » تنسی ویلیامز الهام گرفته شده است ، نگاهی که علاوه بر هنرمندانه بودن ، نسبت به مخاطب بسیار متعهدانه و روراست است و به او دروغ نمی گوید و با تغییری هوشمندانه در نام نمایش از ابتدا اعلام می‌کند که این “باق وحش” به قلم فراز مهدیان دهکردی و به کارگردانی امیر بهاور اکبرپور است و نه چیز دیگری .

« باق وحش » یک نمایشنامه اجتماعی دارد منطبق بر مسائل و مشکلات امروز جامعه ما و خانواده های ایرانی و ما شخصیت هایش را می شناسیم و مشکلاتشان را درک می‌کنیم . در گام بعدی ما با یک دکور جذاب ولی ساده روبه‌رو هستیم . دکوری که چند ویژگی بارز دارد : کاغذ دیواریی که تداعی گر محیط خانه است ، پلکانی که سطح شیبدار آن در معنابخشی به بسیاری از المان های قصه کارکرد دارد ، یک روشویی که به کلیت دکور معنا و هویت می بخشد و شاید مهمترین عنصر است در فضا سازی و تعریف مکان و طبقه اجتماعی ای که قصه در آن رخ می‌دهد . بالا و پایین پلکان نیز در قدرت بخشی به شخصیت ها و غالب کردن یکی بر دیگری و نیز در القاء در خانه بودن و یا بیرون از خانه بودن شخصیت ها ( میل به گریز از خانه ) بسیار کارآمد است .

از دیگر ویژگی‌های مهم « باق وحش » بهره جستن از مفهوم زمان است . وقتی کارگردان به زمان سیالیت می بخشد و زمان رویداد ها از گذشته به حال و برعکس است و تماشاچی به خوبی و با کمک بازی بی نقص بازیگران و با طراحی لباس کار آمد و با کمک جستن از المان‌های صحنه به تغییر زمان پی می برد و همراه کارگردان در زمان سیر می کند ، لذتی بی بدیل را حس می‌کند ، لذتی که در خلق آن نباید هنر بازیگران « باق وحش » را نادیده گرفت ، بازیگرانی که با درک درست از پرسوناژها ، آنها را روی صحنه زنده کرده ، در زمان حرکت می دهند و به آنها هویت می بخشند .

در میان همه این جذابیت ها ، در میان  سیالیت زمان حال و گذشته ، در میان جستجوی رد پای شخصیت های « باغ وحش شیشه ای » در « باق وحش » ، در میان غلبه پرسوناژها بر هم و جابه جا شدن آنها از جایگاه خوبی به بدی و برعکس و در میان جنجال ها و دعواهای خانوادگی و سکوت و آرامش میان این دعواها ، تنها نکته ای که کمی تماشاچی را خسته می‌کند ریتم نمایش است و این ایراد بیشتر متوجه ریتم بصری است که تصویری است دائما یکسان که به علت سیالیت زمان ، حالتی خلسه وار برای تماشاچی ایجاد می کند که شاید این حالت خواسته کارگردان بوده باشد ، اما تماشاچی را از همراهی صد درصدی با اثر باز می‌دارد و ذهن او را از نمایش و فضای آن دور می‌کند ، که این حالت خلسه وار را با بهره جویی بیشتر و متنوع تر از نورپردازی و یا افکت های صوتی متناسب با اثر می توان برطرف کرد .

« باق وحش » نمایش خلاقانه و شریفی است که می تواند درسی باشد برای برخی از نویسندگان و کارگردانان تئاتر که اقتباس و بازنویسی و الهام گرفتن و… را با نوشتن یک اثر مجزا اشتباه می گیرند و یا اثر خود را به صرف الهام گرفتن و یا اقتباس کردن از یک نمایشنامه معروف با همان نام اولیه ارائه می دهند و تماشاچی را گول می زنند ، چرا که بلد نیستند « باق وحش » خود را خلق کنند و نان بازوی خود را بخورند ، کاری که نویسنده و کارگردان « باق وحش » توانسته اند آن را به خوبی انجام دهند .

المیرا نداف – نویسنده میهمان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *