نیروی خیال، میراث آن روزهایمان


اشاره : یادداشت زیر نوشته ی رامین سیار دشتی ، کارگردان و بازیگر تئاتر است که در ویژه نامه ی تئاتر فستیوال با نام بهار فستیوال به مناسبت فرا رسیدن بهار ۱۳۹۴ منتشر شده است .

تئاتر فستیوال

بچه که بودیم، یک دل خوشی ساده مان خلاصه میشد در سفر با خانواده به شمال یا باغچه ای در روستای آبا واجدادی پدربزرگ ولذت شیطنت سر بیرون کردن از پنجره ی ماشین… علی رغم توصیه های پدر و مادر در باب خطرناک بودن این کار، باز عشقمان می کشید سر و دستمان را از پنجره بیرون کنیم… باد خنکی که به صورتمان می خورد و در گوشمان می پیچید و گاه باز نگه داشتن چشمها را دشوار می کرد… دیدن ردیف درختها که به سرعت از برابر چشمانمان می گذشتند و سایه های بلند و متناوبشان در انتهای روز، پرشهای نوری دستگاه آپارات پدر را تداعی می کرد… جیغ زدنهای گاه و بیگاه هنگام گذشتن از تونل و شگفتی دیدن دهانه نورانی انتهای تونل در دل تاریکی… کلنجار رفتن با سرعت بادی که مدام می خواست کف
دستمان را که از پنجره بیرون گذاشته بودیم به عقب خم کند… همگی در یک چیز خلاصه میشد: لذت عبور کردن و پشت سر نهادن دنیا… هر چه سرعتمان بیشتر بود، شادیمان هم عمیقتر میشد انگار… امروز شاید اندکی از آن روزها بزرگتر شده باشیم… اما
هنوز کودکی هستیم داخل ماشین زمان که کمی بیش از سرعت آنروزها به پیش می رود… بسوی جاده ای که انتهایش را مثل آنروزها نمیشود دید.. آنقدر سریع به جلو می تازد که گاه باید تمام سلولهای مغزمان را مثل رشته های کاموای مادربزرگ در یه رج ممتد بالا و پایین با دقت و ظرافت کنارهم بچینیم تا تصویری از آنروزها دوباره در خاطرمان نقش ببندد… فرقش در اینست که شور و نشاط دیروز جایش را به سکوت و نگاه عمیق داده… سرعت این ماشین که قبلا شگفت انگیز بود، حالا شاید ملال انگیز و آمیخته با درد باشد . . .

برای دریافت ” بهار فستیوال “ کلیک کنید .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *