کارگردان “آخرین بازی”: قلم استادمحمد را دوست دارم


بهروز سروعلیشاهی نمایش “آخرین بازی” نوشته ی محمود استادمحد را این روزها در تماشاخانه استاد انتظامی خانه هنرمندان به روی صحنه می برد. به همین بهانه تئاتر فستیوال، گفت و گویی را با بهروز سروعلیشاهی، کارگردان اثر ترتیب داده است.

تئاتر فستیوال

لطفا بیوگرافی ای از خودتان بگویید؟

من بهروز سروعلیشاهی هستم. متولد سال ۵۹. فوق لیسانس کارگردانی و لیسانس بازیگری از دانشگاه هنر و معماری تهران مرکز.

دلیلتان برای انتخاب این متن را برای ما بگویید.

من این نمایش را ۶ سال پیش در دانشگاه اجرا کردم. در آن زمان استادمحمد زنده بود و کار را دید. اوایل ما را تحویل نمی گرفت و ما را نمی شناخت. ما در یک فرهنگسرا تمرین کردیم و کار را برای بازبینی دادیم آن زمان متوجه شدند در بازی و سایر موارد، کار خوب شده است. در حین اجرا دو،سه بار کار را دید. خیلی آدم افتاده ای بود، می آمد و روی زمین می نشست. اجرای خوبی بود ولی اشل دانشگاهی بود. نقش حیدرمان، این آقا نبود، کس دیگری بود. بعد شش سال من تصمیم گرفتم کار را دوباره بسازم. به خاطر اینکه فضای کار را خیلی دوست دارم. این کار یک اتمسفری دارد و از لحاظ دراماتیک، یک فضای سنگینی دارد. خود آقای استادمحمد به من گفت کارهای دیگر مثل “شب بیست و یکم” را کار کن. من چند جلسه تمرین کردم. متوجه شدم به دلیل فضای سنگین که کار دارد، نمی توانم. حالا این را به خاطر لحن بچه تهرانی که در کار بود، من خیلی دوست دارم. چون خودم هم تهرانی هستم و کارهای استادمحمد را دوست دارم. به طور کلی قلم او را دوست دارم.

راجع به نمایشتان توضیح دهید.

این نمایش راجع به کسی است به نام شروین که قبل از انقلاب ایران یک هنرپیشه مطرح و سوپراستار بوده. زمانی که انقلاب می شود و در آن شرایط، مثل خیلی های دیگر ممنوع الکار می شود و مجبور به مهاجرت اجباری می شود. ما زندگی این آدم را بعد از گذشت ۱۷، ۱۸ سال از انقلاب که در لس آنجلس در یک شرایط حداقلی زندگی می کند، داریم. دیگر از ثروت قبلی خبری نیست ولی همچنان فکر می کند که آن شروین بزرگ سینمای ایران است. کما اینکه کارنامه ی خوبی هم داشته ولی شرایط اجتماعی و سیاسی جامعه عوض شده است.به نوعی زندگی بهروز وثوقی را تداعی می کند. خود استادمحمد هم می گفت که: بهروز وثوقی مرا دید و گفت، من را فیلم کردی، من را در این کار دست انداختی. که در جواب، استاد محمد گفت: نه، این زندگی همه است. شما الان سمبل آن شدید.

شما چه تغییراتی در متن نمایشنامه دادید؟

من تنها تغییری که در متن دادم مربوط به آخر نمایش می شود، حیدر برای شروین بلیت ایران می خرد و می گوید این بلیت را بگیر و به ایران برگرد. و بعد از آن بازی آخر که انجام می شود، شروین می گوید من به ایران برنمی گردم و شما نمی توانید مرا بفرستید ایران. من همین جا می مانم و بعد از آنکه شروین چاقو می خورد و در آن حالت دست و پا می زند، دستش را بلند می کند که بلیت ایران مرا بده و بلیت ایران مرا بده و به همه بگو که شروین هنرپیشه بود و روی صحنه مرد. نمایشنامه به این صورت است اما طراحی صحنه کار کاملا با آنچه در متن نمایشنامه است، متفاوت است. اگر در متن نگاه کنید یک زندگی فقیرانه ای حاکم است. شاید در صحنه هم خودش را را نشان دهد. اما ما در صحنه، تماشاگر را هم در نظر گرفتیم که تا حدی چشم نواز هم باشد. و این لته های بزرگ در واقع عین خبرهایی می ماند که این برای خودش درست کرده و بین این ها دارد حرکت می کند. آیینه اش هم آیینه ای است که اصلا نمی تواند خودش را در آن ببیند، چون واقعیت این آدم نمی تواند دیگر ببیند.

در بروشور نمایش از کارهای آینده گفتید. راجع به آن توضیح دهید.

” اتوبوسی به نام هوس” نام نمایشی است از تنسی ویلیامز. اگر شرایط فراهم شود در تماشاخانه استاد مشایخی در شهریور ماه اجرا می شود که متنی است که من دراماتورژیش کردم تا طوری شود که بتوان اجرا کرد. چون متن جوری است که در شرایط اجتماعی ما نمی شود اجرا کرد. این کار را قرار است اجرا کنم. بهر حال من این کار را دوست داشتم، به خاطر کاراکتر بلانشوآ و تنسی ویلیامز که آنقدر شخصیت پذیری اش قوی است، آدم دوست دارد سمت این کارها برود .

۳ نظر ثبت شده است .

  1. جواد ی گفت:

    همچین یه عکس بزرک از شادروان محمود استاد محمد کار کردن رو پوستر انگار قراره دوباره زنده بشن بیان رو صحنه … !!!
    کار آخرین بازی رو میگم.

  2. سهراب گفت:

    والا ما این کارو دیدییم حیف این همه پول و این همه وقت ک واسش گذاشتیم . هیچ ربطی هم به مرحوم استاد محمد نداره ….
    خدا رحمت کنه … چقد ازش سواستفاده میکنن اینها !!!!!!!!!!

    • morteza گفت:

      موافقم با سحراب خان
      اصلا روح نمایشنامه ی استاد محمد رو نابود کرده بودن تو اجرا …… !!!!!!!!! فاجعه بود .. من خودم استادمحمد رو ۱۸ ساله میشناختم . اگه بود و این کارو میدید فحش کش میکرد این کارو … خداش رحمت کنه .. شانس اورد زود مرد این روزا رو ندید .

پاسخ دادن به سهراب لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *