یادداشتی بر نمایش "سرزمین های شمالی" به کارگردانی شیما عرب به بهانه اجرایش در سی و هفتمین جشنواره تئاترفجر

رویایی تلخ اما دوست داشتنی


“سرزمین های شمالی” سوژه ای غم انگیز دارد و به شدت مخاطب را تحت تاثیر خود قرار می دهد .
سوژه ای که با یک کارگردانی خوب عجین شده و نمایشی را به مخاطب ارائه می دهد که قابل تحسین است . این نمایش بر سوژه ای دست می گذارد که از دنیای هیچ مخاطبی دور نیست . به روابط مادر و دختر و فقدان مادر در زندگی دخترش می پردازد و سوژه ای را عنوان می کند که هم برای مخاطب ملموس است و هم قابل درک .

شیوه اجرایی نمایش شکل روایی دارد و قصه ای پرکشش را روایت می کند ، یکی از ویژگی های این نمایش این است که مدام مخاطب خود را در مرز حدس و یقین معلق نگاه می دارد .
دکور نمایش کاربردی ، ساده و زیبا است که چهار فضای متفاوت را تشکیل می دهد ، هر یک از این فضاها با پرده هایی از یکدیگر جدا شده اند که مرز بین رویا و واقعیت را نشان می دهد . در صحنه هایی از نمایش ،  پرسوناژ ها در پشت پرده قرار دارند و واضح دیده نمی شوند ،  در صحنه های دیگر ، پرسوناژِ نمایش این پرده را کنار می زند و مخاطب را از حقیقت داستان مطلع می کند . به طوری که وقتی اولین بار ما با کارکرد پرده در نمایش مواجه می شویم ، بسیار تماشای آن لذت بخش است زیرا مخاطب ابتدا گول قصه را می خورد بعد صحنه برایش عیان می شود و کاملا سوبژکتیو پرده کنار زده می شود تا او با واقعیت روبرو شود . این پرده مرز بین شک و یقین را نشان می دهد و طراحی آن بسیار هدفمند و کاربردی است .
نمایش سه پرسوناژ اصلی دارد و قصه حول آنها می چرخد . در صحنه نخست این نمایش ما شاهد مونولوگ گویی یکی از پرسوناژ ها هستیم و سعی در کشف قصه داریم ولی آنچه تماشای ادامه ” سرزمین های شمالی ” را برای مخاطب جذاب می کند  ، غافلگیری هایی است کارگردان در قصه و اجرا برای مخاطب ایجاد می کند .

او مخاطب را با اطمینان به نقطه ای می رساند که گمان می کند از قصه باخبر شده است و ناگهان با طرح مسئله ای دیگر ، او را غافلگیر می کند و بعد بر سوژه ای دیگر از قصه دست می گذارد . این روند تا دو سوم کار با همان کیفیت مطلوب پیش می رود . اما پایان بندی نمایش دچار ضعف می شود و در نتیجه ما در پایان شاهد یک نمایش یک دست نخواهیم بود . “سرزمین های شمالی” با آنکه درامی است از زندگی، بدون صحنه های خسته کننده با توجه بسیار به جزییات و با روایت قصه ای با فراز و فرودهای زیاد و جذاب ولی پایان بندی آن به اجرا لطمه می زند .
علاوه بر پایان بندی نمایش ، آنچه از کیفیت اجرا می کاهد ، بازی بازیگران است . مونا احمدی با آنکه نویسنده این نمایش است و به شدت در نقش خود فرو رفته است ولی باز هم آنچه باید را به مخاطبش ارائه نمی دهد . حتی در دیالوگ گویی هایش آنقدر در بهت و اندوه فرو رفته است که بازی درستی از او نمی بینیم . تنها دیالوگ هایی را خرده و خرده و ناتمام بیان می کند . بازیگر مرد این نمایش ، نقش های متعددی را بر عهده دارد ولی متاسفانه نتوانسته است از پس نقش های خود برآید و در مجموع یک بازی ثابت از او می بینیم .
در پایان می توان گفت استفاده از حداقل ها در نمایش بسیار ارزشمند است . کارگردان توانسته از فضا و صحنه به درستی استفاده کند و میزانسن هایی کاملا اصولی را برای اجرا طراحی کند . ولی بازی بد بازیگران ، زحمات کارگردان را اندکی بی ارزش جلوه می دهد و او را از همراه شدن با قصه دور می کند . 

نسترن داوودی – دپارتمان نقد تئاتر فستیوال

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *