«نگهبان و اژدها»، یک کهن‌الگوی ایرانی


یادداشتی بر ” نگهبان و اژدها ” به بهانه اجرایش در سی و چهارمین جشنواره تئاتر فجر

یادداشتی بر نمایش نگهبان و اژدها

«نگهبان و اژدها» به نویسندگی و کارگردانی «سحر رضوانی» در دومین روز از سی و چهارمین جشنواره تئاتر فجر در سالن استاد انتظامی واقع در مجموعه خانه هنرمندان ایران به روی صحنه رفت.

این اثر نمایشی روایتی ساده و تک خطی دارد که مشابه بسیاری از قصه‌های شرقی است. حکایت کاروانسرایی قدیمی و در حال ریزشی که موجودی به نام اژدها در زیرزمین آنجا محبوس مانده است. سپس به خاطر عدم حمایت‌ها در بازسازی کاروانسرا از سوی میراث فرهنگی، حکم تخلیه و ویرانی آنجا به نگهبان ابلاغ می‌شود. اما نگهبان که با صدای زیبای این موجود افسانه‌ای عجین و آشناست و چنان رابطه عاطفی با او دارد که به خاطر تخلیه کاروانسرا حاضر می‌شود او را – علیرغم مخالفت‌های شدید همسرش – به خانه‌اش که در اصل قصاب‌خانه قدیمی شهر است منتقل کند. نگهبان بعد از اخراج از کاروانسرا، کار جدیدی در معدن پیدا می‌کند و همسرش از غیاب او سوء استفاده کرده و آن موجود نحیف و زیبا را در قامت اژدها به یک گروه سیرک می‌فروشد. رئیس سیرک برای تماشایی‌ و اعجاب‌انگیزتر کردن این موجود دستانش را می‌برد و به جای آن بالهای آهنی می‌کارد و از او چیزی مشابه اژدهای نمایشی در می‌آورد و او را بدل به یک کالا در سیرک خود می‌سازد. نگهبان که در اعماق تاریکی‌های معدن تاب تحمل تصوراتش درباب اژدها را نداشت کارش را ول می‌کند و وقتی برمی‌گردد و با اژدهای جعل شده مواجه می‌شود با ساطور به سیرک حمله می‌کند و به خواست خودِ اژدها او را شقه شقه می‌کند و از بین می‌برد تا موجودی که بدان بدل شده است نابود شود.

این اثر نمایشی به‌خاطر ریشه‌ایی که در سنت قصه‌نویسی شرقی دارد سراسر استعاره و نماد است. در این متن، ابتدا ما با کاروانسرایی قدیمی و در حال ویرانی مواجه می‌شویم که در حال فروریزی است و همین نمادی از ویرانی است که به سراغ اژدها و به نوعی نگهبان عاشق‌اش می‌آید. یا به زبان شاعرانه و به نقل از فرخزاد می‌توان نوشت: «در کوچه باد می‌آید/ این ابتدای ویرانی است». یا همچنین ساختمان قصاب‌خانه، خون‌آبه‌ای مخروبه است که تمام سقف اش سوراخ و در حال ریزش است و فضایی است با گوشت‌های آویزان که نشان از قتل و کشتار دارد. این جنس نمادها و نشانه‌ها در کار بسیارند. می‌توان حتی شخصیت‌ها را نمادپردازی کرد، نگهبان می‌تواند نگهبان بهشتی باشد که با پریان در ارتباط است، زن قصاب آن قاتل ناخواسته‌ای است که در ازای مال دنیا انسانیت را فراموش می‌کند، یا دختربچه نمادی از معصومیتی است که  در اژدها نهفته است.

می‌توان ریشه‌های اسطوره‌شناختی این قصه را نیز لحاظ کرد، داستان‌های مربوط به جن و پریان که نمونه‌های مشابه بسیاری در سنت روایی ایرانی داریم. یک پری که دست آخر در هیأت یک اژدها درمی‌آید و نگهبانی که او را از بین می‌برد تا تصویر همان پری خوش صدای زیباروی در ذهنش حک شود. جدال بین خیر و شری که مثلاً در درون مایه شاهنامه فردوسی و کهن‌الگوی (آرکی تایپ) روایت‌های ایرانی به وفور یافت می‌شود.

اما به نظر می‌رسد نویسنده این متن از عناصر زیبایی‌شناسی مدرن ( از سازهای موسیقی گرفته تا نحوه طراحی صحنه مینی‌مال و فضاسازی‌ها ) در بیان روایت تک خطی‌اش استفاده می‌کند که باعث می‌شود متن از دایره اسطوره‌شناسی خارج گشته و به نوعی با عناصر مدرن شهری مرتبط گردد. این که یک پریِ خوش‌خوان و زیبا روی توسط یک گروه سیرک به یک اژدهای واقعی تبدیل می‌شود و به نمایش درمی‌آید یادآور داستان «هنرمند گرسنگی» کافکاست. هنرمندی که روزهای متمادی غذا نمی خورد و رکورد اعتصاب غذا را تا غایت ویرانی دنبال می‌کند. می‌توان از این منظر به رابطه اژدها ( اگر چه شخصیت اسطوره‌ای است) با جامعه مدرن اشاره کرد و تعاملی که باعث می‌شود مخاطب وضعیت‌های مشابهی را در ذهن خود تداعی کند که نشان از انسانیت بربادرفته توسط اجتماعات مدرن دارد. به‌ ویژه تصویری در این اثر به نمایش گذاشته می‌شود که در آن اژدها صورتک خود را به دختر نگهبان می‌دهد و رئیس سیرک به دنبال او روانه می‌شود، گونه‌ای تکرار که انگار متن قصد دارد بگوید این اتفاق مخصوص افسانه‌ها نیست، اژدها موجودیست همچون دختربچه نگهبان با تمام معصومیت‌هایش که ممکن است روزی به یک کالای نمایشی بدل شود. اما این تصویر ساده و این جنس تمهیدات برای بالا بردن تعامل متن با مخاطبانش کم و نابسنده جلوه می‌کند.

طراحی صحنه این اثر به‌طرز مینی‌مال طراحی شده و به خوبی بازنمایانگر دو فضای موازی است که با هم پیش می‌روند، فضای خلوت با دیوارهای اطراف آن که هم یادآور معماری چهارطاقی و ایوانی کاروانسراهای ایرانی است و هم فضایی است که سلابه‌های آویزان از آن و خون‌آبه‌ای که روان است تلفیقی درخور توجه را میان سنت و مدرنیته  در فضا ایجاد می‌کنند. یعنی ما با کمترین حجم دکور و آکسسوار صحنه شاهد فضاسازی‌های متفاوتی حتی به غیر از دو فضای اصلی از جمله فضای سیرک را  شاهد می‌شویم. بازی خوب و پر انرژی زن نگهبان که به نوعی نبض و ریتم کار را در دست دارد، بازی دیدنی  است که با مخاطبش ارتباط می‌گیرد و ریتم کار را که نسبتاً قصه‌ای کشدار است حفظ می‌کند.

اما با تمام تمهیداتی که نویسنده و کارگردان اثر خانم «سحر رضوانی» در به روز کردن متن و آداپته کردن افسانه به یک وضعیت مدرن کرده است، با این حال می‌توان گفت ما با نمایش کاملاً ساده‌ای مواجه هستیم که اگر عناصر زیباشناختی آن از جمله دکور و بازی را از آن کسر کنیم دست آخر چیزی جز یک قصه‌گویی ساده برجای نمی‌ماند و چنان تعلیق‌هایی را ندارد که بتواند اتصال محکمی با وضعیت انضمامی مخاطبانش داشته باشد.

امضاء محفوظ – تئاتر فستیوال

به درخواست نویسنده این مطلب ، نام نویسنده نزد تحریریه تئاتر فستیوال محفوظ است .

يک نظر ثبت شده است .

  1. سامان کهبدی گفت:

    موافقم دکور نمایش خیلی خوب بود .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *