تلاش “اودیسه” خلق جهان های جدید است/یادداشتی از امین طباطبایی نویسنده و بازیگر نمایش “اودیسه”


نمایش “اودیسه” به کارگردانی آرش دادگر این روزها در تالار حافظ به روی صحنه است . یادداشت زیر که به قلم امین طباطبایی نویسنده و بازیگر این نمایش نوشته شده و در اختیار وبسایت تئاتر فستیوال قرار گرفته را می توانید در ادامه بخوانید :

تئاتر فستیوال

والتر بنیامین:

” هر تصویری از گذشته که زمان حال آن را به منزله‌ی تصویری از آنِ خود به شمار نیاورد با خطر ناپدید شدن روبه روست”

جهان ِ نمایشِ اودیسه یک ویرانه‌است، یک خرابه است، اودیسه نمایشی است تکه تکه شده و مثله شده. همانند مخلوق فرانکشتاین هر تکه‌اش از گوری و ویرانه‌ای کِش رفته شده است. حتی زمان‌ها و مکان‌ها از این سرقت در امان نبوده‌اند. همه چیز چپاول شده است، از کهکشان‌های دور گرفته تا اعماق اقیانوس. چنین مخلوقی زمخت و نابهنجار است. در دست جای نمی‌گیرد و گریزان است. اودیسه سعی دارد فاصله‌اش را با مخاطبش حفظ کند، او تن به نمادینه شدن نمی‌دهد و تمایلی ندارد به چنگ بیاید. این اثر در یک فرار بزرگ نوشته و اجرا شده است، همانگونه که تم اسطوره‌ای‌اش حرکت و سفر را بر ذهن، بار می‌کند.

 گروه کوانتوم بر این باور است که ترجمه ( شما بخوانید اقتباس) تنها راه رستگار شدن اندیشیدن است. ما در تجربه‌های خود همواره به دنبال سرهم‌ساخت نمایشی هستیم که از پیش قابل شناسایی و کشف نباشد. ما تلاش می‌کنیم تا تئاترهایمان تنها نمایشی دیگر را به سنت نمایشی کشورمان اضافه نکند، بلکه تمایل داریم که این سنت را برهم بزنیم و در آن اختلال بوجود بیاوریم.

کارِ نمایش اودیسه بازنمایی جهانی که پیشاپیش آن را در دستهایمان داریم نیست، بلکه این اثر تلاش دارد تا جهان‌های جدید بوجود آورد. لذا این نمایش، سخت و سفت است. نمایش اودیسه در راستای اقبال عمومی گام بر‌‌نمی‌دارد، تابع عقاید عام و کاربردهای روزانه نیست، اودیسه پیش از آنکه بازنمایانه باشد، انتقادی است. به باور ما اقبال عمومی و عقاید عام بیشتر ایستایی یا قصور اندیشه را نشان می‌دهند.

اودیسه نمایش ویرانی و خرابی است. همین انهدام و خرابی اودیسه را تفسیر پذیر می‌کند. این ویرانی تنها با تفسیر رستگار می‌شود. گروه نمایشی اودیسه دقیقاً در کناره‌ی یک مغاک ایستاده است در کنار خلا. تماشاچی تمایل دارد که این گودال و این خلا را پر کند، اما تفسیر تلاش می‌کند که تماشاچی را در کنار همان گودال و حفره نگه دارد. از این لحظه به بعد نمایشِ ما دو گونه تماشاچی دارد، گروهی که تن به این ویرانی می‌دهد و آن را می‌پذیرد و گروهی دیگر که نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد ویرانه را تحمل کند و سعی دارد این خلا را پر کند.

گروه کوانتوم دست همه‌ی تماشاچیانش را به گرمی می‌فشرد تا صبور باشند و اثر را تفسیر و نقد کنند، گروه از تماشاچیانش می‌خواهد تا در تصاویِر پیکارسک گونه‌ی این ویرانه حرکت کند تا فهم و اندیشه را آزاد نماید. حتماً گروهی از تماشاجیان در این سفر اودیسه وار ما را ترک می‌گویند اما این بهایی است که گروه کوانتوم با دل و جان می‌پردازد تا آزادی بیان را در فضای راکد و ایستای تئاتر کشورمان بنشاند، تا با همسفرانش وارد گفتگو شود.

در پایان، این نوشته را با دیالگوی از کارکتر پنه لوپه که در نمایش حذف شده است به پایان می‌برم:

پنه اوپه:

” داستان زندگی تو اولیس، سیاهیِ عمیقِ بزرگیه که نمی‌شه روبروش نایستاد و بهش خیره نشد. تو درست مثل یک مغاک می‌مونی. می‌شه ساعتها روبروی تو ایستاد و به سیاهیِ داخلت نگاه کرد، بدون اینکه بفهمی انتهای این تاریکی کجاست! یک متر جلوتر یا صدها کیلومتر دورتر؟ انگار که آدم داره به انتهای دنیا نگاه می‌کنه.”  

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *