تئاترفستیوال: مطلب زیر از سری نوشته های شما بینندگان عزیز است و انتشار آن الزاما مبنی بر تایید تئاترفستیوال نمی باشد.همچنین خوانندگان می توانند هرگونه یادداشت و ضدیادداشتی را در رابطه با این مطلب به سینمافستیوال ارسال نمایند تا در بخش یادداشت های شما قرار داده شود.
حسن جنت مکان امیری _ابزورد نویسها در پاسخ این سؤال که چرا اینگونه می نویسند، می گفتند فاجعه پیش از این اتفاق افتاده است و دنیا در مسیر پس از بحران گام برمی دارد. بنابراین نقطه ی عطفی نباید وجود داشته باشد. آنها اشاره به جنگ جهانی دوم داشتند و معتقد بودند دیگر فاجعه ای به بزرگی آن رخ نخواهد داد. بنابراین داستان نمایشهای این گروه بر این مبنا استوار بود که کلیه آگاهی ها پیش از این کسب شده و همه از عمق فاجعه آگاهند. اینها را گفتم تا برسم به نمایشی که اصلاً واقعگراست؛ از اصول کلاسیک نمایشنامه نویسی پیروی می کند و دارای نقطه عطفی است که برای تمام نمایشنامه های واقع گرایانه محمل داستان است. اما آنچه یک نمایش رئال را میتواند از مرز کلیشه نجات دهد، استفاده از اصلی است که بیش از همه ابزوردنویسها به آن اصرار داشتند: نمایش رویدادها پس از حدوث فاجعه. به این معنی که از ایده ی اصلی داستان نه به عنوان پایان آن بلکه به عنوان نقطه ی آغاز یا به عبارت دیگر ایده ی آن داستان استفاده نمود.
نمایش مثل تو، وقتی که خوابی کار شکوفه طاهری و متن مونا محمودزاده بیشتر از آنکه مجذوب کند، مجذوب میشود. مجذوب ایده ای که تمام المان های یک اثر نمایشی را به خدمت می گیرد تا خود را نشان دهد. داستان نمایش از آنجا شروع می شود که زن از محل کار به خانه برمی گردد و مرد مشغول آشپزی است. زن آرام آرام مقدمه چینی میکند تا چیزی بگوید. آن را میگوید اما در انتهای نمایش. زن که پیش از این فرزند مرده ای به دنیا آورده بوده اتفاقی را رقم میزند که برایش فاجعه بارتر از مرگ فرزندش نیست. اما سؤال همین جاست که آیا نمیشد داستان را از شب بعد از این اتفاق شروع کرد؟ به جای تعریف خاطرات در شب آخر زندگی مشترک و بازگو کردن تصمیم زن برای جدایی، شاید میشد به جای تمام آن مقدمه چینیها از آخر شروع کرد و به قیاس دو اتفاق تلخ زندگی این زوج پرداخت: مرگ فرزند و جدایی. این طور شاید بیشتر به اصل ماجرا پرداخته میشد و از بار دیالوگهای بی مصرف نیز کاسته میشد. به عنوان مثال استفاده از تکنیک تکرار راهی برای قیاس بیشتر دو فاجعه به دست میداد. تکرار موقعیتها نظیر رفتن برق، یا خوردن شام، یا پیدا نکردن شمع نمونه هایی از پایین ترین سطح تکرار بودند که اگر در قبل و بعد از فاجعه نمایش داده می شدند، قدرت تأویل نمایش را برای بیننده بیشتر می نمودند.
به امید روزهای بهتر و شادابتر برای گروه نمایش مثل تو، وقتی که خوابی.
خب که چی !؟!؟!؟
تکلیف نویسنده با خودش مشخص نیست !!! اصلا معلوم نیست چند چنده !؟
اولش با وسط مطلبش تناقض داره ! آخرش هم با اول و وسطش !!!