یادداشتی بر نمایش " سیندرلا " به کارگردانی سعید داخ

” سیندرلا ” یی بدونِ سِحر و جادو


تئاتر فستیوال

شنیدن اسم ” سیندرلا ” به عنوان نمایشی که قرار است به تماشای آن بنشینی ، همراه است با احساس نوستالژیک بسیار شیرینی که از داستانی افسانه ای و محبوب در وجودت نشأت می گیرد ، داستانی که در کودکی مان بارها آن را شنیده ایم و اکنون تشنه شنیدن و دیدن خلاقیت کارگردان اثر هستیم که این قصه را چگونه برای ما بازگو خواهد کرد .

” سیندرلا ” ی سعید داخ اما متفاوت از سایر اشکال اجرای این متن است . او ” سیندرلا ” را سوژه اصلی اجرا قرار داده و قصه اش حول آن شکل گرفته است . در ” سیندرلا ” ی داخ خبری از معجزه پری و دنیای خیالی نیست . بلکه او معجزه ، سِحر و جادو را از ” سیندرلا ” حذف کرده و موقعیت سختی برای سیندرلای محبوب ما رقم زده است .

داخ در “سیندرلا” بیش از همه به سوژه و نحوه بیان آن به مخاطب تاکید کرده و تمامی اجزای دیگر نمایش کاملا ساده شکل گرفته است . به معنای واقعی کلمه ، “سیندرلا” یک نمایش است . نمایشی که در امروز اتفاق می افتد و حرف نسل امروز و انسان های امروز را می زند .

در این اجرا برخلاف آنچه از افسانه سیندرلا و تصاویر رویایی اش در خاطرمان شکل گرفته ، صحنه کاملا خالی از آکسسوار است و این بازیگران هستند که با چیدمان میزانسنی که داخ به عنوان کارگردان برای آن ها طراحی کرده است ؛ در پرده های نمایش کنار یکدیگر قرار می گیرد و صحنه را خالی نمی گذارند و به آن معنا و مفهوم می دهند و فضا سازی می کنند . بازیگران این نمایش با استفاده ی به جا از حرکات بدن ، بیان مناسب و شیوا توانسته اند به درستی از پس اجرا بربیایند ، آنها به تنهایی بار القاءِ مفاهیم را به دوش دارند.

بازیگران “سیندرلا” همگی جوانانی هستند که برای اثبات توانایی هایشان با تمام قوا به روی صحنه آمده اند ؛ گرچه در صحنه هایی انتظار مخاطب را آن طور که باید برآورده نمی کنند ، اما تلاش آن ها برای اجرایی خوب قابل تحسین است . نقطه قوت و اصلی این بازیگران در کار گروهی شان معنا پیدا می کند . زیرا با توجه به طراحی میزانسن نمایش که مانند پازلی است که به مرور کامل می شود و به لحاظ بصری نظر مخاطب را به خود جلب می کند .

ولی آنچه بیش از همه درام را پیش می برد ، دیالوگ های این اثر است . دیالوگ هایی تاثیر گذار که در قسمت هایی از نمایش چنان اوج می گیرد که مخاطب انتظار دارد روند قصه همان گونه جنجالی پیش رود ؛ ولی ناگهان از ریتم می افتد و پایان می گیرد و روند خطی خود را ادامه می دهد . این نمایش در حقیقت خطی و سیر کاملا صعودی را برای واکاوی شخصیت‌ها و درون مایه آن طی می‌کند؛ طوری که ما رفته رفته به اصل ماجرا پی می‌بریم.

بخشی از دیالوگ های نمایش اختصاصا به نقد اتفاقات روز جامعه می پردازد ؛ ولی چون از فضای نمایش جدا است در خدمت داستان قرار نمی گیرد . زیرا کارگردان خواسته تنها نقبی به مسائل و معضلات اجتماعی زده باشد به همین خاطر از کار بیرون می زند .

ویژگی اصلی ” سیندرلا ” ی داخ در ساده بودنش است . داخ فرمی ساده را برای این اجرا در نظر گرفته است و تمامی اِلمان های نمایش من جمله طراحی صحنه و لباس در آن در نهایت سادگی شکل گرفته است . این سادگی در اجرا از دو منظر قابل توجه است ، اول تمرکز بازیگری که برای اولین بار با این نمایش به روی صحنه رفته است تنها به ایفای نقش خود و درست ادا کردن دیالوگ ها معطوف می شود و دوم اینکه تکلیف مخاطب را از ابتدا با اثر مشخص می کند به دور از هر گونه افراط و تفریطی از ابتدا منحصرا به سراغ قصه می رود و سعی در ساده بیان کردن داستان سیندرلای امروزی دارد .

نور پردازی درست و به جایِ این نمایش نیز در کنار سادگی اجرا بسیار چشم گیر است ، زیرا نورپردازی در این اجرا ، صحنه را تماما در خدمت نمایشنامه قرار داده است .

در آخر باید گفت که “سیندرلا” نمایشی است که می تواند مخاطبان را تا انتها با خود همراه کرده و نمره ی قبولی را از سوی آنها کسب کند ، یک ” سیندرلا ” ی دوست داشتنی مثل خودِ سیندرلا !

 

آرزو شفق – دپارتمان نقد تئاترفستیوال

۲ نظر ثبت شده است .

  1. هادی حوری گفت:

    سلام خانم شفق
    مطلب تان در باره سیندرلا را خواندم
    جدای از آنکه مفتخرم به کار کردن با دوست دیرینه ام سعید داخ به عنوان کارگردان این نمایش اما برایم جالب است که شما بعنوان منتقد و مخاطب چقدر راحت نویسنده نمایشنامه را حذف می کنید و هرگز به یاد نمی آورید که بخش عمده ای از آنچه در مورد مفاهیم و نگاه یک اثر نمایشی می بینید و گاه بصورت دیالوگ می شنوید بر آیند دانش و قلم نویسنده اثر است و نه الزاما کارگردان.
    البته این امر چندان تازگی ندارد و برای من پس از سالها نوشتن و البته خواندن چنین نقدهایی روال کهنه شده ایست که در این ایام بسیاری دوستان دچارش شده اند. در واقع این روزها شکسپیر و چخوف و برشت و ساعدی و بیضایی و …. هم زیر سایه نام کارگردانان قرار می گیرند، بنده که جای خود دارم. فقط جهت اطلاع خوانندگان این صفحه عرض میکنم که این نمایش یک نویسنده هم دارد که خوشبختانه هنوز نفس می کشد و زنده ست.
    در انتها مجددا عرض میکنم که با افتخار این متن را برای رفیق دیرینه ام سعید داخ عزیز نوشته ام.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *