این روزها چهارسو “تئاتر” را تجربه می کند


نقدی بر نمایش “بیگانه” به کارگردانی مسعود دلخواه

تئاتر فستیوال

کامو را دوست دارم و بیش از هر اثر دیگرش ، حتی بیش از ” کالیگولا ” و ” سوء تفاهم ” ، “بیگانه” را .

و این دیدن تئاتری برگرفته از “بیگانه” را با دلهره ای شیرین همراه می کرد : دلهره ای که اگر نشود و در نیامده باشد چه ؟! و اگر درآمده باشد ، چه لذتی خواهم برد !

و چه لذتی بردم از دیدن “تئاتر” به معنای واقعی کلمه اش بر صحنه ای که مسعود دلخواه کارگردانی اش کرده بود .

“بیگانه” بعد از تاریک شدن سالن فرصت نمی دهد که به شک و دلهره ات دامن بزنی ، “بیگانه” ی دلخواه در همان اولین ثانیه به تو ثابت می کند که دراماتورژ و طراح و کارگردان از پس “بیگانه” بر آمده است :

یک تلنگر ناگهانی و شوکه کننده ؛ تابش نوری شدید به چشم مخاطب و القاء حال و هوای مورسو در لحظه شلیک و حتی القاءِ مورد شلیک قرار گرفتن : یعنی شدت و قدرت نور به حدی است که مخاطب بی آنکه صدایی بشنود ، صدای شلیک برایش تداعی می شود .

و این شروع عالی در همان دقایق نخست به تو ثابت می کند که با یک “تئاتر” واقعی روبرو هستی . تئاتری که خالقش همه ی المان های یک اثر صحنه ای را می شناسد و به جا و به موقع از آنها استفاده می کند ، استفاده ای که شاید در چهارچوب های بعضاً معیوب امروزِ تئاتر ایران جایگاهی نداشته باشند ، اما دلخواه شجاعانه و خلاقانه از این المان ها در چهار چوب اصولی تئاتر استفاده کرده است : بازگشت به ذات تئاتر ، گونه ای پست مدرنیسم اقتباسی . اقتباسی که هم در فرم و هم در محتوا جریان دارد .

اقتباس در محتوا که واضح است و روشن : اقتباس از رمان “بیگانه ” آلبر کامو و در واقع تبدیل یک رمان پر فراز و فرود – هم در روایت و هم در فرم – به نمایشنامه و تبدیل عناصر ناول (novel) به عناصر نمایشنامه . تلاشی که اغلب اوقات با شکست های پر سر و صدایی همراه بوده ولی این بار دلخواه توانسته است با یک دراماتورژی اصولی که صد در صد حاصل درک هنری و فلسفی کامو و آثار او است . دلخواه با جابه جا کردن عناصر روایت ، با شکستن زمان و مکان و با خلق گونه ای پست مدرنیسم سورئال گونه به این مهم دست یافته است .

و اقتباس در فرم : اتفاقی که شاید در کمتر اثری – حداقل در ایران – شاهدش بوده ایم . بهره جستن از سینما در تئاتر ، در هم آمیختن دو مدیوم متفاوت و یافتن نقاط هم پوشانی آن دو .

در واقع شانس موفقیت در اقتباس سینمایی از “بیگانه” چندین و چند برابر بیشتر از اقتباس تئاتری آن . “بیگانه” با فضاهای متغیر و پرتکرار داخلی به خارجی و خارجی به داخلی بسیار راحت تر و ساده تر به فیلمنامه و نتیجتاً به فیلم تبدیل می شود .

دلخواه اما با بهره جستن از المان های سینمایی و ترکیب آن با تئاتر ، هم اقتباس بهتر و راحت تری از یک رمان به یک نمایشنامه داشته است و هم با این روش ، فضایی سورئال و خلاقانه در نمایش ایجاد کرده است که در ایجاد ریتم بصری و صد البته ریتمی ذهنی برای مخاطب موثر بوده است .

علاوه بر این دکور و میزانسن های فعال در ایجاد ریتم مناسب بسیار خوب عمل کرده اند . حرکت چرخشی میزانسن ها ، بهره جستن معنادار از همه نقاط صحنه ، از گوشه ترین ها تا مرکز دکور و مطابقت آن با ابعاد صحنه سالن چهارسو ؛ نه تنها چشم مخاطب را خسته نمی کند ، بلکه در این چرخش ها و جا به جایی میزانسن ها ، قصه ی “بیگانه” ، علی رغم تغییر مداوم فضاها از داخلی به خارجی ، از آسایشگاه به قبرستان ، از رستوران به ساحل دریا ، کامل و جذاب برای مخاطب تعریف می شود .

به همه اینها اضافه کنید طراحی نور ، صدا و موسیقی این اثر که چنان به اصل اثر چفت و بست شده اند که هیچ ابهامی برای مخاطب باقی نمی گذارد ، حتی اگر اصل رمان را نخوانده باشد .

از موارد بسیار قابل توجه در طراحی صحنه و البته میزانسن پرسوناژ مورسو ، کنار قرار گرفتن مورسو در طول روایت است : او بیگانه ای است از جامعه و مردم برکنار مانده ( نقل به مضمون از کامو ) و زمانی که وسط صحنه قرار می گیرد در جوار تخت خوابی به شکل تابوت است و یا در کنار گیوتین .

علاوه بر همه اینها انتخاب بازیگران بسیار هوشمندانه بوده و ترکیب بازیگران حرفه ای در کنار جوان ترها نه تنها آسیبی به نمایش نزده است بلکه در ایجاد فاصله تماشاچی با برخی از پرسوناژها مفید بوده است . رحیم نوروزی نیز به خوبی از عهده ی پرسوناژ مورسو برآمده است : نگاهی سرد که دو دو می زند اما خالی نیست ، شبیه بی تفاوتی است اما بی تفاوت نیست ، شبیه پوچ گرایان است اما شاد و شنگول و با برنامه زندگی می کند ، شبیه لائیک ها است اما مسیحی تر از کشیش ها به اخلاق و زندگی و لذت از حیات و … معتقد است ، شبیه به اگزیستانسیالیست ها است اما اساساً ترس و لرزی در او نیست و می داند هر تصمیم اش بهترین است نه تنها برای خودش که برای همه .

و اینها علاوه بر محصول یک دراماتورژی صحیح و یک کارگردانی بی نقص ، محصول هنرنمایی یک بازیگر کار بلد است که در جایی میان سبک برشت و استانیسلاوسکی ، یک “بیگانه” تمام عیار را خلق کرده است .

دکتر مسعود دلخواه ، پایبند به تئاتر و ذات آن ، با راه رفتن بر لبه تیز یک اقتباس دشوار ، اثری را خلق کرده که لازم است همه آن را ببیند ، از حرفه ای ها و بزرگان تئاتر تا جوانان جویای نام و تا منتقدین و صدالبته تا مخاطبین عام تئاتر ، ببینند تا هم تجربه ای ناب از تئاتر را از دست ندهند و هم اینکه شاید این تجربه تا سال ها تکرار شدنی نباشد : مبالغه نمی کنم ( آنان که من را می شناسند و نوشته هایم را خوانده اند می دانند که اهل مبالغه نیستم ) ؛ تئاترِ واقعی این روزها چنان نایاب است که “بیگانه” را بایسته و شایسته است که این گونه توصیف کرد : این روزها چهارسو “تئاتر” را تجربه می کند .

المیرا نداف – نویسنده مهمان

۵ نظر ثبت شده است .

  1. قاتمی گفت:

    به قول حمیدرضا نعیمی عزیز بیگانه یکی از گنجینه‌های تئاتر ما است که در ذهن تماشاگر باقی می‌ماند.

  2. شیرین شاهی گفت:

    سلام من رمان بیگانه رو بارها خوانده ام و در جمعهای مختلف در تحلیل آن صحبت کرده ام و بسیار از دیدن این نمایش و خلق شخصیت های داستان لذت بردم

  3. نورعلی گفت:

    بیگانه از بهترین تئاترهایی بود که تا به حال دیدم
    خسته نباشید میگم به دکتر دلخواه عزیز

  4. ثهمورس گفت:

    حیف که تموم شد

  5. صدرالدین گفت:

    کار دکتر دلخواه همیشه بی نقص بوده همانطور که بهترین اجرا رو از دژاوو به روی صحنه بردند .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *