یادداشتی بر نمایش " مرد شده " به کارگردانی آسو بهاری به بهانه اجرای آن در سی و هفتمین جشنواره تئاترفجر

یک کلی گویی غیرقابل دفاع


قصه نمایش ” مرد شده ” ، به اتفاقات شهر کوبانی سوریه ، در زمانی که به تصرف گروه تروریستی داعش درآمده بود ، می پردازد . وقتی که زن ها در خط مقدم دفاع از شهرشان حضور داشتند و قرار است قصه ی این نمایش با قهرمان محوری یک زن پیش برود . اما متاسفانه بن مایه قصه ، پی رنگ ها و خرده پی رنگ ها و همین طور شخصیت پردازی در متن به درستی شکل نگرفته است و تلاش نویسنده برای روایت فجایعی که در این شهر در حال رخ دادن است ، محدود به دیالوگ هایی شده که بدون پرداخت درست و کافی ، فقط از سمت پرسوناژها بیان می شوند ، در نتیجه تبدیل به شعارهایی می شوند که تاثیری بر مخاطب ندارند .

همزمان با ورود تماشاگر به سالن یک نوای غمناک کردی پخش و در ادامه فیلم هایی مستند از خبر محاصره شهر کوبانی توسط داعش در خبرگزاری ها به نمایش در می آید . سپس با صدای شوک آور رگبار گلوله ، نمایش شروع می شود . علی رغم این شروع خوب ، در ادامه  با آن که قصه ی نمایش شخصیت محور است و حول مقاومت و شجاعت پرسوناژ زن قصه می گذرد ، شخصیت پردازی ها و قصه گویی به خوبی انجام نمی شود ؛ در نتیجه حسی به مخاطب منتقل نمی گردد و مخاطب با قهرمان اثر همراهی نمی کند .

بازیگران این نمایش با اینکه اجرای عمومی خود را پشت سر گذاشته اند و به خوبی از پس لهجه ی کردی برآمده اند اما گویا با آکسسوار صحنه بیگانه هستند . به عنوان مثال هر چهار بازیگر این نمایش در صحنه های مختلف ، نان می پزنند . بازیگر اول موقع آوردن آرد به بازیگر دیگری برخورد کرد و روی لباس آن بازیگر و روی زمین آرد پاشیده شد و در صحنه دیگری فراموش کرد که نان روی آتش است و نان او سوخت . دیگری با کفش روی وسیله ای که با آن نان می پزند پا گذاشت و آن را خاکی کرد . سومی با آنکه زخمی است و مثلا پای او از ناحیه ران درد می کند ، به شکل خنده داری ، روی زانوهای خود نشست و راکوردش را فراموش کرده است . بازیگر بعدی ، گویا در عمر خود با خمیر نان تماسی نداشته ، چنان خمیر را بر دست گرفته که گویی چیز چسبناک بدی را روی دست نگه داشته است و می خواهد از شر آن خلاصی یابد . این بیگانگی با آکسسوار صحنه ، باعث می شود حرکات بازیگران تصنعی به نظر برسد و ارتباطی که لازم است را با مخاطب برقرار نکند .

سایر عناصر نمایش از جمله نور ، صدا و … ابدا در خدمت اثر نیستند . کم و زیاد شدن نور صحنه ، در لحظاتی که قرار است برای مخاطب التهاب ایجاد کند ، کارایی لازم را ندارد و التهاب تقلبی ایجاد می کند . تنها در یکی از قسمت های ابتدایی نمایش که پرسوناژ زن در حال توصیف صحنه ای است ، قطع شدن نور و تاریک شدن فضا ، به مخاطب کمک می کند توصیفات او را در ذهن خود تجسم کند و در واقع تاریک شدن فضا با دلیل منطقی قطعی برق آن منطقه جنگی ، در خدمت اثر قرار گرفته است .

بدتر از آن هم عنصر صدا است . در چند صحنه ، از صدای سوت ممتد ، به مدت نسبتا طولانی استفاده شده است که این مخاطب آزاری ، نه موقعیتی در صحنه نمایش می سازد و نه در شکل گیری فضا کمک می کند .

روی صحنه ، دوربین هایی در زوایای مختلف تعبیه شده است و فیلم های آن به صورت زنده ، روی دو صفحه نمایش  ، رو به روی مخاطبان به نمایش در می آید . فیلم هایی که اگر به طور کلی از نمایش حذف شوند ، هیچ تاثیری بر نمایش ندارند . نه جزئیات بیشتری را از صحنه نمایش به مخاطب نشان می دهند و نه به پیشبرد قصه کمکی می کنند . کارگردان اثر ، حداقل می توانست برای نشان دادن اتفاقات خارجی خانه ای که نمایش در آن می گذرد یا مستندات واقعی ، از فیلم استفاده کند .

در پایان باید به این نکته اشاره کرد که تراژدی رخ داده در شهر کوبانی ، به اندازه ای تلخ و دردآور است که پرداختن به قصه ای کوچک از آن می تواند روی مخاطب اثر بگذارد . اما وقتی کارگردان با چنین سوژه ای زیست نکرده و حرف مشخصی نداشته باشد ، اثر او تبدیل به یک کلی گویی می شود که نه قابل دفاع است و نه به اثری ضد جنگ و اثرگذار تبدیل شده است .

مینا محمدی پور – دپارتمان نقد تئاتر فستیوال

يک نظر ثبت شده است .

  1. گلی گفت:

    این نمایش طراحی صحنه جالبی داشت ولی اون دوربین ها متوجه نشدم برای چیست ؟!

پاسخ دادن به گلی لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *