پایان زندگی در تئاتر با باریدن “برف سرخ”


یادداشتی بر نمایش “برف سرخ” به کارگردانی ژاله صامتی

تئاتر فستیوال

عشق به تئاتر تنها در روی صحنه بودن، معنی نمی شود بلکه آنهایی که پشت صحنه برای درخشش هر چه بهتر بازیگران تلاش می کنند، عاشقان حقیقی اند. “برف سرخ” از عشق به تئاتر می گوید. از عشقی حقیقی. از عشقی که از تولد تا مرگش بر روی صحنه تئاتر رقم می خورد.

“برف سرخ” نخستین تجربه ی ژاله صامتی در کسوت کارگردان است و صامتی توانسته همانطور که در بازیگری موفق عمل می کند، از پس کارگردانی تئاتر نیز به خوبی برآید.

“برف سرخ” روایتی است از زندگی زوجی که تمام عمر خود را در پشت صحنه ی تئاتر گذارانده اند و همیشه در آرزوی آن بوده اند تا فرصتی دست دهد و بتوانند بر روی صحنه بدرخشند. نمایش دو پرسوناژ دارد، فهیمه و رحمان، که ژاله صامتی و ایرج سنجری ایفای نقش آنها  را بر عهده دارند. فهیمه و رحمان هر کدام نماینده بخشی از تئاتر ایران اند. فهیمه نماینده آن هایی است که تئاتر را خلاصه در نمایشنامه های نمایشنامه نویسان اروپایی همچون مولیر، لورکا و … می بینند و نمایش های سنتی  ایرانی را قبول ندارند و به قول رحمان، روشنفکرهای تفریطی اند و در طرف دیگر رحمان، نماینده آنهایی است که به تئاتر سنتی ایران تعلق خاطر خاصی دارند و تنها تعزیه و تقلید و نقل مورد قبول آنهاست.

پذیرش دو پرسوناژ فهمیه و رحمان برای مخاطب به دو دلیل عمده ممکن شده است. دلیل نخست شخصیت پردازی مناسب و به اندازه ی نویسنده ی اثر، ابوالفضل حاجی علی خانی است که دو تیپ رحمان و فهیمه را با شخصیت پردازی درست تبدیل به دو پرسوناژ قابل پذیرش و باور کرده است. و از سوی دیگر بازی بسیار خوب ژاله صامتی و ایرج سنجری توانسته به این موضوع کمک بسیار کند.

دکور نمایش تماشاخانه ای قدیمی را به نمایش می گذارد که پر است از خاطرات روزهای گذشته و لباس هایی که هر کدام زمانی برای خود شخصیتی مستقل داشته اند و امروز همچون بسیاری دیگر از چیزها همانند خود تئاتر در پستوی روزگار رو به فراموشی و نابودی اند.

در نمایش از موسیقی زنده استفاده می شود. موسیقی ای که نوازنده های آن در گوشه ای از صحنه پشت رگال لباس ها قرار دارند و کارگردان قصد داشته است که دیده نشوند. اما قرارگیری آنها به گونه ای است که تعدادی از تماشاگران بر حسب جای قرارگیریشان نوازنده تنبک را به راحتی می بینند و این مسئله باعث پرت شدن حواس تماشاچی به سمت نوازنده تنبک می شود و این مسئله از جمله ضعف های کارگردان در طراحی میزانسن می باشد.

نورپردازی به صورت پراکنده بود و نشانی از نورپردازی متمرکز و یا استفاده از طیف های مختلف نوری نمی بینیم. البته این مسئله باعث این نشده است که اثر دچار ضعف شود ولی اگر از افکت های نوری استفاده می شد، شاید برخی صحنه ها دارای قدرت تاثیرگذاری بیشتری می بودند.

نمایش “برف سرخ” به عنوان نخستین تجربه ی کارگردانی ژاله صامتی اثری قابل توجه است که البته تجربه ی سال ها بازیگری صامتی را در پشت خود دارد. نمایشی که هم به تئاتر سنتی ایران می پردازد، هم به تئاتر کلاسیک اروپا. و مهم تر از همه این است که به تئاتر می پردازد و به نیمه جان شدن تئاتر امروز ما اشاره دارد. و شاید تلنگری باشد در جهت تلاش برای احیای این تئاتر نیمه جان.

فرهاد ابراهیمی والا- تئاتر فستیوال

۲ نظر ثبت شده است .

  1. شهره جمالزاده گفت:

    نه به اینکه یک منتقد شما یک اثر نمایشی رو می زنه له می کنه و نه به این منتقد که حتی نورپردازی ای که اصلاً در نمایش برف سرخ وجود نداره رو مثبت می بینه و آن نور پردازی ضعیف را توجیه می کند

  2. نعیم گفت:

    کار خوبی بود قبول دارم ولی مطمئن باشید که اگر خود خانم صامتی و همسرش بازیگر این نمایش نبودند بعید می دونم کار خوب درمیومد . چون آنقدری که بازی ها قوی بود ، کارگردانی اصلا به چشم نمیومد و خیلی ضعیف بود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *