هذیان گویی هایی که سبب تبخال مخاطب می شود


یادداشتی بر نمایش “تبخال” به کارگردانی هامون قاپچی

تئاتر فستیوال

نمایش تبخال را در کارگاه نمایش باران دیدم نمایشی که در ابتدا اندکی نامش تو را به فکر فرو می برد که شاید قرار است اثر خوبی را ببینی ، وارد سالن می شوی نمایشی را می بینی که از ابتدا با میزانسی خوب مخاطب را به دیدن خود تشویق می کند .

ولی این تنها توهمی است که با بازی بازیگران نمایش فرو می ریزد ، نمایشی که از ابتدا استرس و تشویش را به مخاطبش منتقل می کند .

متاسفانه در نمایش تبخال خبری از متن نمایشی نیست و ما تنها با سوژه ای گنگ مواجه هستیم که به لحاظ نمایشی اصلا قانع کننده نیست و هیچ رویدادی را روایت نمی کند .

تئاتر تبخال با توجه به اینکه به بی معنایی دنیا و پوچی و عبث بودن زندگی اشاره دارد حتی ابزورد هم نیست . به این دلیل که کارگردان نه برای شخصیت های نمایشنامه اش رابطه علت و معلولی مشخص کرده است و نه روابط آنها را براساس رابطه علت و معلولی پیش می برد .

۹۰ دقیقه سکوت برای دیدن اثری بی محتوا که حاصل تراوشات یک ذهن بیمار است ، برای مخاطب خیلی دشوار است . نمایشی که نه در فرم چرایی نام خود ( تبخال ) را بیان می کند و نه در محتوا ! تنها مخاطب است که پس از دیدن اثر از شدت پریشانی ، تبخال می زند !

در واقع می توان گفت نمایش تبخال ، داستانی را روایت نمی کند تنها عقده ها و مشکلات روحی شخصیت های نمایشنامه را به تصویر می کشد . کاراکترهایی که اصرار دارند با بازی زیر پوستی خود مشکلات روحی فرد بیمارِ عصبی را به تصویر کشند . فردی که در طول نمایش مدام خواب است و خواب می بیند . آشفته است . توهم ذهنی دارد و هزاران مشکل دیگری که همگی به اصرار کارگردان به طور اغراق آمیز در این شخصیت جمع شده است و متاسفانه این مخاطب است که باید نظاره گر خواب آشفته کاراکتری باشد که دچار هذیان گویی است و تعادل روحی ندارد .

انتخاب بد و نادرست موسیقی متن نیز به این آشفتگی محتوا کمک می کند و مادامِ اجرای نمایش حس استرس را به مخاطب القا می کند . دلیل اصلی آن نداشتن محتوای نمایش است . استرسی که تنها پیامش پوچی ست و بیهودگی .

گهگاهی داستانی بی سر و ته در یکی از ده ها پرده نمایش روایت می شود اما به همان صورت بی سر و ته رها می شود .

تا پایان نمایش حتی ارتباط دو کاراکتر با یکدیگر نیز مشخص نمی شود . تنها یک سری دیالوگ در طول نمایش گفته می شود که نه روند منطقی مشخصی دارد و نه ارتباط معین . گویا تنها باید روایت شود گاهی از زبان این کاراکتر گاهی دیگری البته در بعضی از پرده ها کاراکترها این وظیفه را هم بر عهده نمی گیرند و فرد سومی با صدایی ضبط شده به کمک آنها می آید و این مخاطب است که باید در آن مدت به چشمان زل زده کاراکترها نگاه کند تا متن پایان یابد .

تمامی اتفاقات نمایش تبخال در خواب و رویا به پایان می رسد و مخاطب را با کابوسی که برایش به تصویر کشیده ، مجبور می کند سالن نمایش را ترک کند . به این دلیل که کارگردان ما برای هذیان گویی هایش در این اثر هیچ پیامی را در نظر نگرفته است .

نسترن داوودی – تئاتر فستیوال

۶ نظر ثبت شده است .

  1. علی گفت:

    اتفاقا اجرای کارهای متفاوت برای تئاتر ما خیلی لازمه. متنفرم از اینکه می خوای هر کاری ببینی یه سری آدم های تکراری کارهای تکراری ارائه میدن…

  2. سوری گفت:

    دو شخصیت اثر کاملا دیالوگ داشتند. و در طول نمایش نه با کلام بلکه کاملا فرمیک با یکدیگر ارتباط برقرار می کردند و همچنین رابطه ی مستقیمی با مخاطب داشتند. نگاه شما به نمایش سوبژکتیو بوده و بسیار سطحی است!

  3. حامد گفت:

    دوست عزیز شما از اساس نمایش را نفهمیده اید. چراکه گویا عادت کرده اید نمایشی ساده و بدون لایه ببینید که این امر با اساس تئاتر در تضاد است. بهتر است به جای یادداشت نویسی در تئاتر بروید برنامه ی کودک نقد کنید.

  4. سیروان امامی گفت:

    یکی می شه به من بگه کارگردان با کی کار داره؟؟؟!!!

  5. آرش گفت:

    من نمایش رو دیدم واقعا افتضاح بود. هر لحظه می خواستی از سالن فرار کنی ولی حیف که نمی تونی. من نمی دونم چرا جدیدا به هر … می گن تئاتر!!!

  6. سمانه گفت:

    من با نقد شما موافق نیستم پر از اشتباه است.! اول اینکه کار ۶۰دقیقه است نه ۹۰!
    نفر دوم بازیگر مکمل نقش اول داستانه که خوابها، درد ها ،پزشک ،و … را به نمایش میگذارد ، نقش دوم همان نقش اول است، تمام احساسات نور میزانسن و نمایشنامه ، حرکات اکروباتیک و … درست و به جا ادا شد! نمایش به ما میگوید که همه ی زندگی دیکته شده و هر جور بخواهند به ما القا میکنند و در حالیکه گردنمان را سفت فشار میدهند و در حال خفه شدنیم میگویند نفس عمیق بکش! زیر فشار وارد شده اونجور که برایت دیکته میکنیم رفتار کن حرفی که ما میگوییم را تکرار کن و بهت تلقین میکنیم که ادم خوبی هستی! بعد هم به قول دیالوگ امین زندگانی در تانگوی تخم مرغ داغ: یه تخم مرغ داغ در … میکنن و میگن تانگو برقص، و میگویند برقص انگونه که ما میخواهیم!
    و در اخر هم به تو میگویند که مردی!!!
    به نظر من شما کار رو یکبار دیگه ببین، بعد متوجه میشوی دنیا با سانسور کنونی چگونه دیکته میکند که چه کار کن و چگونه بکن!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *