یادداشتی بر نمایش "هفت عصر هفتم پاییز" به کارگردانی ایوب آقاخانی

…و این کم نیست!


تئاتر فستیوال

پرداختن به سوژه ای مانند سوژه “دفاع مقدس” ، دشواری های ناگزیری دارد که باید با پذیرش آن ها و البته شناخت کامل شان پا به میدان هنر با این سوژه نهاد ، به ویژه هنرهای نمایشی که همواره راحت تر از سایر مدیوم های هنری به دام سوژه زدگی و شعاری بودن می افتند .

ایوب آقاخانی اما در دو تجربه اخیرش ( تکه های سنگین سرب ، هفت عصر هفتم پاییز ) در مورد این سوژه موفق عمل کرده است و نشان داده که مرز باریک میان قصه گفتن اما شعارندادن را می شناسد و می تواند سوژه جذابی چون “دفاع مقدس” را در دل قصه ای سرگرم کننده به فرم تبدیل کند و با اُبژه ی تئاتر به جان و قلب و عقل مخاطبش نفوذ کند .

و البته در این میان ضد جنگ باشد، ولی ضد دفاع نباشد و تفاوت باریک بین این دو را نیز درک کند و به تصویر بکشد .

نقطه قوت در “هفت عصر هفتم پاییز” قصه گویی و روایت گری آن است و شاهکارش زاویه ای است که نویسنده ، مخاطب را با قصه مواجه می کند ، مخاطب قصه جهان آرا را می بیند، بی آنکه جهان آرا را مستقیم و سر راست دیده باشد . در واقع قصه ی جهان آرا از زاویه ای بیان می شود که مستقیم به جهان آرا نمی رسد ، زاویه ای که هر لحظه ممکن است از جهان آرا دور و دورتر می شود و یا در حرکتی مخالف بر او مماس گردد !

نقطه قوت قصه همین زاویه دیدی است که به مخاطب می دهد تا جهان آرا را از روی جهان اطرافش و اطرفیانش بشناسد و کشف کند ، جهان و اطرافیانی که در برخی از موارد با جهان آرا زاویه هم پیدا می کنند .

همین روش ورود به قصه است که نمایش “هفت عصر هفتم پاییز” را متفاوت از سایر آثار هم ژانرش می کند و کار را برای کارگردان در طراحی میزانسن ، حفظ ریتم و ایجاد تمپوی مناسب و … آسان می کند . گویی قصه گفتن ، درست و خوب قصه گفتن و از زاویه ای بدیع و درست وارد قصه شدن به کارگردان کمک کرده است تا نیمی از مسیر خلق یک اثر نمایشی را با موفقیت طی کند .

در ادامه نیز طراحی صحنه و طراحی میزانسن در معرفی پرسوناژها و شخصیت پردازی آن ها و البته ایجاد فضای نیمه رئالیستی نمایش کمک به سزایی کرده است .

یک طراحی صحنه هوشمندانه ، کاربردی ، همراه با میزانسنی فعال و هدفمند ، روی اضلاع یک زاویه حاده که روی شیب طراحی شده است : جلوی صحنه اضلاع از هم دورند و به زمین نزدیک تر و عقب صحنه اضلاع به هم نزدیک اند و از زمین بالاتر ، جلوی صحنه برای غلام (همرزم جهان آرا) و همسرش و عقب صحنه برای جهان آرا و همسرش و همه ی این ها روی بقایای یک هواپیمای سقوط کرده و بر بستری از کاغذ (یادداشت های جهان آرا) که به مرور و با یک تمپوی مشخص روی پرده برای تماشاچی نمایان می شوند که البته همین ریتم و تمپو در جهش از غلام به همسرش و از همسرش به نامه ها و … به مرور دچار یکنواختیِ کشدار و آزاردهنده ای می شود که همراه با جملات تکراری که از پیشرفت قصه جلوگیری می کنند کمی به ریتم اثر ضربه می زند و تماشاچی را خسته می کند .

اما باز هم قصه و نقاط عطف و گره های گاه گاهش ، به داد کارگردان می رسد و البته با کاربرد درست همه ی آکسسوار صحنه ، حتی موتور هواپیمای سقوط کرده و … و نورپردازی خلاقانه ، ریتم نمایش مجددا منطقی می شود .

در پایان بندی نیز هم قصه و هم نمایش در اوج هستند و روی نقطه عطف پایان پیدا می کنند ، شیوه ای از پایان بندی که جذاب است و مخاطب را در آخرین لحظات سرزنده و متأثر کرده و در نتیجه راضی می کند ، گرچه باید برای این نوع از پایان بندی هم در محتوا و قصه و هم در فرم ، منطق را رعایت کرد ، اتفاقی که در “هفت عصر هفتم پاییز” در مورد فرم رخ می دهد – یعنی منطقا در نقطه عطف نمایش پایان می یابد – اما در قصه نه . یعنی مسیر و روند تغییر شخصیت ها از نقطه x به نقطه پایان یکباره و دفعی صورت می گیرد و شخصیت ها یکباره و بی منطق متحول می شوند .

“هفت عصر هفتم پاییز” را باید دید ؛ چرا که در ژانر خودش اثری است متمایز ، شعارزده نیست ، حتی اگر شعار می دهد از پسِ شعور (همان زیست سوژه توسط صاحب اثر) می آید . ضد جنگ است اما ضد دفاع نیست ، آن هم ضد جنگ بودنی که سوژه زده نیست ؛ به سراغ جنگ می رود و در بستر جنگ ، علیه جنگ حرف می زند ، ترسو نیست ، شخصیت هایش واقعی هستند ، از جنگ بدشان می آیند و دفاع را وظیفه می دانند ، عاشق می شوند ، متنفر می شوند ، آدم هایی هستند واقعی در بستر جنگ که به کمک “تئاتر” واقعی تر می شوند حتی در فضایی نیمه رئال – نیمه سورئال .

“هفت عصر هفتم پاییز” شاید بهترین اثر کارگردانش در ژانر دفاع مقدس نباشد ، اما در میان آثار سوژه زده ، شعاری ، با قصه های تکراری و میزانسن های دمِ دستی و بازیگرانی با بازی های تیپیکال و در میان آثاری به ظاهر ضد جنگ اما به واقع جنگ طلبانه و صد البته ضد دفاع ، اثری است قابل تامل که مخاطب عام را هم سرگرم می کند و هم به او تلنگر می زند و مخاطب خاص و اهالی تئاتر را در نزدیک شدن به شکل درست و هنرمندانه تئاتر دفاع مقدس کمک می کند و گامی به جلو می برد و این چیز کمی نیست .

المیرا نداف- نویسنده میهمان

۱۲ نظر ثبت شده است .

  1. سعید گفت:

    آقاخانی متعصبانه اجرا می کنه و من این خصلت شون رو خیلی دوست دارم

  2. mehdi گفت:

    jalebe vasatun begam ke tuye ejraye ma khanume blukat ba chadoresh moshkel dasht va faghat dastesh be chador bud … kheili bad bud .
    albate man ejrahaye aval ro didam . omidvaram baadan khub shode bashe

  3. لیلی گفت:

    من هم با نویسنده موافق هستم که این بهترین کار آقاخانی نیست ولی من راضی از سالن بیرون اومدم

  4. غلامی گفت:

    به نظر من باید به امثال ایوب آقاخانی هرچی پول و امکانات میخواد بدن و این آدمها نباید دغدغه ی چیز دیگه ای داشته باشن . فقط باید نمایش بسازند . مخصوصا مباحث دفاع مقدس و مذهب که بیشتر هنرمندا با این موضوعات گویا غریبه ان …

  5. حسین نوری گفت:

    چقدر جای چنین آثاری در تئاتر ما کمه

  6. رویا . ک . گفت:

    تو رو خدا کارو تمدید کنید من تهران نیستم ولی خیلی دوست دارم خودمو برسونم و ببینم ?
    مطمئن بودم که تئاترفستیوال هم تاییدش میکنه خیلی تعریفشو شنیده بودم

  7. مانی گفت:

    پیشنهاد می شه آره حتما

  8. تکین گفت:

    استاد آقاخانی با آثار فوق العادشون همیشه ثابت کردند که یک تئاتری حرفه ای دغدغه مند هستند . هر دو کار هم این و هم قبلی رو فوق العاده دوست داشتم و من هم پیشنهاد می کنم

  9. قادری گفت:

    چقدر رحیم نوروزی خووووووووبهههههه …. عاشقای بازیگری حتما کار رو ببینند لطفا !

  10. تاتربین گفت:

    نمایش بسیار خوب و سرگرم کننده و احساسی بود . من هم دوسش داشتم و باهاش ارتباط برقرار کردم و هم گریه کردم و خیلی دوسش داشتم …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *