“کرگدن ” در سوگ مؤلف یا نقدى بر نظریه ى مرگ مؤلف


نقدى بر نمایش ” کرگدن ” به کارگردانى نصیر ملکى جو

نمایش کرگردن پیشنهاد نمی شود

آنچه به کارگردانى نصیر ملکى جو و با عنوان ” کرگدن ” این روزها روى صحنه است مصداقى است بر این که مؤلف نخواهد مرد و نمی توان مؤلف را کشت و مؤلف کارکرد خود را از دست نخواهد داد و مؤلف ، مؤلف است و خالق است ، انگشت است که اثرى دارد واضح و مشخص و یکتا و منحصر ؛ چرا که :

١- اگر در این اجرا مؤلف مرده است و کارکردى ندارد ؛ پس چرا نام نمایش را تغییر نداده اند ؟ چرا “بز” ، “مرغ” یا هر نام دیگرى نه ؟! مگر کلمه کرگدن چه کارکرد و اثرى دارد که کلمات دیگر ندارند ؟ پس در اولین قدم مؤلف زنده است و حَى است و حاضر و هنوز و سال ها بعد از این هم ” کرگدن ” یعنى یونسکو و این نه تنها در اسم و پیشخوان است ؛ بلکه کرگدن از یونسکو به بعد معرف و خالق فضا و موقعیت ابزورد است و خواهد بود . چنانکه خود کارگردان این اثر در یادداشتى که در بروشور منتشر کرده است از عنوان ” کرگدن شدگى ” بهره جسته است . حال آنکه مى شد بسیارى لغات روانشناسانه و یا جامعه شناسانه ى جایگزین یافت . اما بى شک ” کرگدن ” یونسکو ، ” کرگدن ” یونسکو است و بهترین تمثیل براى حالات ابزورد مورد نظر مؤلف . چنانکه خود ملکى جو نیز على رغم ادعا و على رغم میل و تلاشش به گریز از مؤلف ، ناگزیر و لاجرم در دام افتاده است و خود نقیض قضیه ى مرگ مؤلف شده است .

٢- مؤلف نخى در درست دارد که یکایک مهره هاى یک قصه و فضاى دراماتیک آن را پشت هم و با ترتیبى اصولى و البته هنرمندانه به نخ می کشد و به شکل مورد نظرش می چیند و در واقع به هم وصل می کند . حال اگر ما مؤلف را حذف کنیم، نادیده بگیریم و به قولى بکشیم ؛ همه ى آن مهره ها  و عناصر قصه و درام و … از هم مى پاشند و نتیجه می شود از هم گسیختگى نمایش ملکى جو ؛ از هم گسیختگى هم در محتوا و هم در فرم ؛ نمایشى که نه قصه دارد و نه عناصر درام را منظم و ریتمیک چیدمان کرده است ، نه میزانسن هایش سوژه را در مسیر تبادر به ذهن مخاطب هدایت مى کند و نه تلاش بازیگرانش می تواند معایب نمایش را پوشش دهد ، نه ابزورد است ، نه نهیلیستى و نه فانتزى ، آشفته بازارى است حاصل از مرگ مؤلف به دست کارگردان .

٣- و حتى اگر فرضا ملکى جو مى توانست این مهره ها را در نخى جدید و به فرم و شکل مورد نظر خودش بچیند و اثرى منظم ، ریتمیک ، قصه گو و بر مبناى درام خلق کند ؛ باز هم این کار را با مهره هاى موجود در نخ یونسکو انجام داده است . پس مؤلف نمرده است و باز هم ما فضاى ابزورد “کرگدن” یونسکو را شاهد خواهیم بود و این اتفاقى است که ما در اکثر آثارى که نویسنده و در واقع مؤلف درجه یک از کارگردان یا مؤلف درجه دو جدا است ، به ویژه در آثارى که این مؤلف درجه دو تلاش مى کند متن را با نگاهى متفاوت و خاص و چه و چه به روى صحنه ببرد ؛ شاهدش هستیم.

پس مؤلف بودن امرى است که در طول قرار دارد ؛ از بالاترین درجه شروع می شود و به صفر میل می کند .  بى شک آنکه نمایشنامه اى را مى نویسد مؤلف درجه یک است و جزء لاینفک اثر و در طول او و در درجات بعدى ، کارگردان و طراح و دراماتورژ قرار می گیرند  و نهایتا در نقطه نزدیک به صفر این خط طولى ، بازیگر است که اساسا مؤلف نیست .

پس بزرگترین ایرادى که بر این اجرا از ” کرگدن ” یونسکو وارد است از هم گسیختگى ، بى نظمى ، بى منطقى و آشفتگى همه پدیده هاى نمایشى است که از مرگ مؤلف توسط کارگردان و نادیده گرفتن او و کارکردش منجر شده است .

” کرگدن ” ملکى جو بسیار نمایش پرهزینه اى است . پر است از دکورهاى جذاب ، بزرگ ، خارق العاده ( به معناى آنچه غیر از عادى است ) اما بى کاربرد است و حتى سرگرم کننده نیست ؛ فقط گول زننده است و پر زرق و برق و شاید بتوان گفت که توهین به تماشاچى است ؛ چرا که او را سطحى نگر فرض کرده است و ساده .

بازیگران بسیار زحمت کشیده اند و رنج زیادى را براى این اجرا تحمل کرده اند  ، اما گویى در هوا بذر کاشته باشند ؛ بى فایده بوده است و یکى از علل بیهوده ماندن این  تلاش بلا استفاده ماندن سن و صحنه نمایش است . یعنى تماشاچى بیشترین زمانى که یک بازیگر را روى صحنه و در حال دیالوگ گفتن و اکت مى بیند یک تا دو دقیقه است و ما بقى نمایش آمد و رفت بازیگران از این سو به آن سوى سن است ؛ با راه رفتن هاى عروسکى آزاردهنده و دیالوگ هاى بریده و نصفه و نیمه . که همه اینها فرصت دیده شدن اثر و فرصت القاء فضاى نمایش به تماشاچى را بسیار بسیار کوتاه  می کند و نهایتا تنها چیزى که تماشاچى را دلگرم به دیدن ادامه نمایش مى کند شاید دیدن یک دکور یا آکسسوار خارق العاده و عجیب و غریب دیگر باشد ؛ یک سیرک تمام عیار .

نصیر ملکى جو در این نمایش چنانکه خود معتقد است و در بروشور نمایش عنوان کرده است که : ” کرگدن شدگى چون داغى بر پیشانى ، بر صورت جهان سومیان نقش مى بندد . ” ؛ خود دچار این کرگدن شدگى و از خود بیگانگى است و اثرش نیز حاصل همین الیناسیون و جهان سومى بودن است . در واقع او خود یک جهان سومى دچار کرگدن شدگى است که ماحصل همه اینها شده است اثرى اینچنین . *

_______________________________________________

* هدف از آنچه در این پاراگراف ذکر شده است توهین به صاحب اثر نیست و تنها نقد اثر است ؛ اما اگر عده اى آن را توهین تلقى مى کنند ، بد نیست که به بروشور این نمایش رجوع کنند . توهینى که کارگردان به مخاطبان اثرش در یادداشتى در این بروشور کرده است نتیجه اش لاجرم شده است پاراگراف فوق .

المیرا نداف – نویسنده مهمان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *